صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۲۵۱۴۵
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۲۳ مهر ۱۴۰۳
خاطرات آخرین وزیرخارجه پهلوی، قسمت سه؛
سفر قوام السلطنه را من شاهدش نبودم آنوقت در تهران بودم دوماه بعد رفتم ولـ شا هدا ثراتش بودم و مخصوص  شاهد تندی بسیار سخت روابط بعد از قطع شدن قرارداد قوام-سادچیکف راجع به نفت در مسکو بودم. روابط بسیاربسیار تیره بود از سال ۱۹۴۷ به بعد و این تیره‌گی روابط درست مصادف می‌شد با روز‌های آغاز جنگ سرد، دکترین ترومر کمک به یونان و ترکیه و منحمله به ایران. یعنی سیاست یک دنده ما درواقع از آنوقت پی‌ریزی شد و در این سیاست یکدنده اتحاد شوروی بطور غیر مستقیم بسیار مسئول است. (تصویر متعلق به ترکیه است.)
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: احمد میرفندرسکی، آخرین وزیرخارجه حکومت پهلوی بود. او در دولت بختیار به سمت وزیرخارجه منصوب شد. او سابقه فعالیت در شوروی را داشت و در زمان جنگ اعراب و اسراییل نیز تلاش‌های زیادی برای ارسال کمک از مسکو به سوی کشور‌های عربی بر علیه اسراییل داشت. میرفندرسکی در کتابی با نام «دیپلماسی و سیاست خارجی در ایران» در گفتگو با احمد احرار خاطرات خود را بازگو کرده است. مطلب زیر، مصاحبه ضیا صدقی با احمد میرفندرسکی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد است که روزانه ساعت ۳ در بخش تاریخ انتخاب منتشر می‌شود.

مصاحبه با آقای احمد میرفندرسکی، در روز جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۶۳ برابریا ۳۰ مارس ۱۹۸۴ در شهر پاریس - فرانسه.

س - رفتن به هند چه سالی بود آقا؟

 ج - در سال ۱۹۵۸ بود، ژانویه ۱۹۵۸ بود که رفتم به هند، دلیل رفتن به هندهم این بود که می‌خواستم یک قدری انگلیسی بخوانم و درعین حال سیری هم در هند که اقلیم جالبی بود برای من همیشه بکنم و این بود که آقای مشرف کاظمی که معاون وزارت خارجه بود سفیر شد در دهلی نو به من مراجعه کرد که آیا شما حاضرید با هم برویم. من همانوقت رئیـــس اداره حقوقی وزارت خارجه بودم، از کارم هم خیلی خوشم می‌آمد ولی خوب چون در افـــــــــق ماموریت به هند بود و این شخص هم آدم بسیار شریف و خوبی بود و در ماموریت بنظر من شرط وقتی آدم عضو است اول رئیس ماموریت است با رئیس خوب شما در جهنم مثل بهشتید با رئیس بد در بهترین ممالک دنیا مثل جهنم می‌ماند. رفتم با او به هند دو سال هم ماندم. البته فکری که پس سرین بود این بود که با زبان انگلیسی مدتی آشنا بشوم و در یک محیط انگلیسی باشم. خواهید گفت پس چرا نرفتید به لندن و واشنگتن. باید عرض کنم که آن ماموریت‌ها مال یک عده بخصوصی بود و من چون زیاد میل به دم کارگزینی ایستادن و موس موس کردن وبه این آقا بگو به آن آقا بگو. من آقایی هم نداشتم تازه بگویم بگوید این بود که ترجیح می‌دادم از دم آن ماموریت‌ها رد نشوم و جا‌های دیگرهم امکاناتی بود که آدم استفاده کند برای اینکه من حتم دارم انگلیسی‌دان‌هایی که در دهلی نو بودند، هندی‌هایی که انگلیسی می‌دانستند از انگلیسی‌ها دست کم نداشتند.

ثانیاً اگر من لندن می‌رفتم با کدام انگلیسی صحبت می‌کردم؟ با بقال کوچه و نمی‌دانم فوقش معاون معاون اداره مربوطه. انگلیسی دیگری که سرچشم نمی‌گرفت آدم را ولی آنجا آدم شخصی بود کسی بود که هنوز در هنـ می‌گویند حرفش خیلی زو را بست، حکم نادری کرد آدم نماینده یک همچین ملتی یک همچین من اصولاً" هر کدام از کشوری است فرق می‌کند بودم. در آنجا شروع کردم به انگلیسی خواندن. ما موریت‌هایم برایم از یک لحاظ خیلی مهم بوده چون یک کاری را در آن ماموریت‌ها انجام دادم مثلاً در اولین ماموریتم در مسکومن ادبیات فرانسه را خواندم در هلند حقوق بین‌الملل خواندم. درهند انگلیسی خواندم در مأموریت‌های دیگرم از آنچه که خوانده استفاده می‌کردم.

بعد از هند به اسلامبول منتقل شدم، اولین ماموریت مستقل من بود مواجه شدیم با انقلاب ترکیه در سال ۱۹۶۰، ۲۷‌آوریل ۱۹۶۰. این یک دگرگونی عظیمی بود در این مملکت و برای من بسیار آموزنده بود، خاطرم می‌آید روزی با استاندار اسلامبول که سرتیپی بود به اسم رفیق تولگا در باب عالی صحبت می‌کردیم. گفتم من یک جمله‌ای را امروز در روزنامه لوموند خواندم نمی‌دانم شما خواندید یا نه؟ گفت، نـــــــه من هنوز نخواندم، چه بود آن جمله؟ گفتم آن جمله این بود که نظامی هایی که کودتا می‌کنند مثل خمیردندانی است که آدم فشار می‌دهد از تیوب می‌آید بیرون؛ همانطوری که خمیر دندان دیگر توی تیوب برنمیگردد نظامی ها نیز به سربازخانه برنمیگردند، این راست است؟ یک خنده‌ای کرد و گفت به روزنامه لوموند بنویسید که این سرباز‌ها به سربازخانه برمیگردند. و همین طور هم شد یکسال و نیم بعد تفویض کردند قوا را به کشوری‌ها و خودشــان کنارنشستند. واقعاً  نقش ارتش ترکیه درحیات سیاسی و اجتماعی ترکیه بسیار نقش والایی است. از آنجا آمدم به وزارت خارجه رئیس اداره دوم سیاسی شدم و این درست وقتی بود که روابط بین ایران و شوروی پی‌ریزی می‌شد.

س - معذرت میخواهم. من اینجا میخواهم از حضورتان تقاضا کنم که این مطلب را اینجـــــــــا بگذاریم بعد دوباره برمیگردیم به آن. شما در سال ۱۹۴۶ تا آنجا که خاطرتان یاری میکند چه رویدا دسیاسی مهمی رانا ظر بودید در مورد روابط ایران و شوری در آنجا؟ آیا شما شاهد سفر قوام السلطنه به آنجا بودید؟

ج - سفر قوام السلطنه را من شاهدش نبودم آنوقت در تهران بودم دوماه بعد رفتم ولـ شا هدا ثراتش بودم و مخصوص  شاهد تندی بسیار سخت روابط بعد از قطع شدن قرارداد قوام-سادچیکف راجع به نفت در مسکو بودم. روابط بسیاربسیار تیره بود از سال ۱۹۴۷ به بعد و این تیره‌گی روابط درست مصادف می‌شد با روز‌های آغاز جنگ سرد، دکترین ترومر کمک به یونان و ترکیه و منحمله به ایران. یعنی سیاست یک دنده ما درواقع از آنوقت پی‌ریزی شد و در این سیاست یکدنده اتحاد شوروی بطور غیر مستقیم بسیار مسئول است.