پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ باید رفت به شهر قم. دیشب بیخوابی سرم زد. نصفشب باد مغربی برخاست، بسیار بسیار شدید طوفان کرد؛ ابر شد، باران آمد، برف آمد. بعد هوا صاف شد، اما باد شدید شد، جمیع تجیرها افتادند، چادرهای اندرون [و] مردم همه خراب شد. الی صبح خوابم نبرد و بسیار سرد شد. صبح با کسالت هرچه تمامتر از خواب برخاستم. مردانه رفتیم حمام – به طور لخت – هرکس احوالات دیشبِ خود را تعریف میکرد. چادر به سرِ علیرضاخان و غیره خراب شده بود. رخت پوشیده، سوار شدم؛ هیچکس نبود. رفتم دمِ پل و کاروانسرا؛ عبور از پل نمیشد، بُنه و شتر و غیره گرفته بود، های هایِ غریبی بود. از زورِ باد و سرما نشد روی اسب ایستاد، پیاده شدم رفتم به کالسکه، قدری نشستم، راه باز شد.
سوار شده رفتم از پل گذشته. دو سه چشمه پل خراب شده است، باید ساخته شود. بعد سوار کالسکه شده راندیم. بسیار بسیار باد شدیدی میآمد، مردم هیچ حالتی نداشتند. اگر منزل شهر قم نبود، همه مردم میمردند. سه فرسنگی که رفتیم، دست چپ به ناهار افتادیم. بسیار بسیار سرد بود، حکیم آمد قدری روزنامه خواند. جقه [و] سرداری الماس استعمال شد، اما بسیار بیمزه، در این سرما.
به کالسکه نشسته راندیم. از شاطر آینه خواستیم، مدتی طول کشید؛ بعد دیدم آئی میآمد دمِ کالسکه. گفتم: «آئی! نهوار؟ [چه خبر؟]» گفت: «شاطر آمد خواست.» معلوم شد شاطر عوض آینه، آئی را آورده است.
خلاصه، راه امروز چهار فرسنگ میشد. سرِ راه چند قلعه و آبادی و قهوهخانه منحوسی، میرزای البرز [بنا] کرده است.
به خاک فرج رسیدیم، مردم آنجا بودند. آقاموچول [محمدحسین میرزا پسر امیرآخور] با شاهزادههای قمی و غیره و غیره به استقبال میآمد، معرفی میکرد. میرزا سید یوسف گیلانی – یعنی تفرشی – نایبالحکومه است، جلو آمد. امیرآخور با حاجی ملاصادق مجتهد و غیره آمد. استقبالچی زیادی بود؛ اما از باد و سرمای شدید ممکن نبود سوار بشوم. نزدیک شهر سوار شدم، از رودخانه گذشته – خیلی آب داشت – از دربچه [دریچه] به عمارت، از آنجا به زیارت رفته. سرِ قبرِ شاهِ مرحوم خاقان رفته، آمدیم در تالار سلام قدری خوابیدیم. نقال نقل گفت؛ بعد آلاچیق گفتم در حیاط زدند. زیاد سرد بود. شب را آمدم بالاخانه پیدا کرده، شام آنجا خورده، در بالاخانه؛ بلافاصله بعد از شام خوابیدم. الحمدلله خوب خوابیدم. زنها هم عصری زیارت رفتند. گربه کوفته چندی است مست شده است.
آقا محمدکریم شیرازی، پیشخدمتِ قدیمیِ ما که در آخر متولی مقبره شاهنشاهِ مرحوم شده است، ملاحظه شد. با کلاهِ بلند قدیم و لهجه شیرازی. محمدهادی میرزا (۱) روز ورود استقبال آمده بود، با چند نوکر چَکَنته و یابوی لکنته؛ معلوم شد توقف شاهزاده چندی است در قم است.
متولیباشی، عمامه سبز بسیار بسیار بزرگی دارد؛ اگر حضرت کلم رنگش سبز بود، تشبیه صحیحِ این عمامه به کلم قمریِ کشتزارهای حضرت عبدالعظیم علیهالسلام، که در عظم خلقت مشهورِ دور [و] نزدیک است باید بشود.
قجرآقای فراشخلوت در قم ملاحظه شد؛ سوال شد: «اینجا چه میکنی؟» [گفت:] «دو ماه است اینجا زیارت میکنم.»
پسر ملاهاشم مرحوم، متولی قبر قهرمانمیرزای (۲) مرحوم در سرِ قبر او ملاحظه شد. به ملاهاشم بسیار شبیه بود اما بیزبان [و] فقیر بود، بر خلاف پدرش.
در توقف قم، رودخانه را گرفته، قدری رو به جنوب رفتم. صارمالدوله از طهران آمده بود، ملاحظه شد. دو خرگوش [و] یک تیهو زدم، تیهو[ی] کمی بود. رفتم به ماهورهای قرمز بود، سه گرگ بودند، خوب میشد زد، ولی و آقا کیشیخان رفتند سر بزنند پایین بیاید، بد سر زدند رفتند بالا.
قدری گشتم، برگشتم منزل. رفتم زیارت؛ میرزای البرز، امیرآخور و غیره بودند. فرمایشاتِ تعمیرات و غیره شد. مستوفیالممالک سرِ قبر پدرش را گچبری میکند و خوب میساخت. ملاهای قمی، آقا سید جواد است؛ حاجی ملاصادق، آقا حسین – آقا حسین انصافا مرد خوبی است. آن دو نفر دیگر با هم بسیار بد هستند. حاجی ملا صادق بسیار بسیار شبیه است به میرزا نصرالله گمرک. حاجی میرزا علی مقدس (۳) ساعتِ زنگدارِ بزرگِ خوبی ساخته است، متصل کار میکند و زنگ میزند. حاجی میرزا علی مقدس دو شب به مراجعت مانده رسید به قم، ناخوش بوده است، با چهره زردِ زعفرانی، باقی دگر خودت میدانی.
حسینقلیخان برادرِ خاقانِ مرحوم، اسلحه خودش را در وقتی که اینجا در بست بوده است، وقف حضرت صاحبالزمان (ع) کرده است؛ متولیباشی اسلحهها را در صحن ایوان حضرت چیده، تماشا کردیم؛ اسبابهای بسیار خوب بود. کلاهخودی بود زمرد و لعلِ تکتک داشت و یک یاقوتِ کبودِ بسیار خوب داشت. نیزه بود، کلوینی [؟] طلای منبتکاری بسیار خوب؛ قدارههای خوب. یک شمشیر مرصع زرگری هندی داشت، بند شمشیر یشمهای کوچک، روی یشمها یاقوت نشانده بودند. زره قلچاق [ساعدبند]، تفنگ، طپانچه. [به] عکاسباشی حکم شد عکس اسلحهها را انداخت.
آقا سید جواد بسیار ملای نر [مجازاً شخص دانشمند و هنرمند دلیر] زبردستی است. یک روز رفتم تلگرافخانه که عاریتاً آورده بودند به یکی از بالاخانههای مدرسه نزدیک صحن؛ با طهران و غیره حرف زده شد. شاهزاده اعتضاد میگفت ساعدالملک خیلی ناخوش است، به طوری که مأیوس بودند، نه روز است ناخوش شده است. حبیب دیوانه [را هم] محمدعلیخان [و] محقق میگفتند اینجا آمده است.
طایفه[هایی] که در قم هستند: زند، خلج، حاجیحسینی، بیگدلی.
حاجی محمدرضاخان زند از اعیان قم است، با محمدرحیمخان خویش است. به اقرار خودش هشتادوپنج سال دارد؛ اما حکیم نظرعلی میگفت بیشتر از هشتادوپنج است؛ خیلی هم با بنیه و گردنقوی است.
شبها شغال زیادی در شهر صدا میکند مثل مازندران. دختر صاحبقران میرزا، زنِ متولیِ قبرِ خاقانِ مرحوم است. میرزا علیمحمد بدگِل هم نیست. ملکمنصور میرزا میگفت با آنها همسایه هستم. شب دیدم قالُ مقال غریبی از خانه آنها بلند شد: ای عموجان! کشتند، زدند! ملکصور حربه پیدا نکرده، ماشه پیشبخاری را برداشته رفته بود آنجا؛ شخصی بود آمده بود اندرونِ میرزا علیمحمد؛ به عربده کفشِ خودش را میخواست. گویا در مقبره خاقان دزدیده بودند. اشرک را که دیده بود گریخته بود. اشرک در کوچه الی دربِ خانه ادیبالملک او را عقب کرده بود، پایش [به] سوراخ رفته زمین خورده بود، به آن شخص نرسیده بود.
امیرآخور قدری تب کرده، ناخوش شد؛ الحمدلله خوب شد. دختر صاحبقران میرزایی که بالا نوشتم، زنِ میرزا اسدالله تلگرافچی، برادر میرزا علیاکبر متولی قبر خاقان است. میرزا علیمحمد که نوشتهام پدر میرزا علیاکبر است، مرحوم شده است. میرزا علینقی حکیمالممالک شبی که صبح میخواستیم برویم طهران آمد قم؛ بسیار خفیف بود.
پینوشت:
۱- محمدهادی میرزا پسر پنجاهودوم فتحعلیشاه از بطن مشتریباجی، زن چهلوچهارم فتحعلیشاه بود. وی شاهزادهای وارسته و گوشهگیر بود و در روزگار حیاتش مجرد زیست و تأهل اختیار نکرد، و مجاورت مقبره پدر را برگزید و کارش پذیرایی از زائرین و دستگیری مستمندان بود. (شرح حال رجال ایران، ص ۱۰۳۷)
۲- قهرمانمیرزا پسر هشتم عباسمیرزا نایبالسلطه، متوفی به سال ۱۲۵۵ ق بود. (شرح حال رجال ایران، ص ۹۳۵)
۳- حاجی میرزا علی (مشکاتالملک) معروف به مقدس، پسر حاجی رستمبیک.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق. به انضمام سفرنامههای قم، لار، کجور و گیلان، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ اول، بهار ۱۳۹۷، صص ۳۹-۴۳.