صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۴۵۵۹۴
تاریخ انتشار: ۰۷ : ۲۰ - ۱۱ آبان ۱۴۰۰
داستان مدرسه رفتن محمدعلی جمالزاده به قلم خودش؛
روزی یک نفر از دوستان که ادعای انگلیس‌دانی داشت در روزنامه‌ای که به زبان انگلیسی بود خبری راجع به ایران دید... از او درخواست نمودیم آن خبر را برای‌مان ترجمه نماید. گفت... نوشته است که محمدعلی‌شاه به سید جمال‌الدین و ملک‌المتکلمین ترفیع رتبه داده است. طولی نکشید که فهمیدیم مترجم «بالا بردن بر سر دار را» ترفیع رتبه فهمیده بوده است، چنان‌که می‌دانید قسمتی از این خبر هم حقیقت نداشت، چون سید جمال را که پدر نگارنده باشد به دار نیاویختند بلکه چندی بعد در زندان حکومتی بروجرد خفه کردند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛  در بیروت، چون فرانسه به قدر کافی نمی‌دانستم از عهده‌ی مدرسه‌ی «لائیک» که در خود شهر بود برنیامدم و مرحوم دکتر مهدی ملک‌زاده (خداوند غریق رحمتش فرماید که خیلی حق به گردن ما دارد) که طب تحصیل می‌کرد و سرپرست من شده بود مرا پس از تعطیل تابستان به مدرسه‌ی شبانه‌روزی که به دست کشیش‌های «لازاریست» فرانسوی در دهکده‌ای از جبل لبنان به اسم «آنطورا» تاسیس شده و اداره می‌گردید گذاشت.

در آن مدرسه‌ی بسیار زیبا و مرتب تحصیلات متوسطه‌ام را به پایان رسانیدم و برای تحصیل علم حقوق به اروپا رفتم (ژوئیه‌ی ۱۹۱۱ [خرداد و تیر ۱۲۹۰]).

اما پیش از آن‌که به اروپا برسم دلم می‌خواهد داستانی را که در جبل لبنان در موقع تعطیل تابستان همان سال ۱۹۰۸ اتفاق افتاد برای خوانندگان حکایت کنم.

همین که مدارس تعطیل شد با گروهی از جوانان ایرانی که همه در بیروت و لبنان درس می‌خواندند و از آن جمله بودند مرحوم دکتر ملک‌زاده و برادر کوچکش میرزا اسدالله و ابراهیم پورداود (استاد دانشگاه تهران) به دهکده‌ای از جبل لبنان به نام «برومانا» رفتیم. عده زیاد بود و چه کار‌ها و شیطنت‌هایی که نمی‌کردیم. روزی یک نفر از دوستان که ادعای انگلیس‌دانی داشت در روزنامه‌ای که به زبان انگلیسی بود خبری راجع به ایران دید و، چون در تهران کشمکش بین ملت و محمدعلی‌شاه بالا گرفته بود و نگران بودیم از او درخواست نمودیم آن خبر را برای‌مان ترجمه نماید. گفت خبر تلگرافی است و نوشته است که محمدعلی‌شاه به سید جمال‌الدین و ملک‌المتکلمین ترفیع رتبه داده است.

طولی نکشید که فهمیدیم مترجم «بالا بردن بر سر دار را» ترفیع رتبه فهمیده بوده است، چنان‌که می‌دانید قسمتی از این خبر هم حقیقت نداشت، چون سید جمال را که پدر نگارنده باشد به دار نیاویختند بلکه چندی بعد در زندان حکومتی بروجرد خفه کردند.

در شهر لوزان «سوئیس» در سال ۱۹۱۱ میلادی وارد دانشکده‌ی حقوق شدم و سپس از آن‌جا به شهر دیژون (فرانسه) رفتم و در تابستان ۱۹۱۴ از دانشکده‌ی حقوق آن شهر دیپلم گرفتم.

درباره‌ی زمان اقامتم در لوزان و آغاز عشق و شوقمش به چیزنویسی که رفته‌رفته شغل و سرنوشتم گردید در همین اواخر مقاله‌ای با عنوان «سه چراغ» در مجله‌ی «ادب» (نشریه‌ی دانشجویان ایرانی در دانشگاه بیرمنگام در انگلستان) و در مجله‌ی «نوید» (نشریه‌ی دانشجویان ایران در دانشگاه بروکسل) به چاپ رسیده است و در آن‌جا شرح داده‌ام که چطور با وجود آن‌که وقتی از ایران بیرون رفتم فارسی درستی نمی‌دانستم از برکت کار شخصی و ممارست و تمرین کم‌کم چیزنویس و اهل قلم و قرطاس گردیدم و شایسته است که جوانان ایرانی دیگر هم به همین ترتیب عمل نمایند و نقایص خود را رفع نموده فارسی خود را تکمیل نمایند.

پس از فراغ از تحصیل و مدرسه که تازه داشتم می‌فهمیدم که تحصیل چیست و درس و مدرسه چه معنایی دارد به برلن رفتم که شرح و تفصیل آن محتاج به تکرار نیست. از آن پس تازه وارد مدرسه‌ی حقیقی که زندگی نام دارد شدم و در درالتجربه‌ی ایام و لیالی گرفتار افتادم و اینک که چهل‌وشش سال از آن تاریخ می‌گذرد (و امروز ۵۸ سال، چون تاریخ تحریر این نوشته سال ۱۳۴۱ می‌باشد) دارم می‌بینم که بدون آن‌که چیزی که به حساب آید آموخته باشم باید خواهی نخواهی واپسین کلاس را هم به پایان برسانم و بدون تحصیل هیچ‌گونه اجازه‌نامه و تصدیقی صیغه‌ی معروف «ما از مدرسه بیرون رفتیم» را صرف نمایم و خاموش گردم.

پایان


منبع: خواندنیها، شماره‌ی ۱۳، سال ۳۵، سه‌شنبه ۷ تا شنبه ۱۱ آبان ۱۳۵۳، صص ۱۷ و ۴۰.