صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۴۳۲۰۴
تاریخ انتشار: ۵۶ : ۲۳ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۹
حقیقتا این مهمانخانه عمارت بسیار خالی [؟] خوبی است که این‌طور مهمانخانه در فرنگ کمتر دیده می‌شود. قلیان مهمانخانه‌ای هم کشیدیم. این مهمانخانه بیست کالسکه دارد که هر کدام لایق نشستن امپراطور است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز همه‌اش در کلاه‌فرنگی بودیم، ناهار را در کلاه‌فرنگی خوردیم. امین‌السلطان، عزیزالسلطان، پیشخدمت‌ها همه بودند. طولوزان و اعتمادالسلطنه روزنامه خواندند، بعد از ناهار جا انداختند، دراز کشیدم. مهدی‌خان کاشی کتاب می‌خواند، خوابم ببرد. بعد عزیزالسلطان آمد ما را بیدار کرد. برخاستم آقا مردک از شهر آمده بود، تعریف کرد. رفته بود دیوانخانه ما آلوچه طبرزد از دیوانخانه و باغ میدان آورده بود. خیار از گرمخانه نایب‌السلطنه و ظل‌السلطان آورده بود. تعریف می‌کرد از نایب‌السلطنه و شهر و همه جا خبر داشت. همه جا رفته بود. آلوچه و خیار خوردیم. عزیزالسلطان هم خیار و آلوچه خورد. تا عصر به همین‌طورها گذشت. آقا مردک از بعضی حرم‌ها عریضه آورده بود.

امشب هم خیابان جلوی آلاقاپو را آقا باقرخان چراغان کرده است و آتش‌بازی چیده است. امروز هم لقب «سعدالسلطنه» به آقا باقرخان التفات شد. عصر قُرُق شد، زن‌ها آمدند. خواجه‌ها عمارت نادری و باغ بزرگ بیرون را قُرُق کردند. با زن‌ها رفتیم همه را در کمال قشنگی چراغان کرده بود. جلوی درِ آلاقاپو را تجیر [چادر] کشیده بودند، زن‌ها پشت تجیر ایستادند آتش‌بازی را تماشا کردند. من رفتم بالای پشت‌بام، یعنی بالای آلاقاپو. مجدالدوله، قهوه‌چی باشی، آقا دایی، عزیزالسلطان [و] آقا عبدالله بالا پیش من بودند. امین‌السلطان هم آخر آمد. آتش‌بازی و چراغان بسیار خوبی بود. قندیل و فانوس و چراغ نفتی زیادی بود. آتش‌بازی هم به قدر یک ساعت طول کشید. موزیکانچی‌ها می‌زدند.

بعد از آتش‌بازی خواجه‌ها حرم را بردند اندرون. ما آمدیم پایین، همین‌طور پیاده با امین‌السلطان و عزیزالسلطان و مجدالدوله و سایرین رفتیم الی مهمانخانه. چراغ ‌نفتی زیادی آویزان کرده بودند. یک گیلاس از چراغ‌ها که نفت و آب داشت افتاد ریخت روی سرداری امین‌السلطان همه نفتی شد. زود سرداری‌اش را کند و سرداری میرزا نظام کاشی را پوشیده آمد خیلی رفتیم. تا مهمانخانه راه خیلی دور بود. رسیدیم به مهمانخانه، دندان‌ساز و طولوزان و بعضی فرنگی‌ها مهمانخانه منزل دارند، بیدار بودند. آن‌ها را دیدم چراغان از مهمانخانه خوب تماشا دارد مثل یک رودخانه آتش. در حقیقت خیلی خوب چراغان کرده بودند، مثل چراغان‌ها فرنگستان بود.

توی تالار مهمانخانه شیرینی و میوه و پیشکش زیاد چیده بودند، نشستیم پرتقال خوردیم. عزیزالسلطان هم پرتقال خورد. حقیقتا این مهمانخانه عمارت بسیار خالی [؟] خوبی است که این‌طور مهمانخانه در فرنگ کمتر دیده می‌شود. قلیان مهمانخانه‌ای هم کشیدیم. این مهمانخانه بیست کالسکه دارد که هر کدام لایق نشستن امپراطور است. بعد چون راه دور بود سه تا کالسکه از مهمانخانه آوردند، اول عزیزالسلطان نشست، رفت. بعد ما هم سوار شدیم، راندیم. وارد عمارت شدیم. شام را دیر خوردیم. الحمدالله خوش گذشت. امین‌خلوت هم امروز با آقا مردک آمده بود. نوشته بودیم ناخوش بود، خوب شده بود و احوالش خوب بود دیده شد.