صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۵۰۷۵۶
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۰۱ خرداد ۱۳۹۹
والاحضرت بهزاد، پسر شاپور حمیدرضا، قراول‌های جلوی کاخ سعدآباد را کتک زده بود، من او را حبس کرده بودم، تایید فرمودند. امر دادند: «او را نگاه دار و در حبس بماند.» قدری راجع به وضع والاحضرت شهناز و نفوذی که شوهر در ایشان دارد مذاکره شد. چون باز در انگلیس ایشان را در گمرک (به علت سوءظن به قاچاق حشیش جهانبانی) چند ساعتی نگاه داشته بودند. من ناچار بودم گزارش بدهم، این صحبت پیش آمد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح شرفیاب شدم. کار جاری و نامه‌ها و تلگرافات بسیار زیاد بود؛ بنابراین با آن‌که قریب یک ساعت شرفیاب بودم، فرصت مذاکرات اساسی نشد و به‌خصوص صحبت‌های اساسی آمریکا و موضوع انرژی را دلم می‌خواست سوال کنم، اما صحبت پیش نیامد، یعنی وقت نبود.

شاهنشاه درباره عریضه من که به واشنگتن عرض کرده بودم و مواد آن را این‌جا می‌گذارم و در مورد کار انتخابات و حزب است، فرمودند: «من خیلی درباره‌اش فکر کردم، به نظرم می‌رسد راهی که در پیش گرفته‌ایم مناسب است و برای قدم اول به سوی انتخابات مردمی خوب است.» عرض کردم: «اتفاقا اعضای معتمدین محل از خودشان جرئت و شهامت به خرج داده و خیلی اشخاص نامناسبی را رد کرده‌اند و جای تعجب است که با شتر مآبی و حس تعارف و رودربایستی ایرانی عده‌ای را رد کرده‌اند که ۹۰ درصد هم مطابق واقع است.» فرمودند: «خود من هم متعجب هستم، اما همین‌طور است.»

والاحضرت بهزاد، پسر شاپور حمیدرضا، قراول‌های جلوی کاخ سعدآباد را کتک زده بود، من او را حبس کرده بودم، تایید فرمودند. امر دادند: «او را نگاه دار و در حبس بماند.» قدری راجع به وضع والاحضرت شهناز و نفوذی که شوهر در ایشان دارد مذاکره شد. چون باز در انگلیس ایشان را در گمرک (به علت سوءظن به قاچاق حشیش جهانبانی) چند ساعتی نگاه داشته بودند. من ناچار بودم گزارش بدهم، این صحبت پیش آمد.

اما از پیش‌آمدهای نامطلوب که باز صحبت پیش آمد، این بود که دیروز صبح خرابکاران دو نفر مستشار آمریکایی (مستشاران ارتش) را کشتند. به حضور شاهنشاه عرض کردم: «از این پیش‌آمد واقعا متاسف هستم ولی وقتی مخبرین آمریکایی شاهنشاه را سوال‌پیچ می‌کنند که چرا زندانیان سیاسی دارید و شاهنشاه می‌فرمایند این‌ها زندانیان سیاسی نیستند و تروریست هستند، آن وقت آن‌ها جواب می‌دهند که چرا تروریست را اعدام می‌کنید و شاهنشاه می‌فرمایند من اگر آن‌ها را اعدام نکنم، حق مردم ایران را ضایع کرده‌ام و آن‌ها شانه بالا می‌اندازند. در این جامعه [بی‌بندوبار] Permissive جوابش همین است که خدا داد و حالا بعد از مصاحبه‌های شاهنشاه در آن‌جا مثل توپ صدا می‌کند. اما واقعا جای تاسف است.» فرمودند: «باید همین‌طور باشد. یک وقت نگویند خود ما آن‌ها را کشته‌ایم.» عرض کردم: «این‌قدرها آمریکایی‌ها باهوش نیستند! بعد هم یک مهندس بدبخت ایرانی هم که کشته شده است.»

بعدازظهر در منزل ماندم کار کردم – کار بسیار زیاد بود.

پیامی از کیسینجر رسید. با آن‌که شاهنشاه در گردش تشریف داشتند، فوری آن‌جا فرستادم و جواب را از آن‌جا به من دیکته فرمودند (علاوه بر آن‌که ذیل عین گزارش هم دست‌خط فرموده‌اند) [...]. البته این جواب حکایت از رضایت عمیق درونی شاهنشاه از سفر آمریکا دارد.

شب سر شام رفتم. مطلب مهمی نبود. فقط عرض کردم: «جواب عراق را مبنی بر قبول دعوت حسن‌البکر در مورد مسافرت شاهنشاه به آن‌جا داریم تهیه می‌کنیم ولی یه ذره از وجود من حاضر نیست که شاهنشاه به این سفر تشریف ببرند.» فرمودند: «جواب را کلی تهیه کن، بعد هم مطالعه امنیتی بکن تا ببینیم چه پیش می‌آید.» برنامه مسافرت والاحضرت همایونی به مصر را هم به اختصار به عرض رساندم.