پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در سال ۱۳۱۱ [ق] پدرم ملقب به ذکاءالملک شد و او از لقب گرفتن امتناع داشت، چون لقب مانند همهی مناصب و امتیازات بسیار مبتذل شده بود [...] در اوایل امر صاحبان لقب شاید ده نفر نبودند، اواخر به هزارها رسیدند تا آنجا که در ازای تعارف لقب میدادند [...]
باری اوقاتی که لقب هنوز این اندازه متبذل نشده بود، پدرم به خاطر گذرانده بود که اگر وقتی بنای لقب گرفتنش بشود «کمالالملک» بگیرد. بعد که از خیال لقب گرفتن منصرف شد روزی میرزا محمدخان نقاشباشی که از دوستان صمیمی او بود آمده، گفت: «ناصرالدینشاه حاضر شده است به من لقب بدهد، چه لقب بگیرم؟» پدرم «کمالالملک» را به او القا کرد و او بسیار مسرور شد و شاه هم آن لقب را به او داد و یاد دارم که همان وقت کمالالملک به پدرم ملامت میکرد که چرا لقب نمیگیرید و نمیدانست که پدرم لقب خود را به او بخشیده است.
خلاصه روزی نشسته بودیم، رقعهای از اعتمادالسلطنه رسید به این مضمون که «میدانم شما طالب لقب نیستید، ولیکن لقب داشتن اگر فخر نیست، نداشتنش وهن است و من نمیتوانم راضی شوم که شما بیلقب بمانید؛ بنابراین از شاه برای شما دستخط لقب گرفته، فرستادم.» اعتمادالسلطنه اینقدرها هم حس قدردانی نداشت. نکته اینجا بود که میرزا علیمحمدخان که سابقا به او اشاره کردهام اصرار کرده، لقب «مجیرالدوله» گرفته بود و اعتمادالسلطنه صلاح خود ندانست که میرزا علیمحمدخان لقب داشته باشد و پدرم بیلقب بماند. در هر حال پدرم به راستی از لقب شاد نشد، اما میگفت: «دلم خوش است که لااقل لقب بیمعنی برایم درست نکردهاند»؛ زیرا کثرت القاب به جایی رسیده بود که دیگر فکر معنی و مناسبت نمیکردند و همینقدر میخواستند لفظی به «الملک» و «الدوله» و امثال آن اضافه کنند، مثل مجیرالدوله و مستنصرالملک و اختیارالدوله و بسیاری دیگر و بسا میشد که لقب لفظا غلط بود، مثل شکوهالدوله و فروغالدوله و پدرم وقتی در روزنامهی «تربیت» هم این فقره را موضوع تحقیق و استهزا قرار داده است.
منبع: خاطرات محمدعلی فروغی به همراه یادداشتهای روزانه از سالهای ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰، به خواستاری ایرج افشار، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۸، صص ۷۰-۷۱، (رساله در سرگذشت خود و پدر).