صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۷۷۶۶۱
تاریخ انتشار: ۵۴ : ۲۰ - ۱۱ مهر ۱۳۹۹
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۷؛
ده سال بعد از مرگ پال آلیوویچ بالاخره بریا در طرح توطئه خود موفق شد و الکساندرونوا زن بیوه دایی‌ام به اتهام شرکت در یک شبکه جاسوسی و همچنین به جرم مسموم کردن شوهر خود به زندان روانه شد و مانند خاله‌ام آنا محکومیتی به مدت ده سال برای او از طرف دادگاه صادر شد...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ پزشکان و اطبای دولتی علت مرگ او را یک عارضه قلبی تشخیص دادند و مراسم تدفین انجام گرفت. اما حدس و تعبیرهای «بریا» راجع به این مرگ که سعی داشت پدرم را نیز به قبول آن وادار کند خالی از اهمیت نیست، چون او با سرسختی معتقد بود مرگ پال آلیوویچ بر اثر مسمومیت به وجود آمده است و «الکساندرونوا» همسرش در ارتکاب به این جنایت شریک بوده است و از این جهت وی سزاوار مجازات و کیفر شدیدی می‌باشد.

ده سال بعد از مرگ پال آلیوویچ بالاخره بریا در طرح توطئه خود موفق شد و الکساندرونوا زن بیوه دایی‌ام به اتهام شرکت در یک شبکه جاسوسی و همچنین به جرم مسموم کردن شوهر خود به زندان روانه شد و مانند خاله‌ام آنا محکومیتی به مدت ده سال برای او از طرف دادگاه صادر شد تا این‌که در سال ۱۹۵۴ بار دیگر آزادی خود را بازیافت و به زندگی اجتماعی بازگردید.

«آنا سرگیویچ»، خاله‌ام، با وجود روابط نزدیک و دوستانه‌ای که با مادرم داشت،  به هیچ وجه آن را نمی‌توان با محبتی که بین دایی‌ام با مادرم برقرار بود قیاس کرد ولی به هر حال این دو خواهر روابطی صمیمانه و بی‌غل و غش با یکدیگر داشتند.

آنا بر خلاف مادرم از طبیعتی نرم و انعطاف‌پذیر برخوردار بود و اعتقادات مذهبی‌اش او را به زنی ظاهرا بی‌اراده و بیش از اندازه متزلزل تبدیل ساخته بود چنان‌که دوستانش او را مظهر واقعی محبت مسیحی می‌دانستند چون او هر خطایی را به آسانی می‌توانست نادیده بگیرد و شامل بخشش قرار بدهد.

پدرم از ساده‌لوحی و نرمش تصورناپذیر آنا به خشم می‌آمد و این زن مذهبی را موجودی بی‌شخصیت و مالیخولیایی می‌پنداشت که نیکی‌ها و خوش‌قلبی‌اش از هر بددلی و رذالتی ناگوارتر است.

زیبایی و حسن جمال آنا در ایام جوانی شهره بود و آن‌ها که می‌توانستند به خاطر بیاورند، او را زنی ظریف و فوق‌العاده جذاب معرفی می‌کردند.

خواهرِ مادرم خیلی زود ازدواج کرد و هنوز سن زیادی از او نگذشته بود که با «ردنس» زندگانی مشترکی را شروع نمود و از همان زمان [به] چاقی مفرطی که روز به روز او را فربه‌تر می‌ساخت بی‌اعتنا بود و کلیه وسایلی را که زنان برای حفظ زیبایی و حداقل دیر رسیدن نشانه‌های پیری مراعات می‌کنند نادیده می‌گرفت و در واقع زندگی خود را وقف خانواده و شوهرش ساخت.

آنا با شور غیر قابل وصفی همسر خود را دوست داشت و در فراهم کردن رفاه و آسایش او از هیچ کوشش مضایقه نداشت زیرا او این بلشویک قدیمی و مرد مبارز آغاز انقلاب را محبوب‌ترین موجودات کره زمین می‌دانست و جز برآوردن آرزوهای او فکری در مغزش نمی‌پرورانید.

می‌گویند ردنس مردی خشن، مغرور و ناشکیبا بوده. در دوران جنگ داخلی نقش عمده‌ای را در گروه جنگندگان با پارتیزان‌ اوکراین داشته است و سپس به خدمت در صفوف مبارزین چریک‌های قفقاز منتقل شد و در همین جا بود که با بریا برخوردی شدید پیدا کرد و یک دشمنی دیرپا و ابدی میان آن‌ها به وجود آمد. گویا این دو مردِ مدعی و سرسخت در نخستین ملاقات‌ها و مخصوصا هنگام انجام کارهای سیاسی وجود همدیگر را نمی‌توانستند تحمل کنند و حضورشان در یک محیط و همکاری دوجانبه آن‌ها غیرممکن به نظر می‌آمد.

اکنون بار دیگر من هنگام نوشتن خاطرات خود مجبورم اشاره‌ای به شخصیت وحشتناکی بکنم که با نیروی اهریمنی و اعمال ضدانسانی خود ده‌ها مرد و زن کشور را به خاک و خون کشانید و بسیاری از مردم این سرزمین را در زندان‌ها محکوم به نیستی کرد.

 

منبع: اطلاعات؛ شنبه ۸ مهر ۱۳۴۶، ص ۵.