صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۸۷۳۷۸
تاریخ انتشار: ۴۶ : ۲۳ - ۰۸ خرداد ۱۴۰۳
یادداشت‌های اسدالله علم: صبح شرفیاب شدم. در خصوص خریداری موشک های ریپیر از انگلستان که به اشکالاتی برخورده بود و باز شاهنشاه امر فرموده بودند من رسیدگی کنم، گزارش دادم. فرمودند: سفیر انگلیس را بخواه و با او مذاکره کن. در خصوص لوله نفت اهواز -اسکندرون چیزی خوانده بودم به این مضمون که چون کنسرسیوم با لوله کشی از اهواز به اسکندرون مخالفت کرده است، نخواهد توانست با کشیدن لوله نفت مصر [به موازات] کانال سوئز موافقت کند. فرمودند کنسرسیوم مخالفتی ندارد، ولی ما تصوّر نمی کنیم خرج این لوله که دوهزار کیلومتر طول دارد [فقط] پانصد ملیون دلار بشود، حال آن که ما [برای] نهصد کیلومتر لوله گاز تقریبا هشتصد ملیون دلار خرج کرده ایم. مگر آن که در این لوله خیلی کلاه سر ما رفته باشد. من عرضی نکردم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.  
 
«انتخاب» هر شب یادداشت‌های روزنوشت علم را منتشر می‌کند.
 
یکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۴۸: صبح شرفیاب شدم. در خصوص خریداری موشک های ریپیر از انگلستان که به اشکالاتی برخورده بود و باز شاهنشاه امر فرموده بودند من رسیدگی کنم، گزارش دادم. فرمودند: سفیر انگلیس را بخواه و با او مذاکره کن. در خصوص لوله نفت اهواز -اسکندرون چیزی خوانده بودم به این مضمون که چون کنسرسیوم با لوله کشی از اهواز به اسکندرون مخالفت کرده است، نخواهد توانست با کشیدن لوله نفت مصر [به موازات] کانال سوئز موافقت کند. فرمودند کنسرسیوم مخالفتی ندارد، ولی ما تصوّر نمی کنیم خرج این لوله که دوهزار کیلومتر طول دارد [فقط] پانصد ملیون دلار بشود، حال آن که ما [برای] نهصد کیلومتر لوله گاز تقریبا هشتصد ملیون دلار خرج کرده ایم. مگر آن که در این لوله خیلی کلاه سر ما رفته باشد. من عرضی نکردم....
 
پیش از ظهر از [خانه های] کارکنان دربار که در دربند [ساخته شده] بازدید کردم و بعد از ظهر از بهداری دربار. از هر دو راضی بودم.
 
عصر سفیر انگلیس به دیدنم آمد، یعنی او را خواسته بودم در مورد اشکالات معامله موشک ها صحبت کنم، تا اندازه ای ممکن است رفع اشکال بکنم. معامله خیلی بزرگ در حدود پنجاه ملیون پوند است. شاهنشاه فرموده بودند، به او بگو به شما نگفتم این همه به لیبی پول ندهید، حالا تمام معاملات شما را به هم می زند (یک معامله صدو پنجاه ملیون پوندی اسلحه را می خواهد به هم بزند). به او گفتم، خندید. گفت: پیش بینی های شاهنشاه همیشه صحیح است. ضمنا راجع به جزایر با او صحبت کردم (تنب و ابوموسی). گفت: ما به قولی که داده ایم پایبند هستیم و شیخ شارجه و رأس الخیمه را تشویق می کنیم، شما هم اصرار به مالکیت آن نداشته باشید، به اشغال آن به هر صورتی که باشد چه با قرارداد چه با اجاره کار را تمام کنید. به نظر من حرف منطقی است وگرنه یک کار تازه و کشمکش نوینی بین خودمان و اعراب ایجاد می کنیم. فردا عرض خواهم کرد. ضمنا از او خواستم ببیند آیا این که عراقی ها برای هواپیماهای خودشان [آشیانه] زیر زمینی دارند، صحیح است یا نه؟ گفت: بعید می دانم ولی تحقیق می کنم. چون آدم درستی است، گمان نمیکنم به من دروغ بگوید. سر شام رفتم ولی فرصت نشد جریان را عرض کنم. بعد شاهنشاه به من فرمودند پنجشنبه به شیراز می رویم. می دانم چرا ولی نفهمیدم چرا؟