صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۴ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۳۷۱۰۶
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۸
مشهور است که از سفارت انگلیس دو سه هزار تومان به خواجه امین‌اقدس و خودش داده شده که به شاه عرض کند که دیکسون چشم مرا معالجه کرده است که دیکسون در این مورد که ما طرف احتیاج روس و انگلیس هردو هستیم برای افغان و هرات راهی به حرم‌خانه داشته باشد [و] کسب اطلاعات کند...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات اعتماد السلطنه آمده است:

امروز صبح دربخانه مستقیما رفتم. شاه بیرون تشریف آوردند با نهایت خوشحالی. معلوم شد چشم امین‌اقدس بهتر است. صد تومان هم بدون مقدمه به عالیه خانم انعام دادند. من عرض کردم «چطور شده این کرامت را از شما دیدم؟» فرمودند: «میل کردم به جهت شب عید انعامی به او بدهم.» اما من که [از] همه جا مطلع هستم حدسی قریب به یقین می‌زنم که چون عالیه خانم مفلوج است و شاه در بهار استرخا [سستی] اعضا پیدا می‌کنند وجه تصدق دادند. خلاصه روزنامه‌های مفصل خواندم.

از قرار مشهور است حسنعلی خان گروسی، سالار لشکر، لقب امیرنظامی گرفته است. و نیز مشهور است که از سفارت انگلیس دو سه هزار تومان به خواجه امین‌اقدس و خودش داده شده که به شاه عرض کند که دیکسون چشم مرا معالجه کرده است که دیکسون در این مورد که ما طرف احتیاج روس و انگلیس هردو هستیم برای افغان و هرات راهی به حرم‌خانه داشته باشد [و] کسب اطلاعات کند و ظاهرا راست باشد این تفصیل را که امین‌اقدس خواب دیده بود که حضرت ختمی‌مآب(ص) به او فرموده بودند از اولاد من که در تهران طبیب است او را به معالجه بیاور. به این جهت میرزا سید رضی رئیس‌الاطبا را برده بودند. مقصود دیکسون این است که معالجه را از گردن خود به واسطه عدم‌العلاج به گردن اطبای ایرانی بگذارد. اما شرف اعتبار خود را که مدتی معالجه کرده است نگاه دارد. من‌العجایب این‌که امروز چهار درخت بید مجنون که دم اطاق امین‌اقدس بود و سبز هم شده بود امین‌اقدس به شاه عرض کرده است این درخت‌های بدیمن است. کندند، بیرون آوردند، جلوی عمارت بادگیر دوباره غرس نمودند. الان که این تفصیل را می‌نویسم اندرون هستم. دو ساعت از شب رفته است. مثل خوانین اتراک ریش خود را حنا بسته و دستمال روی او بسته و نشسته‌ام.