صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۴۳۱۱۲
تاریخ انتشار: ۰۹ : ۱۹ - ۱۷ دی ۱۴۰۳
خاطرات رئیس کل بانک مرکزی قبل از انقلاب؛ قسمت سوم،
از جانب هوشنگ انصاری که «بله من وزیر اقتصاد هستم مسئول امور اقتصادی کشور و میخواهم این عملی بشود و بانک مرکزی هم موظف است بایستی این دستورات را اجرا بکند.» و مجیدی هم تا حدی که طرف بانک مرکزی را میگرفت همان در منزل خودش مورد تهدید قرار گرفت که آقای انصاری به ایشان گفتند که، «من می‌خواهم تکلیف تو را روشن بکنم در این مورد که شما چه دارید می‌گویید و پوزیسیونتان به‌طور دقیق چه هستش و غیره.» البته تمام مسئولیت را در اینجا من به عهده خود گرفتم که این اصلاً به سازمان برنامه مربوط نیست ایشان هم هر نظری دارند داشته باشند ولی مسأله اساسی این است که من به‌عنوان رئیس بانک مرکزی مسئولیت‌های قانونی دارم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: این روز‌ها اخبار نوسانات دلار و صحبت‌های ضد و نقیض دولتی‌ها در این بین زیاد به گوش می‌رسد، اما این موضوع ریشه‌ی تاریخی دارد و در دوران پهلوی نیز دلار یک چالش اساسی بوده است. در تاریخ شفاهی هاروارد به خاطرات محمد یگانه برمی خوریم که روایت بسیار جالبی از تضاد درون دولت بر سر قیمت دلار تعریف می‌کند. «انتخاب» در چند قسمت، بخش هفتم و هشتم مصاحبه‌ی محمد یگانه با تاریخ شفاهی هاروارد در گفتگو با ضیا صدیقی را منتشر می‌کند:

(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی محمد یگانه با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخله‌ی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.)

من رئیس بانک مرکزی بودم و مسئول امور ارزی و در شورای اقتصاد آقای هوشنگ انصاری بودند. وزیر اقتصاد معاونشان هم آقای حسنعلی مهران بودند که صاحبنظر بودند در این مطالب؛ و بعد وزرای اقتصادی دیگر بودند، آقای نجم آبادی که وزیر صنایع بودند و آقای مهدوی وزیر بازرگانی بودند، آقای مجیدی هم وزیر مشاور و مسئول امور سازمان برنامه. در عین حال آقای اصفیاء هم به این قبیل مسائل اقتصادی و عمرانی رسیدگی میکردند ایشان مشاور بودند. اینها عضو شورای اقتصاد بودتد به اضافه یکی دو نفر وزیر انرژی و آب و برق و همچنین وزیر کشور که آموزگار بود ولو اینکه وزارت کشور مسائل اقتصادی را بهعهده نداشت، ایشان هم عضوش بودند. 
ولی در جلسه‌ای که در دفتر آقای انصاری برای رسیدگی به این مسأله تشکیل شد که در آن سعی کرده بودند جمشید آموزگار که نسبت به این مسأله نظر مخالفی خواهد داشت، ایشان را گذاشتند کنار و جلسه‌ای بود که وزیر دارایی و این آقایانی که به آنها اشاره کردم از جمله آقای اصفیاء و مهران و نجم آبادی و مجیدی و مهدوی، مذاکراتی شد در این باره و اصفیاء معمولاً گوش می‌کرد. در این مذاکرات نظر خودش را سعی میکرد وقتی که تمام مسائل مطرح شد بگوید و سعی بکند نظر‌ها را به همدیگر نزدیک بکند و اینها؛ بنابراین چیزی در این جلسه نگفت. مجیدی فکر می‌کرد که حرف بانک مرکزی صحیح است و به صلاح کشور نیست ولی وزرای اقتصادی دیگر، وزرای صنایع و اقتصاد و همچنین بازرگانی به رهبری وزیر اقتصاد این‌ها می‌خواستند دلار قیمتش بیاید پایین. آن جلسه به جایی نرسید و به نخست وزیر گزارش شد، جلسه بعدی داشتیم در منزل مجیدی صبح روز جمعه و در آنجا فشار خیلی خارج از حد و خارج از نزاکت به رئیس بانک مرکزی شد و حتی
س- از جانب کی؟ 
ج- از جانب هوشنگ انصاری که «بله من وزیر اقتصاد هستم مسئول امور اقتصادی کشور و میخواهم این عملی بشود و بانک مرکزی هم موظف است بایستی این دستورات را اجرا بکند.» و مجیدی هم تا حدی که طرف بانک مرکزی را میگرفت همان در منزل خودش مورد تهدید قرار گرفت که آقای انصاری به ایشان گفتند که، «من می‌خواهم تکلیف تو را روشن بکنم در این مورد که شما چه دارید می‌گویید و پوزیسیونتان به‌طور دقیق چه هستش و غیره.» البته تمام مسئولیت را در اینجا من به عهده خود گرفتم که این اصلاً به سازمان برنامه مربوط نیست ایشان هم هر نظری دارند داشته باشند ولی مسأله اساسی این است که من به‌عنوان رئیس بانک مرکزی مسئولیت‌های قانونی دارم. اگر شما می‌خواهید این کار را عملی بکنید خودتان بروید عمل بکنید و اگر میخواهید رئیس بانک مرکزی این کار را عملی بکند در آن صورت این من نخواهم بود که چنین کار ناصحیحی برای مملکت خودم انجام بدهم. این از دید من کار بسیار ناصحیح و به ضرر کشور است و نمیبایستی عملی بشود و حتی اگر ما نفت نداشتیم بایستی قیمت ریال می‌آمد پایین و قیمت دلار بالا میرفت. 
بالاخره بعد از این تصادماتی که در اینجا وجود داشت این جریانات تقریباً در حدود چند هفته طول کشید و مجدداً به نخستوزیر گزارش شد و نخستوزیر هم معمولاً سعی میکرد در این قبیل موارد خودش را از جدال کنار نگه دارد و طرفی را نگیرد و مسأله را محول بکند به شاه که شاه تصمیم بگیرد. بعد ایشان در آن جلسه تصمیم گرفتند موضوع را ببرند پیش شاه که در آن جلسه ایشان باشند و وزیر اقتصاد و دارایی و رئیس بانک مرکزی در حضور شاه مطالب خودشان را بگویند و آن وقت شاهنشاه تصمیم بگیرند. البته این را هم بایستی بگویم معمولاً وزیر اقتصاد و دارایی از نقطه‌نظر موقعیتش در موقعیت بهتری قرار گرفته با تماس‌های روزانه یا تماس‌های هفت‌های چند باری که با شاه دارد بتواند مطالب خودش را بیشتر و بهتر بیان بکند تا رئیس بانک مرکزی که تماس کمتری با شاه داشت و غیره؛ بنابراین رئیس بانک مرکزی در آن موقع در موقعیت نامساعدی قرار گرفته بود برای بهعرض رساندن مطالب و یا موقعیت و پوزیسیونی که بانک مرکزی دارد. این بود که در این مورد من صلاح دیدم که یکی از اعضای دیگر شورای اقتصاد را کنار گذاشته بودند که آقای جمشید آموزگار باشند موضوع را با ایشان مطرح بکنم و ببینم از ایشان میشود کمک گرفت در بیان مطالب به حضور شاه. 
ایشان هم در این باره کمک‌هایی کردند برای briefing و موقعی که ما به حضورشان رسیدیم ایشان هم از طرف وزیر اقتصاد خوب brief شده بودند؛ و هم از طرف، نظرات ما را از طریق آموزگار. ولی در آن جلسه چند کلم‌های که هم وزیر اقتصاد صحبت کرد و بعد رئیس بانک مرکزی ایشان میدانستند اوضاع و احوال از چه قرار است و نخست وزیر را هم وارد جریان کرده بودند ایشان را، ایشان گفتند خودشان، «من در این باره فکر‌های خودم را کردم و به این نتیجه رسیدم» تقریباً نکاتی بود که بانک مرکزی داشت که، «آیا اگر ما میخواهیم قیمت دلار را بیاوریم پایین بهخاطر اینکه پولی از ارزی از نفت بهدست ما میرسد که آن بالا رفته، حالا فردا اگر این پایین بیاید، فردا اگر چنانچه تولیدات نفت ما از بین برود که خواهد رفت و بعد از بیست سال سی سال چهل سال نخواهیم داشت در آن صورت ما بایستی چکار بکنیم؟ بایستی قیمت دلار را بکشیم به آسمان؟ این به نظر به صلاح نمیرسد. همان قیمتی که وجود دارد بهتر است که باشد.» بنابراین ایشان به صورت common sense یا نظر بانک مرکزی را تأیید کردند. این بود گرفتاری که ما داشتیم. البته یک مسأله دیگری داشتیم که آن را هم بایستی بگویم. فشار‌هایی بود که از طرف تجار می‌آمد، آنها هم با صاحبان صنایع که در ادامه میگویم.