صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۷۱۰۸۴
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۱۷ - ۰۵ شهريور ۱۳۹۹
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
می‌گفتند در آذربایجان مردم و قشون خوب جلوی روس‌ها درآمده‌اند و مردم نان و آذوقه به سربازان می‌دادند و با کارد می‌جنگیدند، به طوری که روس‌ها را ۱۰ کیلومتر عقب زده‌اند. به علاوه شایع بود که فرمانده لشگر آن‌جا از چندی پیش خبر از خیال حمله روس‌ها داده و تلگرافی تقاضای اسلحه و مهمات کرده بود، ولی تازه پس از دخول روس‌ها، دولت می‌خواست لشگر و اسلحه بفرستند... در تهران تنها اقدامی که می‌شد، جا به جا کردن نفرات بود، ولی دو لشگر تهران از حول و حوش خارج نشدند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: روز دوشنبه سوم شهریور ۱۳۲۰، مرز‌های ایران از شمال و جنوب مورد تهاجم نیرو‌های متفقین واقع شد؛ ارتش شوروی در شمال و ارتش انگلیس در غرب و جنوب غربی مرز‌های ایران را مورد تجاوز قرار دادند، مهندس بازرگان که در آن ایام برای خدمت تعلیمی به ارتش احضار شده بود، در یادداشت‌های روزانه خود (مجموعه آثار ۳، بنیاد بازرگان، سال ۹۱: صص ۴۴-۴۷) روز‌های سوم و چهارم شهریور ۲۰ را این‌طور روایت کرده است:‌

سوم شهریور: رخنه کردن جنگ اروپا به ایران

برای اول شهریور، متولدین ۱۲۸۶ جهت خدمت تعلیماتی یک ماهه احضار شده بودیم و قبلا اعلامیه خود را دریافت کرده بودم که در موقع بسیج باید به لشکر ۶ خوزستان بروم. تا سوم شهریور قضیه مهمی اتفاق نیفتاد، ولی البته قبلا قضایایی راجع به یادداشت‌ها و اعتراضات دو دولت انگلیس و روس در موضوع وجود آلمانی‌های جاسوس در ایران گذشته و مردم انتظار چیز‌هایی را داشتند.

در هنگ به من اطلاع دادند که سرهنگ جوادی در اداره آموزش مهندسی تو را خواسته است. خود را به آن‌جا رساندم، دیدم کاملا انتظار مرا دارند. یک سرهنگ مهندس دیگر و سرهنگ دوم هدایت با سرگرد کیهان خدیر و یک سروان مهندس در اتاق بودند و صحبت از طرز حمل باروت می‌کردند. سروانی می‌گفت، در پیت بنزینی بفرستیم. سرگرد عقیده داشت برای این کار بشکه‌های چوبی کوچک لازم است، ولی وسیله هیچ‌یک از این دو حاضر نبود. در ضمنِ این‌که مشغول بحث راجع به خاصیت اشتعال باروت و دینامیت بودند، تلفن زنگ زد، معلوم شد از کارپردازی است و می‌گویند یک نفر افسر جز‌ء مهندسی بیاید ۳۰۰ تن باروت برای بردن به اهواز تحویل بگیرد... این قضیه قدری مرا متوحش کرد؛ ولی افسران اهمیت بیش‌تری به موضوع نداده و سرهنگ هدایت این شعر را خواند:

حدیث از مطرب و می‌گو و راز ده کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

«یک پول جگرک، سفره قلمکار نمی‌خواد» یک عباسی باروت دارند، ممکن است تو گونی ریخته کول حمال گذارند...

کاری که با من داشتند این‌ها نبود. جناب سرهنگ می‌خواستند به پسرشان که شاگرد دبیرستان نظام و داوطلب دانشکده فنی هستند کمک کنم، رسم‌شان خوب شود.

بعد از ظهر میان افسران با لحن خیلی عادی و خونسرد صحبت حمله روس و انگلیس به ایران می‌شد و به زودی فوق‌العاده روزنامه، حاکی از تشکیل جلسه فوق‌العاده مجلس درآمد و ظرف عصر فوق‌العاده دوم که گزارش دولت راجع به تجاوز قوای انگلیس به ایران در آن نوشته شده بود و رئیس دولت از مجلس تقاضا کرده بود هیچ‌گونه مذاکره و صحبتی ننموده، منتظر نتیجه تصمیم دولت بشوند. مردم خیابان بدون هیاهو و اقدام و اضطراب فوق‌العاده، این فوق‌العاده‌ها را می‌خواندند.

چهارم شهریور ۱۳۲۰: اعزارم قوا و تدارکات ارتش

فردا صبح زود که به امیرآباد (اردوگاه دو هنگ مهندسی تهران) رفتم، کلیه عده‌ها با افسران خود شبانه با دستپاچگی اثاثیه جمع کرده و رفته بودند؛ اما کجا، معلوم نبود. تصور می‌کردم الان در راه قزوین یا تبریز در جایی باشند، ولی خیر؛ یک عده در قصر قجر استقرار پیدا کرده بودند، یک عده مهرآباد و عده‌ای باغ‌شاه و جا‌های دیگر اطراف تهران. مشیری و یزدی و عدل و من، افسران ذخیره باقی‌مانده بودیم که فرمانده هنگ سرگرد مصدقی دستور داد بمانیم تا تکلیف معلوم شود. روز اول اعزام قوا، قضیه رساندن آذوقه و جا دادن نفرات روی زمین بدون چادر، فوق‌العاده محتمل و حکایت از فقدان کوچک‌ترین پیش‌بینی در ارتش شاهنشاهی می‌کرد.

عصر امروز اعلامیه شماره یک دولت درآمد و این اولین و آخرین اعلامیه جنگ دولت شاهنشاهی گردید. البته برای نمونه و رفع حسرت یکی هم کافی است. در اعلامیه می‌گفت: قوای فوق‌العاده زیاد روس از جلفا گذشته، به سمت تبریز پیش می‌آیند و قوای موتوریزه بسیار زیاد انگلیس نیز از خانقین گذشته، در محور قصرشیرین و کرمانشاه می‌باشند. شهر‌های زیادی از جمله تبریز، رضاییه، مرند، خوی، اهواز، خرمشهر بمباران شده‌اند. قوای دولت مقاومت می‌کنند و مردم دواطلب دخول در صفوف ارتش هستند. یک طیاره روسی و دو تانک منهدم شده است. بنا به اظهارات و شایعات هم همین‌طور بود و می‌گفتند در آذربایجان مردم و قشون خوب جلوی روس‌ها درآمده‌اند و مردم نان و آذوقه به سربازان می‌دادند و با کارد می‌جنگیدند، به طوری که روس‌ها را ۱۰ کیلومتر عقب زده‌اند.

به علاوه شایع بود که فرمانده لشگر آن‌جا از چندی پیش خبر از خیال حمله روس‌ها داده و تلگرافی تقاضای اسلحه و مهمات کرده بود، ولی تازه پس از دخول روس‌ها، دولت می‌خواست لشگر و اسلحه بفرستند.

در سمت جنوب بنا به روایت مسافرین، انگلیسی‌ها قوای ایران را غافلگیر کرده بودند. ولی عده زیادی نداشتند و قبل از آن‌که در اهواز کسی دست به اسلحه ببرد، آن‌ها بنای شلیک را گزارده و از جمله سرتیپ بایندر رئیس نیروی دریایی را که می‌خواسته است با قایق موتوری به کشتی برود وسط دریا زده بودند.

در تهران تنها اقدامی که می‌شد، جا به جا کردن نفرات بود، ولی دو لشگر تهران از حول و حوش خارج نشدند.

فوق‌العاده عصر خبر استعفای دولت را می‌داد، ولی مردم منتظر بودند دنبال استعفای دولت، استعفای شاه هم بیاید.

شب هراس و وحشت فوق‌العاده‌ای مردم را گرفته بود و، چون قبلا تدابیر بعد از بمباران را به در و دیوار چسبانده بودند، مردم انتظار بمباران شدیدی را داشتند و موقعی که در حوالی ساعت ۱۰ و ۳۰ چراغ‌های برق خاموش شد و اعلام خطر داده شد، زن و بچه در خانه‌ها و خیابان‌ها سر به شیون و فرار گذاشتند، در صورتی که شاید اصلا اعلام خطر اشتباهی بود.