صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۹۰۴۴۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت چهارده؛
از مدارک همراه موسی خیابانی، یک تلفن کشف شد او موقعی که می‌خواست سوار ماشین ضد گلوله‌اش شود و فرار کند یک شماره تلفن در جیبش گذاشته بود که برود زنگ بزند و به آنجا برود. خانه‌ای بود که رد مهدی ابریشمچی را در آن زدیم و رد ضربه‌ی ۱۲ اردیبهشت از آن درآمد سازمان در فاصله‌ی بین ۱۹ بهمن ۶۰ تا ۱۲ اردیبهشت ۶۱ دو ماه نتوانست نفس بکشد که دوباره به مرکزیت آن ضربه وارد شد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.

این قسمت: گفتگو با مسعود صدرالاسلام

 

 

-یکی از مسئولین تعقیب و مراقبت می‌گفت اشتباه کردند و هول شدند که بروند بزنند و اگر ۲۴ ساعت دیگر این خانه را داشتیم ابریشمچی را هم می‌گرفتیم.

نه، موسی را یک لحظه دیدیم که در خانه است. شرایط خیلی سخت بود. نمی‌شود این طوری تحلیل کرد. خلاصه مسئولین اطلاعات سپاه خدمت امام رسیدند و گزارش کردند. این که چه کسی خدمت امام، رفت آقای سیف اللهی یا آقای وحیدی یا کس دیگر رفت، نمی‌دانم ولی خدمت امام رفتند و مطرح کردند می‌خواهیم چنین عملیاتی بکنیم عملیات انجام شد شهید قاسم دهنوی از بچه‌های کمیته بود که در راه پله‌ی ساختمان زعفرانیه شهید شد در این جا معادله عوض شد معادله‌ی ترور کف خیابان بچه حزب اللهی‌ها و مردم توسط منافقین تبدیل به ضربه به مرکزیت سازمان شد. رجوی هم که نبود و رده‌ی یک سازمان در تهران ضربه خورد؛ همین طور خانه‌های اصلی اصلاً اوضاع جور دیگری شد. طرح خروج کادر‌ها از کشور آغاز شد. بلافاصله بعد از زدن ضربه به موسی خیابانی، طرح ضربه‌ی ۱۲ اردیبهشت را آماده کردیم.

-چطور به سراغ این طرح رفتید؟

از مدارک همراه موسی خیابانی، یک تلفن کشف شد او موقعی که می‌خواست سوار ماشین ضد گلوله‌اش شود و فرار کند یک شماره تلفن در جیبش گذاشته بود که برود زنگ بزند و به آنجا برود. خانه‌ای بود که رد مهدی ابریشمچی را در آن زدیم و رد ضربه‌ی ۱۲ اردیبهشت از آن درآمد سازمان در فاصله‌ی بین ۱۹ بهمن ۶۰ تا ۱۲ اردیبهشت ۶۱ دو ماه نتوانست نفس بکشد که دوباره به مرکزیت آن ضربه وارد شد. بین ۱۲ تا ۱۹ اردیبهشت سومین ضربه‌زده شد چاره‌ای نداشتیم جز این که جلوی بحران عملیات‌ها - ۷ تیر شهادت شهید رجایی و مانند آن و فشاری را که روی نظام بود بگیریم هر ترور کوری که انجام می‌شد نظام احساس خطر می‌کرد؛ لذا باید مقابله سریع انجام می‌شد. در ۱۹ بهمن، مریم قجر و مهدی ابریشمچی از خانه‌ی تیمی خیابان پاسداران فرار کردند. این‌ها جلوی چشم بچه‌ها هم در رفتند یعنی بچه‌ها دیدند این‌ها دارند فرار می‌کنند اما چاره‌ای نداشتیم؛ چون اول باید خانه‌ی شماره یک را تمام می‌کردیم و نمی‌گذاشتیم ا کسی از آن جا بیرون بیاید هر کدام از این‌ها داستان‌های مفصلی دارد. ۱۲ اردیبهشت ضربه‌ای بود که خیلی وسیع بود؛ چون نظام تجربه‌ی ۱۹ بهمن را پیدا کرده بود و می‌دانست چه کار کند کار سخت بود این‌ها همه مسلح و همگی زندان رفته و آموزش دیده و پیچیده بودند و تیم ما کم تجربه بود هم زمان هم کار‌های اطلاعاتی در تهران صورت می‌گرفت؛ مثل گلوگاه‌ها و گشت‌هایی که به عنوان گشت ثارالله راه‌اندازی شده بود که بریده‌ها و تواب‌های منافقین یا دانشجو‌هایی را که اغلب در دانشگاه‌ها بودند و توان شناسایی کادر‌های سازمان را داشتند در این گشت‌ها می‌گذاشتند و در ساعاتی از روز و شب برای کسب اطلاعات گشت زنی می‌کردند. دیگر بر تردد‌ها و ساعات ترور سازمان مسلط شده بودیم و ساعت‌های تردد آن‌ها را داشتیم. بسیاری از عناصر سازمان در همین تور بازرسی‌های خیابانی ضربه می‌خوردند آدمی داشتیم که امروز یکی از افتخارات فنی کشور است و از کادر سازمان توبه کرده بود و در هر گشتی که بیرون می‌رفت، دو سه تا کشته از کادر سازمان را می‌آورد؛ یعنی این قدر روی سازمان شناخت داشت و البته تیم‌ها هم خیلی قوی عمل می‌کردند سازمان به این نتیجه رسید که داخل کشور، تشکیلاتی دارد بسیار قوی عمل می‌کند و سازمانی که یک وقتی به دنبال سرنگونی نظام بود حالا دنبال جایی می‌گشت که برود و مخفی شود. البته کادر سازمان زندگی مخفی را از بعد از انقلاب داشت؛ لذا در اردیبهشت ۶۱ تحلیل کردند که باید عملیات مهندسی انجام بدهند.

عملیات مهندسی این بود که باید کار معکوسی کنیم و تیمی را که دارد به ما ضربه می‌زند، شناسایی کنیم. بنا بر این به ستاد سپاه آرپی جی زدند که در واقع آرپی جی به اطلاعات سپاه بود؛ چون اطلاعات در آنجا مستقر بود. اتفاقاً در آن موقع من آنجا بودم. این عملیات مهندسی در مجموع دوازده نفر تلفات از نظام گرفت و برد آن در چهار نفر شکل گرفت شهیدان «طالب طاهری»، «شاهرخ طهماسبی»، «محسن میرجلیلی و عباس عفت روش» شهیدان طالب طاهری و محسن میرجلیلی در تعقیب و مراقبت کمیته‌ی مرکزی انقلاب اسلامی و روی خانه‌ای سوار شده بودند و آن را تعقیب می‌کردند. در همان کوچه یک خانه‌ی تیمی دیگری بود که به این‌ها مشکوک می‌شوند با سازمان مطرح می‌کنند؛ سازمان می‌گوید عملیات کنید و این‌ها را بدزدید. این‌ها سه نفر بودند. سازمان دو نفرشان را می‌دزدد؛ نفر سوم از ترس تحرکی انجام نمی‌دهد. اگر نفر سوم می‌خواست عملیات کند، می‌توانست جلوی ماشین تروریست‌های منافق را بگیرد. چون شهید طالب طاهری داد می‌زد که مردم این‌ها پاسدار نیستند.

-این‌ها از سپاه نیستند

همین طور است می‌گفت این‌ها سپاه و پاسدار نیستند فرصت هم نمی‌کردند از سلاح‌هایشان استفاده کنند. آقای شاهرخ طهماسبی را هم به وسیله‌ی نفوذی‌هایشان شناسایی می‌کنند؛ چون در کمیته دو نفوذی مهم داشتند که بعداً دستگیر شدند.

-چه کسانی؟

تا یکی در اتاق بیسیم بود که او اطلاعات را به سازمان داده بود. اپراتور اصلی شبکه‌ی بی سیم عبدالله پیام، صدای شهید شاهرخ طهماسبی بود. موقعی که روی شبکه‌ی بی سیم می‌آمد و واحد‌ها را صدا می‌زد تنها صدای رسا مال او بود. گفته بودند این در اتاق اطلاعات عملیات است و همه چیز را می‌داند بنا بر این او را بدزدید که از او اطلاعات در بیاورید؛ لذا شاهرخ طهماسبی را مظلومانه از داخل خانه‌اش ربودند.

-به نظر می‌رسد تنها کسانی را که هدفدار به سراغ‌شان رفتند، همین‌ها بودند.

بله از جمله کسانی که هدفدار سراغ‌شان رفتند طالب طاهری و امثال او بودند که آن‌ها را دزدیدند؛ چون احساس می‌کنند این‌ها تیم تعقیب هستند. چند روز کار می‌کنند و در می‌آورند که کار این‌ها تعقیب است یا دارند مراقبت می‌کنند یکی هم شاهرخ طهماسبی است. بقیه کور، است یعنی می‌گفتند ممکن است مخبر سپاه یا بازجو باشد.