صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۹ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۲۷۱۷۷
تاریخ انتشار: ۴۰ : ۲۳ - ۱۲ بهمن ۱۳۹۸
شب، شام را با دختر‌های آلمانی و ایتالیایی خوردم (از غیبت خانم علم سوءاستفاده شد). ولی بعد از شام بالاجبار کار کردم، چون کار‌های فردا تمام مانده بود. نمی‌توانم صبح شرفیاب شوم و عرض کنم: «عرضی ندارم.» به هر حال شام خوشحالی صرف شد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش «انتخاب»، در خاطرات اسدالله علم در روز یکشنبه ۱۲ بهمن ۵۴ آمده است:

صبح شرفیاب شدم. کار‌های جاری بسیار زیاد بود. وقت شاهنشاه را زیاد گرفتم. عرض کردم: «خانم جاویتز از نمایندگی ایران‌اِر برای تبلیغات استعفا داد.» این خانم همسر یک سناتور یهودی است که، چون کار تبلیغات کشور مسلمانی را به عهده گرفته که علیه اسرائیل در مورد مسائل نژادپرستی رای داده، روزنامه‌های آمریکا زیاد هو کرده بودند. فرمودند: «خوب، راحت شدیم. ولی تمام این سروصدا‌ها برای انتخابات است.»

فرمودند: «چیز عجیبی است. کندی‌ها را هم هو کرده‌اند. یک دختر آمریکایی که با کندی، رئیس‌جمهوری، ارتباط داشته حالا دارد فاش می‌کند که او در دوره دوساله ریاست‌جمهوری خودش با بیش از ۱۲۰۰ نفر دختر آشنا شده است. حتی موقعی که قضیه خلیج خوک‌ها مطرح بود و آمریکا در گرفتاری جنگ یا صلح با شوروی بود، آقا شب در استخر شنای کاخ سفید با دختران متعدد مشغول شناوری بوده‌اند.» عرض کردم: «به نظر غلام این مسائل عیب ندارد، ولی عیب مهم آن به نظر من در این بود که آقا وانمود می‌کردند که پدر بچه‌ها و جز عشق به زن و بچه و وطن، دیگر مشغولیاتی ندارد. این گول زدن بدن است.» فرمودند: «اتفاقا من هم همین‌طور فکر را می‌کردم.»

در ضمن کار‌های جاری، به عرض رساندم: «همان‌طور که دستور فرموده‌اید، تبریک‌ها به روسای جمهور و روسای کشور‌ها به طور کلی را غلام جواب می‌دهم و توشیح مبارک را پای آن می‌گذارم. البته با مطالعه زیاد که وقت شاهنشاه تلف نشود. حالا در مورد قطر و کویت که تلگراف تبریک سال نو هجری عرض کرده‌اند، این دفعه به علت غلطی که درباره خبرگزاری خلیج عربی کرده‌اند، کلمه دوست را برداشته‌ایم. این است که این مطلب را احتیاطا به عرض می‌رسانم.» فرمودند: «بسیار خوب کردی.»

عریضه‌ای از بوتو رسیده بود که شاهنشاه را به صورت رسمی دعوت کرده بود. تعجب فرمودند که «چطور نخست‌وزیر از من دعوت به عمل می‌آورد؟ باید به امضای رئیس کشور باشد، به او تذکر بدهید.» عرض کردم: «نخست‌وزیر اعلیحضرت که نیست که من تذکر بدهم. به علاوه بوتو که همه‌کاره است.» فرمودند: «خیر تذکر بدهید. باید تکلیف خودش را بفهمد.» حالا من به چه صورت باید تذکر بدهم؟ چون شاهنشاه را خیلی خسته کردم، قدری راجع به باران جنوب حرف زدم. البته خبر داشتند.

بعد هم عرض کردم: «بعضی وقت‌ها که زیاد خسته می‌شوم، نمی‌توانم مطلب جدی بخوانم. مطالب جدی مثل گلوله به مغز من می‌خورد و کمانه می‌کند. به این جهت مسائل خیلی بی‌ربط را می‌خوانم. من‌جمله شرح ملیجک‌بازی ناصرالدین شاه را در روزنامه اطلاعات دیشب می‌خواندم. به یک نکته در یادداشت‌های اعتمادالسلطنه برخوردم که روزی ملیجک در تبریز به ناصرالدین شاه می‌گوید شما که سرتیپ از سرباز بیش‌تر دارید، این‌ها هم که اغلب نقرسی و بواسیری و... هستند. اگر جنگی بشود، با چه می‌خواهید جنگ بکنید؟ آن روز ناصرالدین شاه تا غروب اوقات تلخ بود.» شاهنشاه بسیار خندیدند. عرض کردم: «دلقک‌ها هر عیبی دارند، حداقل برای این کار‌ها خوب هستند که بعضی مطالب را تذکر می‌دهند.»

بعدازظهر تمام کار کردم، من‌جمله ریاست هیات امنای دانشگاه رضاشاه کبیر سه ساعت وقت مرا گرفت. شب، شام را با دختر‌های آلمانی و ایتالیایی خوردم (از غیبت خانم علم سوءاستفاده شد). ولی بعد از شام بالاجبار کار کردم، چون کار‌های فردا تمام مانده بود. نمی‌توانم صبح شرفیاب شوم و عرض کنم: «عرضی ندارم.» به هر حال شام خوشحالی صرف شد.