صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۷۱۷۶۳
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۲۷ فروردين ۱۴۰۱
خاطرات صادق طباطبایی: سید احمد آقا در اغلب نامه‌هایش به من بعد از یک مقدمه‌ي کوتاه می‌نوشت: «خدا تو را و مرا با هم بکشد!»... حاج آقا مصطفی... در جلسات درس آقای داماد مرتب شرکت می‌کرد و هم‌زمان با هم‌دوره‌ای‌های خود در درس خارج آیت‌الله بروجردی نیز حاضر می‌شد، آن هم زمانی که هنوز به سن سی سالگی نرسیده بود... خواهرم از قول امام نقل می‌کند که «وجود و حضور مصطفی در جلسه‌ی بحث، نشاط‌آفرین بود و گویی مرا به حرف می‌آورد.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در بخش‌های مختلف این مجموعه جسته و گریخته به نقش حاج سید مصطفی خمینی اجمالا اشاره کرده و به ذکر خاطراتی از ایشان خصوصا در جلد اول پرداخته‌ام. اینک که صحبت از مرحوم سید احمد به میان آمده و در نظر دارم به نقش بی‌بدیل و ناگفته‌ی او اشاره کنم، بی‌مناسبت نمی‌بینم به ذکر چند مطلب درباره‌ی این دوست بسیار صمیمی بپردازم. در اغلب نامه‌هایش به من بعد از یک مقدمه‌ي کوتاه می‌نوشت: «خدا تو را و مرا با هم بکشد!»

از نکات عجیب و قابل تاملی که درباره‌ي حاج آقا مصطفی شنیدم این بود که ایشان در وصیت‌نامه‌اش امام را وصی خود قرار داده بود. با وجود اختلاف سن و این‌که معمولا این پدرها هستند که فرزند ارشد خود را وصی خود معرفی می‌کنند، ولی این‌جا با پدیده‌ي عجیبی روبه‌رو هستیم؛ گویی که ایشان می‌دانست قبل از پدرش دار فانی را وداع می‌کند.

گرچه من در اظهارنظر پیرامون علوم دینی و مباحث مربوط به حوزه، صلاحیت قضاوت، و اطلاعات تخصصی ندارم ولی تا آن‌جا که شنیده‌ام، معمولا افراد و طلاب رابطه‌ی خود را با یکی از اساتید محکم می‌کنند و به اصطلاح در زمره‌ی اصحاب درس و فحص یک استاد قرار می‌گیرند؛ ولی حاج آقا مصطفی تقریبا در جلسات درس و مباحثات همه‌ي بزرگان حوزه‌ی قم شرکت می‌کرد. نمی‌دانم چه ویژگی در دروس و حوزه‌ی فقاهتی مرحوم آیت‌الله داماد (پدر حجت‌الاسلام دکتر مصطفی محقق داماد) وجود داشت که اغلب بزرگان و برجستگان از محضر او فیض می‌بردند. از باب مثال امام موسی صدر که او نیز تقریبا در جلسات درس اغلب بزرگان حوزه شرکت می‌کرد و حتی بنا به گفته‌ی مرحوم پدرم، تعطیلات تابستان را نیز با یکی از اساتید می‌گذراند، بنا به گفته‌ی آیت‌الله موسوی اردبیلی در زمره‌ی نزدیکان مرحوم آیت‌الله داماد قرار داشت. شهید سید محمدباقر صدر نیز برایم نقل می‌کرد که «اغلب با سیید موسی (صدر) به شوخی بر سر اعلمیت آقای خوئی و آقای داماد گفت‌وگو و مجادله می‌کردیم. او معتقد به اعلمیت و جامعیت آقای داماد بود و من این نظر را نسبت به آقای خوئی داشتم.»

حاج آقا مصطفی نیز در جلسات درس آقای داماد مرتب شرکت می‌کرد و هم‌زمان با هم‌دوره‌ای‌های خود در درس خارج آیت‌الله بروجردی نیز حاضر می‌شد، آن هم زمانی که هنوز به سن سی سالگی نرسیده بود.

در نجف نیز همین رویه را حفظ کرد و در مجالس درس همه‌ی بزرگان حضور می‌یافت و حتی در جایی به نقل از خواهرم شنیدم که تقریرات و نقدهایی از مباحث فقهی و اصولی آن بزرگان گرد آورده بود. البته بیش‌ترین بهره را از درس و جلسات پدرش می‌برد و در ردیف ملازمان درجه اول امام بود. سید احمد آقا در مورد برادرش می‌گفت که تبحر او در علوم اسلامی به فقه منحصر نبود؛ بلکه در علم اصول (که متدولوژی فقه است) مجتهدی والامقام و صاحب‌نظر بود و به علاوه در فلسفه و ادبیات عرب و تاریخ و علم تفسیر زحمات زیادی را متحمل شده و به درجات بالایی از فضل و کمال رسیده است.

خواهرم از قول امام نقل می‌کند که «وجود و حضور مصطفی در جلسه‌ی بحث، نشاط‌آفرین بود و گویی مرا به حرف می‌آورد.» از قراری که باز از خواهرم شنیدم، مراتب فضل و کمالات علمی و قدرت استنباط او مورد قبول پدرش بود، و حتی از قول ایشان شنیدم که گفته بودند: «قدرت فهم و درک مصطفی از من، زمانی که در سن او بودم بیش‌تر است.» و این حرف کوچکی نیست.

دوستان زیادی در نجف نقل می‌کنند که خود وی خارج اصول تدریس می‌کرد و جلسات پرباری داشت.

یک روز که در نجف میهمان ایشان بودم، اوراقی را در کنارشان دیدم که دست‌نوشته‌های خودشان بود. در جواب سوال من که این نوشته‌ها چیست، قریب این مضامین گفت: «... تفسیری از قرآن است که مدتی است شروع کرده‌ام...» و آن‌گاه اشاراتی به نحوه‌ی تحلیل و تفسیر خود از آیات قرآن می‌کرد که نشان می‌داد وسواس و دقت فوق‌العاده‌ای در استنباط از مفاهیم قرآنی داشت. در همین گفت‌وگو اظهار می‌کرد: «... تفسیر قرآن امری است که هیچ‌گاه هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که حرف آخر را زده است. حتی خود مفسر بعد از چند صباحی که به متون خود رجوع می‌کند و از مطالعاتی که در این مدت انجام داده، به برداشت‌های نوینی می‌رسد که طبعا کامل‌تر از فهم قبلی او می‌باشد...»

از این‌ها که بگذریم،‌ مهم‌ترین اثر وجودی او هم‌جواری و موانست با امام بود؛ خاصه در دوران تبعید در ترکیه و سپس در نجف.

محیط اجتماعی نجف در آن دوران محیط عجیبی بود. (درباره‌ی ویژگی‌های حوزه‌ی نجف در جای دیگر به تفصیل سخن گفته‌ام) با روحیات امام بسیار فاصله داشت. مسائل روز و تحلیل‌های سیاسی و اجتماعی و به طور کلی شرایط خاص دوران و حضور مکاتب جدید فکری و جامعه‌شناسی گویی اصلا وجود خارجی ندارد. از مقولات ذوقی و هنری و شعر و ادب که بگذریم، زندگی در آن محیط برای انسانی مانند امام که در همه‌ی زمینه‌ها مایه‌های ارزشمندی داشته و مطالعاتی انجام داده بود، بسیار ملال‌آور می‌نمود. در چنین دورانی وجود فرزندی باذوق و خوش‌مشرب و هم‌نشینی نشاط‌آفرین نظیر حاج‌ آقا مصطفی، هدیه‌ای الهی برای امام بود.

 

منبع: صادق طباطبایی، «خاطرات سیاسی اجتماعی (۱)؛ جنبش دانشجویی ایران»، تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، ۱۳۹۳، صص ۳۶۷-۳۶۹.