سرویس تاریخ «انتخاب» / فهیمه نظری: دوشنبه ۱۱ مهرماه ۱۳۸۴ وقتی ارکستر ملل نخستین سرود ملی ایران را که در دوره حکومت ناصرالدینشاه آهنگ آن توسط آلفر لومر فرانسوی نوشته شده بود با بازآفرینی تازهای نواخت، تمام جمعیت حاضر در سالن از شنیدن آن به وجد آمدند. بازآفرینی این موسیقی دلنشین و نوستالژیک، مهران پورمندان، مستندساز، را واداشت تا به دنبال سرچشمه اصلی این قطعه، شش سال تمام اسناد وزارت امور خارجه ایران و فرانسه را واکاود. آلفرد لومر، نویسنده ملودی نخستین سرود ملی ایران، «ایران جوان»، با مطلع «نام جاوید وطن/صبح امید وطن» و بنیانگذار آموزش موسیقی آکادمیک در ایران، سوژه اصلی او در این پژوهش بود. نتیجه این واکاوی ششساله مستندی است به نام «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار»؛ اثری که رد پای لومر را از زمان تولد در شهر کوچک زادگاهش در فرانسه تا ۶۵ سال بعد، یعنی زمانی که در تهران چشم از جهان فروبست، دنبال میکند و میکوشد قدم به قدم پردههای ابهام را از سراسر وجوه زندگی چندوجهی او از موسیقی تا اقتصاد و سیاست کنار بزند.
زندهکننده سرود ملی ایران پس از ۱۳۲ سال
نخستین سکانس مستند «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار» تصویری از اجرای سرود ملی ایران توسط ارکستر ملل است؛ ارکستری که در واقع برای نخستین بار، ملودی نوشتهشده توسط لومر در ۱۳۲ سال پیش را دوباره جان داد. اجرای این قطعه خاطرهانگیز بود که پورمندان را با پرسشهای بیشماری در ذهن خود مواجه کرد: «این اثر تا به حال کجا بوده، چه بر سرش آمده؟ مگر میشود سرود ملی یک ملت، آنهم اولین سرود ملی از خاطرهها فراموش شود؟» و همین پرسشها سنگبنای ساخت مستندی درباره زندگی این موسیقیدان دربار قاجار را بنا نهاد.
پورمندان در گام نخست، برای رسیدن به پاسخ پرسشهایش به دنبال یکی از اعضای ارکستر ملل به نام حیاتغیبی میرود: «این کار تا آنجایی که من در ذهنم است یک تم خیلی کوچک از موسیقی لومر بوده و مثل اینکه یک اجرای پیانویی آقای سلطانی [رهبر ارکستر ملل] از این پیدا میکند و حالا تنظیمهایی بر روی آن انجام گرفت.» سیاوش بیضایی، تنظیمکننده این اثر نیز در پاسخ به پورمندان ماجرا را اینگونه روایت میکند: «به من گفته شد که این نخستین سرود ملی ایران است و فقط یک بار به وسیله پیانو هنگام ورود ناصرالدینشاه به پاریس اجرا شده. هیچکس فکر نمیکرد نخستین سرود ملی مال دوره اشکانیان است یا اینکه مال دوره قاجاره یا اینکه جدید ساخته شده، برای هیچکس مهم نبود، فقط همه فکر میکردند این اولین سروده...»
لومر نخستین کسی است که موسیقی ایران را به نت نوشت
مغفول ماندن چهره لومر، پدیدآورنده اصلی سرودی که حالا ارکستر ملل تحت عنوان «ایران جوان» جانی تازه به آن بخشیده بود؛ پورمندان را درباره زندگی شخصی او کنجکاو کرد؛ زندگی که به قول وی هنوز هم میتوان «بقایایش را در لابهلای بعضی از کوچه پس کوچههای شهر تهران پیدا کرد» حاصل نخستین تلاشها برای دریافت کیستی و چیستی لومر اما تنها محدود به دستیابی به یکی دو منبع بود و نه هیچ چیز دیگری. مانعی که اتفاقا پورمندان را به تلاش بیشتر ترغیب کرد و شش سال دیگر نیز وی را با خود همراه ساخت. «در این چند سال متوجه شدم که او نهتنها سراینده اولین سرود ملی و بنیانگذار آموزش موسیقی آکادمیک به روش مدرن در ایران است، بلکه او اولین کسی است که گوشههایی از موسیقی کلاسیک ایرانی را به نت نوشته و آن را برای پیانو تنظیم کرده.»
نخستین سرود ملی ایران به چه مناسبت سروده شد؟
کارگردانِ «یک موسیقیدان فرانسوی در دربار قاجار» در ادامه تحقیقاتش به اسنادی برمیخورد که در آن از چرایی ساخت نخستین موسیقی ملی در ایران خبر میدهد؛ اسنادی چون مقاله ویکتور ادویِل، نوشتهشده در در سال ۱۲۶۴ ش/۱۸۸۵ که در این باره میگوید: «لومر سرود ملی را به مناسبت اولین سفر ناصرالدینشاه به اروپا در سال ۱۸۷۳ میلادی مطابق با ۱۲۵۲ شمسی ساخته» نامه کاردار ایران در بغداد - در سال ۱۲۷۶ شمسی – سند دیگری است که در این مستند از آن به عنوان موید این مطلب یاد میشود.
اثری که هیچگاه عنوان سرود ملی به خود نگرفت
این مستندساز، در بخشی از بررسیهایش در پاریس نهتنها از نام و مکان انتشاراتی که این اثر را برای نخستین بار به چاپ رساند مطلع میشود، بلکه حقیقت تلخ دیگری را نیز درمییابد؛ حقیقیتی که نشان میداد برخلاف همه تلاشهای لومر، هرگز نت نوشتهشده توسط او در ایران به عنوان سرود ملی شناخته نمیشود: «نت این اثر را هم لومر در پاریس در انتشارات شودانس در بلوار کاپوسین پلاک ۳۰، تحت عنوان سرود ملی ایران و با هزینه دولت ایران به چاپ میرساند؛ اما شاه نه در طی مراسم سفر اولش به اروپا و نه حتی در پی سفر دومش هم هیچ حرفی از او نمیزند. در حالی که این اثر در ۹ ژوئیه ۱۸۷۳/ ۱۸ تیر ۱۲۵۲ در پاریس، برای اولین بار در برابر او نواخته میشود و بارها و بارها در مراسم رسمی درحضور خود او تکرار میشود. از آن جالبتر اینکه این اثر هیچوقت در ایران عنوان سرود ملی به خود نمیگیرد، بلکه همیشه با عنوان سلامتی از آن یاد میشود. در واقع وقتی که اروپاییان از سفر ناصرالدینشاه مطلع میشوند و در صدد مقدمات برگزاری مراسم رسمی ورود او برمیآیند، متوجه میشوند که نه اطلاعی از سرود ملی ایران دارند و نه میدانند که چه پرچمی را باید به عنوان پرچم رسمی ایران به اهتزاز دربیاورند؛ بنابراین دچار نگرانی میشوند و مکاتبات مفصلی را با سفارتخانههای خودشان در تهران در این مورد انجام میدهند. شاید همین نگرانیها و مکاتبات آنها باعث شده که دربار ایران از این قطعه که لومر آن را برای سالروز تولد شاه ساخته بوده به طور رسمی به عنوان سرود ملی ایران در اولین سفر شاه به اروپا در فرانسه استفاده کند و از آن پس عنوان سرود ملی بر روی آن باقی بماند؛ ولی به نظر میرسد که این سرود به موقع به دست خیلی از کشورهای اروپایی نرسیده و یا هر اتفاق دیگری و به همین خاطر در بسیاری از کشورها مارش ایرانی اثر یوهان اشتراوس را به عنوان سرود ملی ایران میزنند و به عنوان مثال ملکه ویکتوریا هم خیال میکند که این سرود جدید ملی ایران است.»
نخستین اجرای سرود ملی ایران: «سلامتی»
پورمندان درباره نخستین اجرای این قطعه نیز اینگونه روایت میکند: «سرود ملی نوشتهشده توسط لومر که در نوشتههای قاجاری از آن به عنوان سلامتی نام برده میشود، برای اولین بار در ابتدای قرن بیستم؛ یعنی در سال ۱۹۰۶ میلادی، مطابق با ۱۲۸۵ شمسی در تهران، توسط ارکستر دارالفنون و به رهبری خود لومر ضبط میشود. به استناد نامه سفارت ایتالیا و جواب وزارت امور خارجه ایران تا سال ۱۲۸۹ شمسی/ ۱۹۱۰ میلادی؛ یعنی سه سال بعد از مرگ لومر این اثر در مجامع بینالمللی رسما به عنوان سرود ملی ایران اجرا میشده؛ اما از شروع مشروطیت و به دنبال ساخته شدن سرود دیگری توسط غلامرضا خان سالار معزز، یکی از شاگردان لومر، نهتنها لومر بلکه این سرود هم به فراموشی سپرده میشود.»
احیای ارکستر شاهی توسط لومر
این مستندساز، در ادامه به منظور کشف ماجرای سرود ملی و ماهیت تاریخی آن و اینکه لومر که بود، به سراغ مرکز اسناد وزارت امور خارجه میرود: «در بین اسناد وزارت امور خارجه قرارداد دوم لومر را پیدا کردم که یقینا تمدیدشده همان قرارداد اولیه است. لومر در سال ۱۸۶۸ میلادی به ایران وارد شده بود، به فرمان مارشال نیل، وزیر جنگ دولت فرانسه. در قراردادش از او خواسته شده بود که در طی سه سال ده فرمانده موزیک تربیت کند و هر تعداد افراد را که به او بسپرند، آموزش بدهد و ارکستر شاهی را احیا کند. ارکستر شاهی را «بوسکه» و «روییون» تشکیل داده بودند؛ دو موزیسین نظامی فرانسوی که ده سال قبل از لومر به ایران اعزام شده بودند؛ همان زمانی که دولت ایران، بعد از جنگ هرات در سال ۱۲۳۵ شمسی، تصمیم به بازسازی ارتش خود گرفته بود. البته ارکستر دیگری هم وجود داشت که مارکوبرامبیلای ایتالیایی تشکیل داده بود، دریانوردی که میگفتند ماکارونی پختنش بهتر از موسیقیاش است.»
از کودکی تا ماموریت در ایران
پی بردن به اطلاعات فردی لومر اما جز با مسافرت به شهر زادگاه او و جستوجو در مرکز اسناد و کتابخانه آن شهر مقدور نبود. اطلاعات اولیه بر اساس مکاتبات پورمندان با این مراکز به ما میگویند: «آلفرد جان باتیس لومر در ۱۶ ژانویه ۱۸۴۲ اِر-سور-لا-لیس به دنیا آمده است»؛ شهر کوچکی که پورمندان برای دسترسی به اطلاعات بیشتر بدان قدم گذاشت و در همین شهر بود که فهمید لومر کودکی خود را در عصر ناپلئون سوم به نوجوانی رساند و «در ۱۳ سالگی با استعدادی که در موسیقی از خود نشان داد، با گرفتن بورسی از شهرداری شهر خود، زادگاهش را ترک کرد تا در نوامبر ۱۸۵۵ در عصر جمهوری دوم فرانسه وارد کنسرواتوار پاریس شود. پس از پایان تحصیلات موسیقی، لومر تصمیم گرفت که در سال ۱۸۶۳ برای خدمت در دسته موزیک هنگ سربازان زبده گارد به مدت هفت سال ثبت نام کند و آینده شغلی خودش را تضمین کند. با چنین پیشینهای لومر در سپتامبر سال ۱۸۶۸ میلادی، مطابق با ۱۲۴۷ شمسی از فرانسه عازم ایران، تهران شد.»
تهرانی که لومر به آن قدم گذاشت
این موسیقیدان مستعد فرانسوی سرانجام در دوران صدارت میرزا حسین خان سپهسالار وارد تهران شد؛ صدراعظمی اصلاحطلب که خود نیز در فرانسه تحصیل کرده بود و سالها، سفیر ایران در عثمانی و دیگر کشورها بود و «حالا میخواست تا با انجام اصلاحات اقتصادی نظامی به شیوه غربی، مملکت را از وضعیت رقتباری که در آن گرفتار شده بود، رهایی ببخشد.» بر اساس روایت پورمندان لومر ۲۶ ساله با ورود به تهران مسئول احیای ارکستری شد که پیش از آن توسط «بوسکه» و «روییون» تشکیل شده و حالا رو به اضمحلال بود. ورود لومر به تهران اما با سفر شاه به عتبات مصادف شد و در این سفر شاه به قصد نشان دادن الگوی موسیقی آن دیار؛ یعنی ارکستر پاشای بغداد به لومر، وی را نیز با خود همراه کرد. «او ارکستری میخواست مثل ارکسترهای عثمانی، بیخبر یا شاید هم باخبر از اینکه ۴۰ سال پیش جوزپ دونیزتی ارکستر آنها را راه انداخته بود و در این سالها به آمادگی رسیده بود. شاه به سفر عتبات میرفت و لومر را هم به همراه خود میبرد و مردم قحطیزده تهران هم با تصنیفی عامیانه دعای خیر خودشان را بدرقه راه او میکردند:
شاه کجکلا ، رفته کربلا، گشته بیبلا
نون شده گرون، منی یک قرون...»
مصائب لومر
نتایج بررسیهای پورمندان نشان میدهد که لومر پس از بازگشت از این سفر و برای انجام مسئولیت بزرگی که بر دوشش نهاده شده بود، مصائب بزرگی بر سر راه داشت. میبایست ارکستر پادشاهی درهم برهمی را احیا میکرد «که خیلی از افرادش بیسواد بودند. علیاکبر خان مزینالدوله، نقاش و معلم فرانسه دارالفنون را هم که زمانی خودش در پاریس تحصیل کرده بود و انگار موسیقی هم آموزش دیده بود را به عنوان مترجمش انتخاب کردند. لومر مجبور بود هر روز صبح زود، قبل از طلوع آفتاب هنرجوها را فرابخواند و تمامی اصول موسیقی را خودش به تنهایی به آنها بیاموزد.»
نخستین تلاش ثبتشده نواهای ایرانی
یکی از نکات جالب توجه در زندگی لومر، ماندگاری او در ایران است؛ کشوری که از هر لحاظ از خاستگاه او یعنی فرانسه بسیار عقبتر بود. پورمندان راز ماندگاری لومر در ایران را اینگونه توجیه میکند: «خارجیهای مقیم تهران سعی میکردند تا با دور هم جمع شدن و میهمانیهای بزرگ دادن، غم دوری از وطن را فراموش کنند. در این میهمانیها هم لومر با ارکستر کوچکی که تشکیل داده بود، حاضر میشد و میهمانیها را موزیکال میکرد. شاید در همین میهمانیها بوده که با ریت آنه لوییس، دختر همان افسر ایتالیایی که سالها قبل به ایران آمده بود و افتخار اولین عکسبرداری از تختجمشید را هم در کارنامهاش داشت، آشنا میشود و با او ازدواج میکند. در ۲۱ ژانویه ۱۸۷۲. به هر حال لومر در تهران میماند و به فرانسه برنمیگردد و همزمان با آموزش نظامی به گردآوری ملودیهای ایرانی هم میپردازد و اولین مجموعه از این ملودیها را تحت عنوان ۲۰ آهنگ عامیانه برای پیانو در سال ۱۸۷۲ در پاریس منتشر میکند. تا آنجایی که میدانیم این اثر اولین تلاش ثبتشده برای هارمونیزه کردن نواهای ایرانی است؛ ولی ۷ سال بعد در اوج موفقیتهای لومر و در آستانه سفر دوم شاه به اروپا آنه لوییس، دست سه فرزندش را گرفت و لومر و تهران را برای همیشه ترک کرد.»
راهاندازی بخش موسیقی دارالفنون
یکی دیگر از تلاشهای مورد توجه لومر در ایران، راهاندازی واحدهای موزیک در ایران مثل دو دسته موزیکانچیان مخصوص، موزیکانچیان نایبالسلطنه و... و از همه مهمتر راهاندازی بخش علمی موسیقی دارالفنون بود: « با اینهمه لومر میبایست در تهران بماند و کار بزرگ خودش را که راهاندازی بخش علمی موسیقی در دارالفنون باشد را به انجام برساند. حیاط کناری دارالفنون به همین خاطر به طور رسمی به واحد موسیقی اختصاص داده شد. هنرستان موسیقی دارالفنون تحت عنوان شعبه موزیک علما و عملا در شرف راهاندازی بود؛ اما لومر هنوز تنها معلم موسیقی خارجی دارالفنون بود.»
ورود رقیبی جدید برای لومر
پس از سفر دوم ناصرالدینشاه به اروپا، تنهایی و حضور مطلق لومر هم در عرصه آموزش موسیقی به پایان رسید: «شاه که مدتها شیفته حضور فزاینده قدرت نظامی بینالمللی آلمانها شده بود، از آنها درخواست کرد که یک هیات نظامی برای تعلیم ارتش به ایران اعزام کنند. به همراه این هیات نظامی یک کارشناس موسیقی هم به اسم گِبائِر gebauerبه تهران وارد شد. لومر شش دسته از دستههای آموزشی خود را به او سپرد تا هم بار خود را سبک کند و هم به سهولت کار و پیشرفت گبائر کمک کند. بدین ترتیب شد که دستههای تحت آموزش گبائر بعد از شش ماه موفق شدند مارشهای نظامی را اجرا کنند. با اینهمه بین لومر و گبائر رقابتی هم برقرار شد. شیوه گبائر به سبک اتریشی و شیوه لومر به سبک فرانسوی معروف شد. گبائر تا پایان عمر خود در تهران ماند و نوازندگان زیادی را تربیت کرد.»
نگارش نخستین کتاب تئوری موسیقی
درست در همین سالهای رقابت است که لومر یکی از بزرگترین رسالتهای خود در ایران را به انجام میرساند؛ رسالتی که نتیجه آن نگارش نخستین کتاب تئوری موسیقی ایران است: «در همین سالها لومر بعضی از ملودیهای ایرانی را جمعآوری کرد و به نت درآورد و با کمک مزینالدوله اولین کتاب تئوری موسیقی را به نگارش درآورد و در چاپخانه دارالفنون به چاپ رساند. تلاشهای لومر در طی این سالها از نظر دربار ایران در مجامع بینالمللی پنهان نماند و مورد قدردانی قرار گرفت. نشان شیر و خورشید ایران، نشان مجیدیه، نشان علمی ایران، نشان فرانسوا ژوزف اتریش، نشان شوالیه تاج و تخت ایتالیا، نشان شوالیه سن گرگوار کبیر و اعطای نشان نخل آکادمی فرانسه همه به خاطر قدردانی از تلاشهایش به او اهدا شد.»
رد پای لومر در اعطای امتیاز به خارجیها
حاصل بررسی ششساله پورمندان در ابعاد مختلف زندگی لومر، اما تنها دستیابی به شخصیت موسیقیایی او نبود، نتیجه این تحقیقات نشان میداد که علاوه بر این وجه، لومر ایفاکننده نقشهایی بسزا در امور اقتصادی به خصوص اعطای امتیازها در دوره ناصرالدینشاه قاجار است: «در کتابهای مختلفی که بررسی کردم، با شگفتی تمام به اسم لومر در قراردادهای اقتصادی برخوردم و فهمیدم که لومر حداقل تا آنجا که من کشف کردم از سال ۱۳۰۵ قمری وارد کارهای اقتصادی شده، چرا؟ آیا وضع اقتصادیاش خراب شده بوده؟ در این سالها البته او پی میبرد که اسمش احتمالا از لیست ارتش فرانسه حذف شده است. شاید این دلیلی بوده که او به دنبال منبع درآمد مطمئن دیگری بگردد و در اول خیابان لالهزار مغازهای هم دایر کند. توان اقتصادی لومر در این سالها به آن حد رسیده بود که بتواند هزینه برپایی غرفه ایران در اکسپوزیسیون [نمایشگاه] پاریس ۱۸۹۰ را با شراکت امینالضرب، بزرگترین تاجر ایرانی، به عهده بگیرد، وارد چرخه مناسبات اقتصادی دربار و روابط خارجی شود و نقش واسطه را در چند قرارداد و امتیاز مهم ایفا کند. فروش امتیاز احداث جاده تهران – اهواز، جاده بروجرد – اصفهان و امتیاز راه آذربایجان همه از این جملهاند. لومر درست در عصر فروش امتیازات به عنوان یک عامل موثر نقش پیدا میکند.»
اخذ امتیاز انحصار تریاک
مهمترین نقش اقتصادی لومر در ایران بر اساس این تحقیقات اخذ امتیاز عجیب انحصار تریاک در ایران است؛ قراردادی که به ادعای این مستند هیچ کتاب و سندی از آن منتشر نشده است: «امتیاز انحصار تریاک به تاریخ ۱۲۷۳ شمسی، درست سه سال پس از نهضت تنباکو. طبق این امتیاز، لومر اجازه پیدا میکند تا با افتتاح یک کمپانی اجاره منافع تریاک در مملکت ایران، تمام تریاک حاصل در ایران را بخرد و در ازای پرداخت یک مبلغ معین سالیانه که سی هزار لیره انگلیس باشد، به خارج از ایران حمل کند و بفروشد. مدت این قرارداد هم ۳۰ سال بوده است، چه سود کند چه ضرر. طولوزان، پزشک فرانسوی شاه و پدرزن لومر هم در بسیاری از قراردادهای اقتصادی ازجمله قرارداد سد اهواز دست داشت.»
لومر، رئیس لژ بیداری ایران
یکی دیگر از نقشهای شگفتانگیز این موسیقیدان فرانسوی در ایران ریاست لژ بیداری ایرانیان است، آنهم در دوران پیری و دورانی که بنا بر ادعای این مستندساز به بیماری وبا هم دچار بوده است: «در سال ۱۲۸۵ شمسی، همزمان با انقلاب مشروطه و یک سال قبل از مرگ لومر، اولین لژ رسمی فراماسونری ایران تشکیل میشود؛ لژ بیداری ایران؛ لژی که بسیاری از افراد سرشناس، همچون سردار اسعد بختیاری، علیاکبر دهخدا و حسن پیرنیا نیز به آن پیوستند. لژ بیداری ایران اولین لژی بود که به طور رسمی، زیر نظر یک لژ خارجی فعالیت پیدا میکرد و جالب اینجاست که این لژ لومر را به ریاست خود انتخاب میکند و این در حالی است که لومر، سالهای آخر عمرش را درگیر بیماری وبا هم بوده.»
فرجام لومر
ریاست لژ بیداری ایرانیان آخرین ایفای نقش لومر در عرصه تاریخ ایران نبود؛ چراکه حتی در سنین پیری و با وجود بیماری در ژانویه سال ۱۹۰۶ / دی ماه 1284 باز نقشی دیگر را در عرصه موسیقی ایران ایفا کرد و «سرپرستی تعلیم و تجهیز گروه موسیقی دربار، ارکستر خودش و سایر موسیقیدانان را بر عهده میگیرد.» با همه این تلاشها اما طومار زندگی سازنده ملودی نخستین سرود ملی ایران در سحرگاه یکشنبه ۵ اسفند ۱۲۸۵ در هم پیچیده شد: «او در خانه خودش در تهران در ساعت ۳۰:۵ دقیقه صبح در شصتوپنجمین سال عمرش به خواب ابدی فرو رفت. دکتر ژان لویی دانتون ۳۴ ساله که در دارالفنون سمت استادی داشت و ژولین بوتن ۵۳ ساله، مهندس غورخانه تهران چهار ساعت و نیم بعد به عنوان شاهد، مرگ او را در ساعت ده صبح همان روز تایید کردند... جسدش را در گورستان کاتولیکها در شرق تهران، دفن کردند و لومر؛ موسیقیدانی چندچهره، چهره در خاک کشید.»