صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۱۲۳۹۱
تاریخ انتشار: ۰۶ : ۱۶ - ۲۲ آبان ۱۳۹۸
تورق خطرات چهره ها در «انتخاب»؛
به این اشخاصی که به منظور دیدن من این‌جا می‌آیند و من یقین دارم که بیش‌ترین آن‌ها مفتش تامینات هستند، تذکر بدهد که از قول من دروغ نگویند. این مامورین برای خودشیرینی اخباری از قول من جعل می‌کنند و دروغ‌هایی به من نسبت می‌دهند که از فکر من هم نمی‌گذرد، مثل این‌که از قول من گفته‌اند که من با سلطنت مخالف هستم، در صورتی که این‌طور نیست. من به قانون اساسی که خون‌بهای گرامی‌ترین فرزندان این آب و خاک است احترام می‌گذارم و برای این‌که این مملکت هم در چنگال کمونیست قرار نگیرد این‌طور مصلحت می‌دانم که بایستی ایران با رژیم مشروطه سلطنتی اداره شود. نهایت اختلاف با بعضی‌ها این است که می‌گوییم شاه باید سلطنت کند نه حکومت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: در مورد بروز اختلاف میان دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی زیاد گفته و نوشته شده است، اما درباره این‌که بعد از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت ملی دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی در چه وضعیتی به سر می‌برد و اساسا نظر حاکمیت نسبت به او و نظر او نسبت به حاکمیت چه بود، کمتر سخن به میان آمده است. نظام شهیدی که در سال ۱۳۳۳ یعنی یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، رئیس دفتر مصطفی قلی خان رام، استاندار وقت خراسان، بوده است، دو ماه پیش از پیروزی انقلاب در مجله خواندنیها، مورخ شنبه ۴ آذر ۱۳۵۷، روایتی از سفر آیت‌الله کاشانی به مشهد در زمستان ۱۳۳۳ و ملاقات با ایشان دارد که بازنشر آن خالی از لطف نیست:

زمستان سال ۱۳۳۳ بود که بعد از واقعه ۲۸ مرداد دولت مرحوم سپهبد زاهدی زمام امور مملکت را با اقتدار کاملی در دست داشت و با تلاش و کوشش فوق‌العاده‌ای سعی می‌کرد که اوضاع آشفته قبل از ۲۸ مرداد را سامانی بخشد. در آن ایام مصطفی قلی خان رام (انتخاب‌الملک) استاندار خراسان بود و بنده هم در خدمت دولت بودم و به سمت رئیس‌دفتر استانداری خراسان خدمت می‌کردم.

در یکی از شب‌ها که مشغول رسیدگی به نامه‌های وارده بودم نامه محرمانه‌ای از شهربانی خراسان رسیده بود مبنی بر این‌که حضرت آیت‌الله آقای حاج سید ابوالقاسم کاشانی به قصد زیارت مشهد مشرف شده (و... منزل حاج احمد آقا مختار نعره‌کاشی) که از بازرگانان معروف مشهد هستند وارد شده و همه روزه عده زیادی از اهالی شهر به منظور زیارت آقا به این منزل رفت و آمد می‌کنند. این گزارش را از لحاظ اهمیتی که داشت فورا شخصا به نظر استاندار رسانده و منتظر ماندم که چه دستوری در این باره صادر می‌نمایند. استاندار پس از قرائت نامه به فکر فرو رفت و پس از لحظه‌ای تامل گفت: «چه شده که در این هوای سرد زمستان مشهد به فکر زیارت افتاده است و... من در محظور عجیبی قرار گرفته‌ام و قطعا انتظار دارد که من به ملاقات او بروم. اگر بروم او مورد بی‌مهری دستگاه است و ممکن است که از من مواخذه شود و اگر نروم اخلاقا صحیح نیست، چون او دوست خیلی نزدیک و صمیمی من است. مانده‌ام متحیر که چه کنم! تو عقیده‌ات در این باره چیست؟» بنده عرض کردم: «چنان‌چه میل ندارید که شخصا با ایشان ملاقات کنید، آقای رضا مسعودی (فرزند سالار موید خراسانی سناتور خراسان) که فرماندار مشهد و سمت معاونت استانداری را دارد به نمایندگی از طرف خودتان بفرستید که از ایشان دیدن کند.» استاندار پس از این پیشنهاد فوری تامل کرد و بعد گفت: «خیر... این پیشنهاد را نپسندیدم. به نظر من مصلحت این است که خود شما بروی، چون علاوه بر این‌که رئیس دفتر استاندار هستی، منتسب خانواده روحانی بوده قطعا تو و خانواده‌ات را به خوبی می‌شناسد. همین الساعه وسیله تلفن وقت بخواه و به نمایندگی از طرف من با ایشان ملاقات کرده و اگر مصلحت دیدی محظور مرا هم یادآوری کن.»

میزبان حضرت آیت‌الله با من سابقه دوستی و آشنایی داشت با تلفن که قصد ملاقات و منظور را گفتم بلافاصله پس از کسب اجازه وقت ملاقات را به ساعت ۶ صبح فردا موکول کرد که من نتیجه مذاکرات تلفنی را هم به اطلاع استاندار رساندم. زمستان مشهد از لحاظ موقعیت اقلیمی سخت و سرد است و ساعت ۶ صبح هم هنوز هوا کاملا تاریک است. آن روز‌ها هم وسیله نقلیه، چون امروز فراوان در دسترس نبود. به زحمتی خودم را در ساعت مقرر به محل اقامتگاه حضرت آیت‌الله رساندم. اطاقی که محل سکونت حضرت آیت‌الله است به علت تاریکی شب چراغ روشن بود. منقلی پر از آتش در وسط اطاق قرار داشت و حضرت آیت‌الله در حالی که پوستین بر دوش داشت مشغول تناول شلغم بودند. پس از شرفیابی به حضور حضرت آیت‌الله و ادای احترام و ادب و عرض دست‌بوسی، آیت‌الله در نهایت شفقت و مهربانی و محبت صورت مرا بوسید و در کنار خودشان مرا مستقر داشتند و بعد فرمودند: «از این‌که تو را پذیرفتم، نه برای این بود که رئیس دفتر استانداری، من با استاندار کاری ندارم، چون شنیده‌ام که منتسب به عالم روحانیت بوده و نواده مرحوم شهید هستی به تو وقت ملاقات دادم.» (مرحوم میرزا مهدی شهید نیای نگارنده است که درخارج از حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام به دست نواده نادر با تبرزین به درجه شهادت رسید [رجوع شود به مطبع‌الشمس و ناسخ‌التواریخ]) و بعد شرح مفصلی از خاطرات ایام تحصیل در نجف اشرف که با عمو‌های من آقایان میرزا محمد و میرزا مهدی که هم‌درس و هم‌مباحثه بودند، بیان داشتند که برای من فوق‌العاده شیرین و شنیدنی بود و بعد فرمودند: که: «شنیده‌ام دیوان عم بزرگوارت مرحوم حاج میرزا حبیب هم به چاپ رسیده، اگر در دسترس هست باید یک جلد همین امروز برای من بیاوری. خیلی خوشحال می‌شوم.» و من هم یک جلد از دیوان را همان روز به حضورشان تقدیم داشتم.

در آخرین دقایق ملاقات آیت‌الله فرمودند: «از قول من به رام بگو تو به دیدن من اگر بیایی و یا نیایی تاثیری در حال من ندارد فقط من از او یک انتظار دارم و آن این است که به این اشخاصی که به منظور دیدن من این‌جا می‌آیند و من یقین دارم که بیش‌ترین آن‌ها مفتش تامینات هستند، تذکر بدهد که از قول من دروغ نگویند. این مامورین برای خودشیرینی اخباری از قول من جعل می‌کنند و دروغ‌هایی به من نسبت می‌دهند که از فکر من هم نمی‌گذرد، مثل این‌که از قول من گفته‌اند که من با سلطنت مخالف هستم، در صورتی که این‌طور نیست. من به قانون اساسی که خون‌بهای گرامی‌ترین فرزندان این آب و خاک است احترام می‌گذارم و برای این‌که این مملکت هم در چنگال کمونیست قرار نگیرد این‌طور مصلحت می‌دانم که بایستی ایران با رژیم مشروطه سلطنتی اداره شود. نهایت اختلاف با بعضی‌ها این است که می‌گوییم شاه باید سلطنت کند نه حکومت؛ ولی یک عده اشخاص نادرست و متملق و چاپلوس همیشه هستند که به خاطر منافع خودشان نمی‌گذارند که خداوند مملکت را از شر آن‌ها حفظ کند.»

بعد با کسب اجازه و عرض دست‌بوسی مرخص شدم و در موقع خداحافظی مخصوصا فرمودند: «تا من این‌جا هستم باز هم بیا.» و من بلافاصله شرح ملاقات با حضرت آیت‌الله را به عرض استاندار رسانده و ایشان هم دستورات لازم را به رئیس شهربانی خراسان صادر کرد و آیت‌الله هم پس از چند روز توقف در مشهد و زیارت مرقد مطهر حضرت ثامن‌الائمه به تهران مراجعت فرمود.