صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۲ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۷۰۶۲۲
تاریخ انتشار: ۰۹ : ۱۷ - ۰۳ شهريور ۱۳۹۹
پاسخ دکتر مصدق به انتقادها از او درباره میدان دادن به حزب توده؛
ما از این‌ها ترس نداشتیم. ترس از کاری بود که شد. یعنی با توپ زدند و مرا از بین بردند. ترس ما از خیانت قوای انتظامی و کودتا بود که شد. آقا، حالا ببینید پنج [شش] ماه است که از واقعه مرداد می‌گذرد و حکومتِ نظامی هزارها نفر از مردم را گرفته، هزارها خانه مردم را گشته، مگر غیر از چند تا تفنگِ حسن موسی چیزی دیگر گیرش آمده است، آن هم با آن همه تبلیغات. مگر توده‌ای‌ها با این چیزها می‌توانستند دولت را ساقط کنند. یک تانک، یک مسلسل که جلوی این‌ها درمی‌آمد کافی بود. آقا این‌ها که اسلحه نداشتند. دست خالی چه کاری می‌توانستند بکنند؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: یکی از انتقادات مخالفان دکتر مصدق به ایشان این است که دکتر مصدق به توده‌ای‌ها میدان داده بود و اگر دولتش برجای می‌ماند مملکت بدون تردید به دامان کمونیسم می‌افتاد. جلیل بزرگمهر، وکیل دکتر مصدق در دادگاه‌های نظامی، که در طی ۲۲ جلسه ملاقاتش با دکتر مصدق خاطرات ایشان را یادداشت کرده، در یکی از ملاقات‌ها که اتفاقا پنج شش ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد رخ داد، با ایشان در این رابطه به گفتگو نشست، بزرگمهر گفت: «امروز بحث به میان آمد که اشخاص بی‌طرف، بزرگ‌ترین ایرادشان به شما این است که در اواخر دوره زمامداری خود به توده‌ای‌ها خیلی میدان داده بودید. آن‌ها همه چیز را تهدید می‌کردند. ایرادکنندگان نتیجه می‌گیرند که اگر وقایع ۲۸ مردادماه ۳۲ نبود، ایران به طرف شوروی‌ها می‌رفت و پشت پرده آهنین قرار می‌گرفت.»

پاسخ دکتر مصدق به این انتقاد جالب توجه است:

این‌ها که این‌طور فکر می‌کنند، شعور و فهم سیاسی ندارند. این توده‌ای‌ها که می‌گویند، مگر چه کاری می‌کردند. به اصطلاحِ آن مرد [سرتیپ آزموده دادستان]، نعره می‌کشیدند یا روزنامه می‌فروختند. ما که به آن‌ها اجازه دیگری نمی‌دادیم و همیشه هم به عوامل انتظامی دستور می‌دادیم که از کارهای خلاف رویه آن‌ها جلوگیری کنند. اما ملیون وقتی اجازه میتینگ می‌خواستند، اجازه می‌دادم. نمی‌توانستم اجازه ندهم.

بله عده‌ای از این‌ها نعره می‌کشیدند، مگر کار دیگری هم می‌کردند؟ خوب نعره بکشند. اساسا باید فکر کرد علت وجودی یا سبب آمدن و بقای دولت من چه بود؟ مگر غیر از این بود که مرا ملت پشتیبانی می‌کرد؟ دولت مگر غیر از ملت پشتیبانیِ دیگری داشت؟ نه نداشت. خارجی‌ها که موافق نبودند. عده‌ای که نوکر خارجی‌ها بودند و دست‌شان از کارها به کلی داشت کوتاه می‌شد موافق نبودند. [مجلس] سنا مگر با میل به دولت رای می‌داد؟ از ترس ملت بود که هر وقت به مجلس شورا و سنا می‌رفتیم رای اعتماد می‌گرفتیم.

پس وقتی که ملت، دولتی را سر کار می‌آورد و دولت مبعوث ملت است، نمی‌تواند صدای ملت را خفه کند و نگذارد مردم حرف خودشان را بزنند. خفه کردن صدای مردم، کار سیاست استعماری است. روش آن‌هاست که نفس کسی درنیاید تا هر کاری دل‌شان می‌خواهد بکنند. همان‌طوری که در دوره ۲۰ ساله کردند و حالا هم می‌کنند تا قرارداد نفت ببندند و کنسرسیوم بیاورند و از این قبیل کارها.

وقتی اجازه داده شد که مردم حرف‌شان را بزنند و انتقاد کنند، آن وقت دولت هر کاری دلش خواست نمی‌تواند بکند. باید به هدف ملت و آرزوهای ملت توجه کند. موجودیت دولتِ من، روی افکار ملت بود، پس نمی‌شد جلوی اظهار نظرهای مردم را گرفت و خفه‌شان کرد.

به توده‌ای‌ها، اگر مارک معینی داشتند، اجازه صحبت داده نمی‌شد. دولت هر وقت که حس می‌کرد از طرف جمعیت معینی خطر هست، قادر بود که جلویش را بگیرد.

آقا این حرف‌ها چی است؟ من در دادگاه هم گفتم توده‌ای‌ها بعضی نفتی انگلیسی و بعضی روسی بودند و ما از این‌ها ترس نداشتیم. ترس از کاری بود که شد. یعنی با توپ زدند و مرا از بین بردند. ترس ما از خیانت قوای انتظامی و کودتا بود که شد.

آقا، حالا ببینید پنج [شش] ماه است که از واقعه مرداد می‌گذرد و حکومتِ نظامی هزارها نفر از مردم را گرفته، هزارها خانه مردم را گشته، مگر غیر از چند تا تفنگِ حسن موسی چیزی دیگر گیرش آمده است، آن هم با آن همه تبلیغات. مگر توده‌ای‌ها با این چیزها می‌توانستند دولت را ساقط کنند. یک تانک، یک مسلسل که جلوی این‌ها درمی‌آمد کافی بود. آقا این‌ها که اسلحه نداشتند. دست خالی چه کاری می‌توانستند بکنند؟

آقا، یک سال اگر کارِ ما دوام پیدا می‌کرد و اصلاحاتِ شروع‌شده به جایی می‌رسید و اقتصاد بی‌نفت طبق برنامه‌ای که شروع شده بود به طور کامل اجرا می‌شد و بودجه متعادلی که داده بودیم جریان پیدا می‌کرد، قهرا به واسطه اصلاحات و حصول پیشرفت در زندگی مردم از تعداد توده‌ای‌ها کاسته می‌شد.

به سرکار عرض کنم که افراد چپ بر دو قسم‌اند: تندوری بالذات و تندروی بالعرض. تندروی بالعرض آن‌هایی‌اند که به واسطه بدی وضعیت، جامعه به آن‌ها توجه کرده است. وقتی اصلاحات در جامعه به عمل آمد، قهرا آن‌ها که تندروی بالعرض هستند متوقف می‌شوند و طبعا از قدرت تندروی بالذات هم کاسته می‌شود.

آقا، هر فرد بی‌غرض یک هدف فردی دارد و یک هدف اجتماعی. هدف فردی‌اش داشتن نان، آسایش خانوادگی و سلامتی است. هدف اجتماعی‌اش آزادی در زندگی، آبادانی مملکت.

این نوع افراد وقتی دیدند که این کارها به تدریج درست می‌شود، دیگر غرضی ندارند. حرف مغرضین توده‌ای در افراد غیرتوده‌ای بی‌اثر می‌ماند و مردم گوش نمی‌دهند.

آقا، این مردم چقدر ما را تقویت می‌کردند. همه چیز را تمکین می‌کردند. صبر داشتند. چون می‌دیدند دولتی دارند که مال خودشان است و برای آن‌ها کار می‌کند. نفع خصوصی نداشتیم. آقا جیب‌مان را نمی‌خواستیم پر کنیم. مردم با کمالِ میل و اخلاص به همه‌گونه ناکامی‌ها گردن می‌نهادند.

آقا، مردم با این ظلم و فشار و خفه کردن که نسبت به آن‌ها روا می‌دارند، راهی ندارند به غیر از این‌که به طرف کمونیسم بروند. دیگ بخار که نفس‌کش نداشته باشد، با همه استحکامش می‌ترکد. افراد هم در جامعه باید تنفس بکنند. هر عملی که جلوی تنفس اجتماعی را بگیرد، موجب انفجار اجتماع خواهد بود.

پیش از انقلاب روسیه در تمام دنیا صد نفر هم کمونیست نبود. فشار شدید روسیه تزاری موجب آن شد که کمونیسم به وجود آمد. آن‌قدر فشار آمد که یک‌مرتبه همه مردم آگاه شدند و یک‌مرتبه روسیه به آن بزرگی کمونیست شد. حالا هشتصد میلیون از جمعیت روی زمین کمونیست هستند. حکومت‌شان کمونیستی است. همین‌طورها کردند که مردم رفتند طرف کمونیستی. اگر برای ملت راهی نباشد که بتواند به هدف‌هایش برسد، چاره‌ای ندارد به غیر از این‌که به طرف کمونیستی برود.

من تاسفم از این است که دستی دستی مردم را کمونیست می‌کنند.

آقا، دولت انگلیس بی‌جهت نبود که به هندوستان استقلال داد. انگلیس‌ها وقتی دیدند که چهارصد میلیون هندی دارند کمونیست می‌شوند، آمدند و به آن‌ها استقلال دادند. کارهایی که در مملکت خودشان کردند از قبیل ۸۰ درصد مالیات، ساختمان‌های ارزان‌قیمت، بهداشت مجانی، همه برای اصلاح وضع طبقه سوم بود. بالاتر از راضی کردن مردم هیچ چیز نمی‌شود. (تقریرات مصدق در زندان؛ انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، بهار ۹۹، صص ۱۶۵-۱۶۹).