پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»:
سال 58 سال عجیبی بود؛ آزادیهای ایجاد شده در فضای پس از رفتن شاه و فعالیت وسیع تمامی نیروهای سیاسی، شرایط خاص و بی تکراری را به وجود آورده بود. سازمانها و گروههایی که دو سال بعد بردن نام آنها هم شهامت می خواست و جرم محسوب میشد، در سال 58 در ابعاد وسیع اقدام به انتشار نشریه میکردند؛ گروه های سیاسی که شاید به یادآوردن نام آنها هم در اثر گذر زمان و کم اهمیت بودن آنها سخت شده باشد، آن روزها برای خود دفتر و تشکیلاتی داشتند. در مطبوعات هم چنین وضعیتی بود، دختر نواب صفوی خبرنگار شده بود و با رهبران کرد در کوههای سنندج مصاحبه میکرد، همسر شریعتی هم به سیستان و بلوچستان رفته بود و برای کیهان گزارش مینوشت.
--------------------------------------------------------------------------------------
در ادامه گزارش سفر پوران شریعت رضوی به سیستان و بلوچستان را می خوانیم:
مردمی که فقط زنده اند
دکتر پوران شریعت رضوی همسر شهید دکتر شریعتی برای ایراد چند سخنرانی به سیستان و بلوچستان رفت و طی آن خر و نظری بر مسائل و مشکلات این منطقه داشت. از خانم دکتر پوران شریعت رضوی تقاضا کردیم که گزارش کوتاهی از سفر خود به این منطقه برای کیهان بنویسید که چنین کردند و با تشکر ایشان گزارش سفرتان را به سیستان و بلوچستان میخوانیم:
هفته پیش جهت ایراد چند سخنرانی راهی سیستان و بلوچستان شدم و چند روزی در آن منطقه بودم. گرچه مدت سفرم بسیار کوتاه بوده است ولی شدت فقر و فلاکت مردم چنان ظاهر بود که مرا بر آن داخت با گزارشی هر چند ناقص از آنچه دیدهام، بر توجه دولت بیفزایم، و براین امر تأکید کنم و بدینوسیله از هموطنانم تقاضا نمایم که به کمک این انسانهای محروم بشتابند. گرچه دولت به فکر این مردم بوده است، ولی بد بختی بزرگتر از آن است که با اختصاص دادن یک روز بودجه نفت یا بودجههای سنگین دیگری مشکلات این منطقه برآورده شود. چون علاوه بر سرمایهو وسائل فنی، به نیروی انسانی نیاز فراوان دارند. بویژه اثبانهای هومن و متعهد، و متخصص. . در استان سیستان و بلوچستان بنا به شرایط اقلیس - فقدان ر یعنی ضروریترین ماده حیاتی و خشکی کویر مردم در وضع بسیار رفت باری زندگی میکنند و وقتی بر این شرایط سخت زندگی، فقر عمومی، ناآگاهی و بی سوادی همگانی را اضافه کنیم، آنگاه یا مردم محرومی روبرو میشویم که با چهره هائی استخوانی و تکیده از گرسنگی، سوخته از آفتاب کویر، در چادرهای سیاه ویا کلیههای خرابه خود، با زنو بینهای فاند پوشاک لازم و تلک وتوک حیوانات اهلی مثل بز و گوسفند و شتر که اکثرا تنها وسیله مجوع و ارتزاقی آنهاست، مانند انسانهای اولیه درهمان شرایط بدوی درهم مینوشند و فقط بدون آنکه بتوان نام آن را زندگی گذاشت، و تمام هو وغم آنها تهیه نان و آب و گریز از آفتاب سوزان و هجوم شنهای کویری، و در نهایت ماندن است! باین ترتیب شگفت نیست اگر از آموزش و پرورش و آداب معمولی اجتماعی و در مراحل بالاتر از سایر مواهب اجتماعی درمیان آنها اثری نباشد.
آدمی باید خود سفر کند و بر آن مناطق بگذرد و این مردم را که از محرومترین بازماندههای عدل پهلوی هستند، بچشم بیند تا عظمت درد را احساس قدس یکی از بزرگترین علل بدبختی مردم این منطقه نداشتن ارتباطات منظم، جادههای ماشین رو و فقدان ابزار کار کشاورزی از قبیل گاوآهن و تراکتور، و بذر است آنچه کار اصلاحی و فراهم آوردن امکانات رفاهی را برای دولت دخوار میکند. پراکندگی گروههای مردم و به همین خاطر فقدان ارتباطات لازم استه و پراکندگی مردم نیزاز شرایط جغرافیائی سر میزند. چون آنچه جمعی از آنان را بر سریک عاله مینشاند، «آب» است، هر جانشانی از «آب» باشد.
برکهای، چاهی، جویباری، قناتی، رودخانه کوچکی - چادر میزنند، و زندگی میکنند. هروقت که «آب» برکهها به خشکی بنشینده زندگی هم تمام میشود: به همین خاطر، شاید بهترین راه حل مسأله ایجاد شهرههای ارتباطی با جمعیتهایی حدود پنج هزار نفر باشد تا هم آنها از پراکندگی رهایی یابند وهم به دولت امکان فعالیتهای اصلاحی در منطقه را بدهد که بایک برنامه حساب شده و خدمات بهداشتی، فرهنگی و ایجاد مدرسه، مسجد و درمانگاه و ایجاد کارگاههای صنایع دستی بومی به زندگی مردم منطقه رونی بدهد. و بدینصورت زنان میتوانند در کارگاههای دستی فعالیت کنند و مردان در مزارع - کشاورزی و دامداری به کار بپردازند.
مثلاً در شهر «میرجاوه» یکی از شهرهای مرزی نزدیک - پاکستان که حدود یکساعت تا زاهدان فاصله دارد، آبادی -های بسیاری وجود دارد که در هر آبادی شاید حدود ١٥ یا ۲۰ یا حداکثر ۱۰۰ خانوار زندگی میکنند. و این پراکنده زیمتن زیر چادرهای دست بافت سیاه بیشتر - کیه زندگی حیوانات است تا انسان و هم چون عصر حجره مردم اسیران بست طبیعتاند. و در دولتهای طاغوتی سابق نیز ضنا السیر ظلم وجور خانهای سرسپرده شاه بودند و امروز - اگر چه تا اندازهای از اسارت دولت طاغوت رها شدند چون هنوز کاملاً از حاکمیت خانها رها نشدند اما هنوز در دست طبیعت اسیرند.
البته مسئولین امر تلاش فوقالعادهای میکنند تا راهها درست شود. آبهایی که به کشور افغانستان تغییر مسیر داده شده بود، به مزارع خودمان برگردد و برنامههای دیگر اما برای مردمی که حتی بیشترشان تا همین چند وقست پیش از انقلاب ایران بی اطلاع بودند، مثلاً وقتی چندی پیش به دردهات «میرجاوه» سیل آمده بود و قناتها و همان چند تکه اثاثیه ناچیزشان را آب برده بود. نامهای جهت دادخواهی بها علیحضرت ا نوشتند که مضمون آن چنین بود: اعلیحضرت همایونی دستور بفرمایند تا قنات ما را تعمیر کنند 111 علت اینست که مردم این منطقه نمیتوانند از رادیو تلویزیون کشور استفاده نماینده زیرا آنچنان که در میان مردم شهرت دارد مدت یکسال است. که دکل بالونی این استان را باد برده، و به جای آن دکل دیگری نصب نکردهاند. یعنی بعلت خرابی فوقالعاده جاده، مسئولین تلویزیون موفق به نصب فوری دکل دیگری نشدهاند. اگرچه تعمیر دکل تلویزیون در منطقهای باین حساسیت نیاز به جدیت بیشتری داشت که اعمال نشد، در حالی که اگر یک دکل در منطقه زابلی خاش نصب شود. تمام منطقه رازیر پوشش خود میگیرد و مردم از اوضاع و احوال کشور باخبر میشوند و حتی میتوان از طریق رادیو تلویزیون به آنها آموزشهای فرهنگی داد. نتیجه این کم توجهی اینست که تا چند وقت پیش در بعضی سینماهای شهرها مثل «چاه بهار» یا ایرانشهر قبل از فیلم نوار سرود شاهنشاهی میگذاشتند و هم چنین وسائل ارتباط جمعی مورد استفادهشان رادیو بی بی سی است و فرستندههای تلویزیونی شیخ نشینهای عرب بعضی از مردم مستضعف سیستان هنوز از خانها میترسند و هر کدام بیرحمتر و جبارتر بودند، ترس مردم بیشتر باورشان نمیشود که بیشتر خانها فرار کردهاند. زیرا «خان» بقدری از اینان پز هر چشم گرفته بود، که هنوز آثارش را میتوان در بعضی مردم یک گوش منطقه دیده این خانها از دولتهای قبلی حقوق مستمر میگرفتند تا مردم را سرکوب نمایند و آنها را آرام نگهدارند. و برای شبیه افرادی که در جهت آگاهی مردم قدم بر میداشتند، یا صدای اعتراضی را بلند میکردند. و بهر حال حرکتی در جهت خلاف منافع نظام حاکم میکردند. گوش آنان را میبریدند، تا هم تنبیهای برای آنان باشد وهم عبرتی برای دیگران! تا بدانند که در زندگی باید تسلیم درخواستهای ظالمانه ملاکان و اربابان، و خاصه ارباب بزرگ - شاه میباشند.
وضع چنین مردمی در چنان سیستم تربیتی معلوم است. آموزش و پرورش در استان ۲۰۰ هزار نفری سیستان، دانشآموزان هنوز در فضای آزاد روی زمین مینشینند و درس میخوانند. اگر خیلی پیشرفته باشند، در داخل حیاط دبستان یا دبیرستان زیر چادرهایی که از جمعیت شیر و خورشید گرفتهاند. درس میخوانند. تا زماین وضع شهر است. کمبود مدارس در دهات به حدی است که دانشآموزان مدارس روستایی از هفت، هشت روستای مجاور میآیند که هر کدام حداقل ۶ کیلومتر پیاده روی میخواهد. و هم چنین از کمترین امکانات محروم میباشند و بغیر از چند اتاق مدرسه قابل استفاده نیست. برای مثال در یکی از مدارس که در مرکز بخش «شیب آب» قرار دارد، چون در حدود چادرها توالت وجود ندارد. دانشآموزان برای قضای حاجت به پشت تپهای میروندو با توجه به اینکه مدارس مختلط هستند، میتوان بعضی صحنههای غیر اخلاقی و گریز ناپذیر را حدس زد. کیفیت نازل این مدارس درشان حکومت جمهوری اسلامی نیست. واز عدل الهی بدور است که عدمای در مدارسی چون ایران زمین و «رازی» تحصیل نمایند و سالی در حدود ۲۰ هزار تومان شهریه بدهند. و درس بخوانند و بچههای مسلمانی در گوشههای دیگری از این مملکت، توالتی نداشته باشند که قضای حاجت کنندا معلمی نداشته باشند که تدریس نماید و کتاب نداشته باشند و غیره .... از مدارسی که ذکر شد در سراسر سیستان ٤٠٠ باب وجود دارد. ووضع بلوچستان از سیستان هم بدتر است؟ بلوچستان در سال ٤٢ تعداد دیپلمه در منطقه بلوچستان فقط ۵۲ نفر بود ماست. بطور کلی کمبود دبیر ریاضی و فیزیک و شیمی. در سیستان وبلوچستان یک امر عادی است. درعین حالی که تمام لیسانسیههای بومی استخدام شدهاند و در حال حاضر حتی یک نفر لیسانسیه بیکار در استان نیست و تمام لیالسیدها بومی را در آموزش و پرورش استخدام کردهاند. و از مهرهای دیگر هم کمتر کی حاضر است به این استان بیاید. از نظر بیماریهای گوناگون نیز، وضع نامطلوب است و با وجود آفتاب سوزان همه روزه بیماری سل فراوان در میان مردم دیده میشود. هم چنین از نظر پزشک و دارو و پرستار نیز موقعیت بدی دارند. اگر بر خراسان، گاه به گاه، زلزله آوار میشود، این قوم همواره در زلزله فقر و نداشتن، زندگی میکنند، و اگر خراسان در برابر زلزلهها چیزی برای از دست دادن دارد، زلزله همواره این منطقه چیزی برای بلعیدن نمییابد ا آیا لازم نیست که یکبار هم مردم برای این محرومان بسیج شوند ویاری خویش را نثار آنسان کنند و گرنه بعید نیست اینجا هم تبدیل به یاوه دیگری شود / مردم در زابل به علت نداشتن وسایل پخت و پز نفت سوز از درختهای خودرو گزه استفاده میکنند. کمدر بیابانها میروید در حالیکه این درختهای بیابانی مانع اساسی طوفانهای شن منطقه است و بی آنها مردم را در برابر طوفان پناهی نیست. باید ترتیبی داده شود که وسایل نفت سوز در اختیارشان قرار داده شود، تا از فاجعه قریب الوقوع دیگری جلوگیری شود. البته در حال حاضر بعلت خرابی جاده، حمل ونقل وسایل پخت و پز و مواد سوختنی میسر نیست و ابتدا نیاز به تعمیر جاده دارد.