صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۲ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۴۹۱۳۰۴
تاریخ انتشار: ۴۰ : ۲۰ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۸
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
یادم است یک بار در محل مجلس شورای اسلامی، در نشستی با دوستان؛ [درباره] قائم‌مقامی رهبری، بحث شد و حتی در میان دوستان این مسئله مورد تایید و تصویب قرار گرفت و آقای هاشمی دو پیشنهاد برای بهتر عملی شدن این جریان دادند؛ یکی این بود که رساله آقای منتظری به عنوان مرجع تقلید چاپ و منتشر بشود، چون در آن وقت، در شرایط رهبری در قانون اساسی مسئله مرجعیت ایشان می‌بایست در زمان امام تثبیت بشود، تا آن وقت، در شرایط رهبری در قانون اساسی مسئله مرجعیت قید شده بود که بعدا تغییر کرد و آن قید حذف شد. بنابراین مرجعیت ایشان می‌بایست در زمان امام تثبیت بشود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی رئیس سابق مجلس خبرگان در خاطرات خود درباره قائم مقامی آیت الله منتظری و عزل ایشان نوشت:

من در جریان موضوع قائم‌مقام رهبری و مطرح شدن جناب آقای منتظری به عنوان قائم‌مقام رهبری نبودم و چون عضو مجلس خبرگان رهبری نبودم از جزئیات امر کاملا اطلاعی نداشتم. ولی از جناب آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی برخی جزئیات را می‌شنیدم.

یادم است یک بار در محل مجلس شورای اسلامی، در نشستی با دوستان؛ [درباره] قائم‌مقامی رهبری، بحث شد و حتی در میان دوستان این مسئله مورد تایید و تصویب قرار گرفت و آقای هاشمی دو پیشنهاد برای بهتر عملی شدن این جریان دادند؛ یکی این بود که رساله آقای منتظری به عنوان مرجع تقلید چاپ و منتشر بشود، چون در آن وقت، در شرایط رهبری در قانون اساسی مسئله مرجعیت ایشان می‌بایست در زمان امام تثبیت بشود، تا آن وقت، در شرایط رهبری در قانون اساسی مسئله مرجعیت قید شده بود که بعدا تغییر کرد و آن قید حذف شد. بنابراین مرجعیت ایشان می‌بایست در زمان امام تثبیت بشود، تا آن وقت هم رساله ایشان رسما منتشر نشده بود. در آن زمان، به خصوص آقای هاشمی اصرار کردند که این امر انجام بگیرد و رساله ایشان رسما منتشر بشود. عده‌ای هم حداقل، احتیاط‌ها امام را به ایشان مراجعه می‌کردند، چون خود حضرت امام نیز در بعضی مسائل که نمی‌خواستند اظهار نظر بکنند آن‌ها را به آقای منتظری ارجاع می‌دادند. من حکم ایشان را در مورد «مفسد فی‌الارض» یادم است. به خصوص در مورد افرادی که در رابطه با مواد مخدر دستگیر می‌شدند، افرادی که مسلحانه وارد میدان می‌شدند یا منافقین که محارب بودند و با اسلحه به جنگ نظام می‌آمدند.

موارد دیگری هم بود که افراد مجرم مسلح نبودند، مثلا قاچاق و خرید و فروش تریاک یا تشکیل مراکز فساد و از این قبیل؛ فتوای آقای منتظری در این‌گونه موارد این بود که محارب و مفسد فی‌الارض هر دو به اعدام محکوم‌اند و همان‌طور که در قرآن آمده است: «انما جزاءالذین یحاربون الله و رسوله...» که اطلاق این حکم شامل مسلح و غیرمسلح می‌شود.

نکته دوم این بود که کسی که مرجع می‌‌شود قاعدتا به او آیت‌الله و آیت‌الله العظمی اطلاق می‌شود تا آن موقع امام برای آقای منتظری عنوان آیت‌الله را ننوشته بودند، در نامه‌ها حجت‌الاسلام و المسلمین خطاب می‌کردند، قرار شد که از امام تقاضا کنند که از این به بعد نامه‌هایی که مرقوم می‌فرمایند، آیت‌الله را برای ایشان بنویسند تا قهرا در محافل علمی به خصوص حوزه علمیه قم و در میان مراجع، ایشان به عنوان آیت‌الله مقبول شود و الا اگر امام آن موقع، حجت‌الاسلام و المسلمین می‌نوشتند، مرجعیت ایشان در حقیقت رد شده بود.

نکته دیگر هم این بود که در رسانه‌ها ایشان را به عنوان آیت‌الله العظمی ذکر کنند، بنا شد که ابتدا مراحلی از مسئله قائم‌مقام رهبری طی بشود و رسما این امر، اعلام بشود، سپس آیت‌الله العظمی بگویند.

آن وقت که ما در این مورد صحبت می‌کردیم، مسئله محرمانه بود و اعلام رسمی نشده بود؛ اما ناگهان شنیدیم که آقای باریک‌بین، امام جمعه قزوین، در نماز جمعه عنوان کرده‌اند که ایشان قائم‌مقام رهبری شده‌اند و تصویب شده و این موضوع منتشر شد. اولین کسی که این موضوع را اعلام کرد، ایشان بود. ایشان جزو خبرگان بودند. این مسئله محرمانه بود، شاید احساس وظیفه کردند که این مسئله در زمانی که امام هست گفته شود. اول بعضی از آقایان اعتراض کردند که چرا ایشان این را اعلام کردند؟ اما بالاخره اتفاق افتاد و بعد در رسانه‌ها هم آمد و لذا بعد از آن، تعبیر آیت‌الله العظمی نسبت به آقای منتظری به کار رفت. این جریان ظاهری قضیه بود.

 

اما از نظر محتوایی این اشکال پیش آمد که اصلا مجلس خبرگان چنین وظیفه‌ و اختیاری ندارد که برای رهبری قائم‌مقام تعیین کند، زیرا در قانون اساسی چنین چیزی پیش‌بینی نشده بود. امام هم رسما چنین دستوری نداده و قائم‌مقام معین نکرده بودند. منتها خبرگان خودشان، به خاطر این‌که امام مریض و سالخورده بودند، پیش‌دستی کردند که اگر خدای ناکرده حادثه‌ای پیش بیاید نظام با خلاء روبه‌رو نشود به این جهت احساس وظیفه کردند و چنین چیزی را پیش‌بینی کردند.

اما آیت‌الله منتظری بالطبع نوعی تک‌روی در مسائل داشتند و نظرات خودشان را بیان می‌کردند. قائم‌مقام قاعدتا باید آن‌چه را که رئیس اصلی می‌گوید بگوید. اگر ایشان قائم‌مقامی را پذیرفته بودند اقتضا داشت ببینند امام چه می‌گوید،

ایشان هم همان را بگویند؛ به خصوص پس از این‌که رسما به عنوان قائم‌مقام منصوب و معرفی شدند و امام هم قبول کردند و حتی عنوان آیت‌الله را پذیرفتند و در برخی از مکتوبات نیز نوشتند. معنای قائم‌مقامی چیزی جز این نیست، مگر می‌شود قائم‌مقام روش یا سیاستی را اتخاذ بکند که بر خلاف نظر رئیس و رهبر اصلی باشد؛ ولی جناب آقای منتظری غالبا نظرات خودشان را بیان می‌کردند، نقدهایی نسبت به مسائل سیاسی کشور از جمله سپاه، قوه قضاییه و دولت می‌داشتند. گاهی هم حتی به خود امام – مستقیم یا غیرمستقیم – اشکال و ایراد می‌گرفتند؛ به خصوص آن‌که رسانه‌های خارجی اظهارات ایشان را بزرگ می‌کردند و به عنوان این‌که قائم‌مقام رهبری ایران این حرف‌ها را زده‌اند از آن سوءاستفاده می‌کردند.

البته من مکرر از امام می‌شنیدم که ایشان را نصیحت می‌کردند که چرا این حرف‌ها را می‌زنید. یک بار خود آقای منتظری نقل کردند که امام بنده را خواستند و به من گفتند آقای منتظری شما حرف‌هایی می‌زنید که رادیوهای بیگانه آن‌ها را می‌گویند. رادیو بغداد این‌ها را می‌گوید. چرا شما حرف‌هایی می‌زنید که رادیو بغداد آن‌ها را می‌گوید؟ این دلیل بر این است که حرف‌های شما صحیح نیست؛ یعنی به مصلحت انقلاب نیست که دشمن روی آن‌ها مانور می‌دهد و روی آن تبلیغ می‌کند. بنابراین این حرف‌ها را نزن. حتی امام تا این حد ایشان را نصیحت می‌کردند، ولی ایشان به زعم خود احساس وظیفه می‌کردند و نهی از منکر می‌نمودند و این جریان همین‌طور ادامه داشت و تکرار و تداوم این روش دیگر قابل تحمل نبود و سرانجام امام ایشان را عزل کردند تا آن‌جا که امام فرمودند که من از اول هم موافق نبودم که ایشان رهبر بشوند.

گاهی که منزل ایشان می‌رفتیم، در جلساتی که مردم به دیدن ایشان می‌آمدند، مطالبی را بیان می‌کردند و گاهی به نیروهای انقلاب و نهادهای انقلاب حمله می‌کردند و می‌گفتند کارهای خلاف می‌کنند. به طور اجمال یادم است که ایشان اعتراض‌های زیادی به برخی نهادها داشتند و لذا در همان زمان گروه نهضت آزادی به ایشان ابراز تمایل می‌کردند، برای این‌که می‌دیدند بعضی از حرف‌هایی که آن‌ها می‌خواهند بزنند ایشان می‌زند. آن‌ها می‌آمدند گاهی هم خصوصی با ایشان – البته فقط شنیده‌ام – ملاقات داشتند؛ ولی قدر مسلم این است که نقدهای ایشان را به امام و نهادهای انقلاب می‌پسندیدند.

این وضعیت ادامه داشت تا سال آخر حیات امام، که ایشان از علمایی که در جریان انقلاب و نهضت نقش داشتند، دعوتی به عمل آوردند. مدعوین از تهران و قم بودند از جمله این‌ها حضرت آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله امینی و حاج احمد آقا بودند. سران جامعه روحانیت، تعدادی از اعضای مجمع روحانیون و بعضی از اعضای دفتر امام نیز در میان آن‌ها بودند. در این جلسه امام فرمودند من احساس می‌کنم که عمرم به پایان رسیده، البته من نسبت به روند انقلاب و ادامه جریان انقلاب هیچ نگرانی ندارم، انقلاب جای خودش را باز کرده و موتور انقلاب به پیش می‌رود و دشمن کاری نمی‌تواند بکند، ولی من از یک چیز می‌ترسم و آن، اختلاف میان شماهاست. شما اگر با هم باشید انقلاب صدمه نخواهد خورد، البته ممکن است دشمن کارهای ایذایی انجام بدهد، ولی اگر شما با هم اختلاف پیدا کنید ممکن است انقلاب ضربه ببیند و لذا من به شما نصیحت می‌کنم از اختلاف و تفرقه بپرهیزید.

پس از پایان مجلس، امام به آیت‌الله منتظری فرمودند شما بنشینید، با شما کار دارم – ظاهرا همان مجلس بود – امام باز ایشان را به طور خصوصی نصیحت کردند. امام فرمودند شما دیگر چنین حرف‌هایی نزن، تا کجا شما می‌خواهید به این حرف‌هایی که دشمن از آن سوءاستفاده می‌کند، ادامه بدهید. البته ما از آن جلسه بیرون آمدیم و ایشان به تنهایی نشستند، این را خود آقای منتظری نقل کردند، ولی پیدا بود که این نصیحت را نپذیرفته بودند. آقای منتظری می‌گفتند من احساس وظیفه می‌کنم، باید این حرف‌ها را بزنم. عملا هم این‌طور بود که باز هم ادامه دادند و به روش سابق‌شان عمل کردند تا به عزل منتهی شد. به نظر حقیر چنان‌چه ایشان به اقتضای وظیفه شرعی نمی‌توانستند سکوت کنند می‌بایست از اول این منصب را نمی‌پذیرفتند یا پس از آن استعفا می‌دادند تا به عزل و تبعات آن کشیده نمی‌شد.

نکته دیگر آن‌که حضرت امام نخستین نامه‌ای که برای عزل آقای منتظری به عنوان ایشان مرقوم فرمودند، خیلی تند بود که آقای هاشمی می‌فرمودند ما خیلی اصرار کردیم که این نامه منتشر نشود و حتی اصل آن نوشته نشود و بعد هم که نوشته شد این نامه علنی نشود و در رسانه‌ها منتشر نشود. آقای خامنه‌ای هم در این زمینه با آقای هاشمی هم‌داستان بودند، البته نامه دومی نوشته شد که معتدل‌تر بود.

در پایان این بحث برای چندمین بار تذکر می‌دهم که من قصد توهین نسبت به آقای منتظری نداشته و ندارم و در مواردی نیز از شخص ایشان دفاع کرده‌ام ولی این‌ها جریانی بود که به طور آشکار واقع شده و برای ثبت در تاریخ 

انقلاب ضرورت داشت و کتمان آن جایز نبود.

 

منبع: خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، تدوین دکتر غلامرضا خواجه‌سروی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، زمستان 87، صص 356-361.