پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ انتخاب: پس از ۴۶ سال همچنان نام سید موسی صدر به بهانه مختلف مطرح میشود. او در شهریور سال ۵۷ ناپدید شد و در همه این سالها روایتهای مختلفی از سرنوشت او ارائه شده است. او در سوم شهریور سال ۵۷ به دعوت قذافی وارد لیبی و دقیقا شش روز بعد ربوده شد. نخستین و البته محکمترین روایت آن است که قذافی دستور ربودن موسی صدر را صادر کرده بود و حزبالله لبنان هم همواره بر دستداشتن قذافی در ربایش صدر تأکید داشت و سالها بعد هم از نزدیکان قذافی نقل شد که صدر به دستور قذافی کشته شد.
منصور قدر، سفیر وقت ایران در لبنان هم این روایت را تأیید میکند و صدور دستور قتل صدر را بعد از مشاجرهای که میان او و قذافی رخ میداند. پرویز ثابتی هم روایتی مشابه دارد. حتی مطرح شده است که قذافی پس از قتل صدر دستور میدهد جسد او را در یک بلوک بتنی قرار دهند و به قعر اقیانوس بیندازند. حسنی مبارک هم همین روایت را قبول داشت با این تفاوت که میگفت جسد صدر به قطعههای سنگین آهنی بسته و به دریا انداخته شد. در مقابل برخی نیز باور دارند که نمیشود به قطعیت گفت که موسی صدر به قتل رسیده است و گفتهاند ممکن است او هنوز زنده باشد؛ از جمله حسن الشامی، دبیر کمیته پیگیری ناپدید شدن موسی صدر، خواهرزاده و داماد امام موسی صدر.
در کنار این روایتها که بارها مطرح شده یک موضوع مهم هم وجود دارد؛ نقش حافظ اسد در ربایش اسد. برای آگاهی بیشتر از این موضوع باید در لابهلای خاطرات و اطلاعات منصور قَدَر، سفیر وقت ایران در لبنان جستوجو کنیم؛ اویی که از مقامات بلندپایه اطلاعات خارجی ساواک بود و چهارده سال در سوریه، اردن و لبنان فعالیت میکرد و در آخرین سفیر ایران در دوران پلهوی در لبنان هم محسوب میشود. قَدَر برای نخستینبار از همکاری حافظ اسد با قذافی در پروژه حذف موسی صدر سخن میگوید و مطرح میکند ریشه دسیسه علیه صدر با طراحی حافظ اسد بوده است. او میگوید وقتی در لبنان سفیر بودم حافظ اسد از من خواست که برای گفتوگوی مهمی به دمشق بروم. در آن زمان میان سوریه و عراق روابط بسیار تیره بود. به همین دلیل اسد از قدر میخواهد که از محمدرضا شاه بخواهد که اجازه دهد سوریه از طریق سرزمین ایران به کردهای عراق اسلحه بدهد. حافظ اسد در ازای این خواسته برای راضیکردن شاه پیشنهاد میدهد که اگر ایران با درخواست ما موافقت کند، امام موسی صدر در لبنان حذف خواهد شد و تابستان آینده را نخواهد دید. اسد میخواست با یک تیر دو نشان را بزند. از یک سو از خاک ایران برای کمکرساندن به کردهای عراق به منظور مقابله با دولت عراق استفاده کند و از سوی دیگر اسد که از پیش تصمیم خود مبنی بر حذف صدر را گرفته بود، این تصمیم را نوعی امتیاز به ایران تلقی کند؛ در صورتی که شاه نهتنها با خواسته اسد مخالفت کرد بلکه به قدر گفت سریعا موسی صدر را مطلع کنید که حافظ اسد قصد جانش را کرده است. البته قدر هیچگاه توانست به صدر اطلاع دهد که جانش در خطر است. او میگوید: «به لبنان رفتم و در دوم شهریور با رابط خود بنام سید جعفر که معمولا در خانه او با صدر ملاقات میکرد، تماس گرفتم و گفتم که میل دارم مطلب مهمی را به صدر بگویم» جعفر به قدر میگوید صدر فردا صبح عازم لیبی است. قدر باور که صدر که دیده بود وضعیت روحانیون در ایران مناسب شده است و حکومت شاه اوضاع خوبی را ندارد، دیگر حاضر به ملاقات با او نبود. به هر حال تلاشهای منصور قدر برای اطلاع دادن به موسی صدر ناموفق بود.
گرچه شاه با اسد همکاری نکرد، اما در اینجا مشخص میشود که اسد میخواست صدر را از بین ببرد. به گفته قدر اسد به قذافی القاء میکرد که موسی صدر عامل آمریکاییهاست. قدر معتقد بود قذافی به دلیل پرداخت پولهایی به صدر برای فعالیتهای ضداسرائیلی از او انتظار داشته است که تحت امرش عمل کند، اما صدر راه خود را میرفت و پس از یک عملیات توسط جنبش امل که منجر به کشته شدن ۱۱ نفر از نیروهای سازمان ملل میشود، صدر ترجیح میدهد از فعالیتهای نظامی کناره بگیرد. در سفر آخری صدر به لیبی داشته با قذافی دیدار میکند و قذافی او را مورد مؤاخذه قرار میدهد که صدر هم پاسخ تندی به قذافی میدهد و میان این دو مشاجره در میگیرد. در واقع قذافی این پولها را بهانه میکند تا صدر را به نوعی حذف کند.
حالا چرا اسد قذافی را تحریک کرد تا سید موسی صدر را حذف کند؟ قدر میگوید که حافظ اسد لبنان را جزوی از شامات میدانست و با استقلال لبنان به شدت مخالف بود. اسد دشمن اصلیاش را صدر میدید، زیرا او نفوذ بسیار بالایی در لبنان داشت، اما شخصا نمیخواست او با از میان بردارد، زیرا صدر علوی بود و به همین دلیل اسد تمایل داشت حذف صدر به دست فرد دیگری انجام شود و در آن زمان مناسبترین فرد قذافی بود. قذافی ۱۲ میلیون دلار به صدر پول داده بود تا اقداماتی ضد اسرائیلی انجام دهد، اما همانطور که گفته شد، صدر باب میل قذافی عمل نکرده بود. اسد هم تصور میکرد میتواند از این اختلاف به نفع خواسته خود استفاده کند که چنین هم کرد.
پس از ربوده شدن موسی صدر شاه در اوایل مهر سال ۵۷ نمایندهای به کشورهای مختلف فرستاد. فریدون موثقی سفیر وقت ایران در اردن، فرستاده شاه بود که اوایل مهر ۵۷ با پیامی از محمدرضا پهلوی مبنی بر نگرانی از سرنوشت امام موسی صدر نزد ملک حسین، پادشاه اردن اعزام شد. سفارت ایران در اَمّان روز هفتم مهر ۵۷ در بیانیهای اعلام کرد: «دولت ایران هر روز درباره سرنوشت امام موسی صدر نگرانتر میشد و این حق را داشت که درباره ناپدید شدن وی مداخله کند، زیرا او یک ایرانی است و همچنین رهبر یک میلیون شیعه لبنان است». موثقی پس از دیدار با ملک حسین، روز هشتم مهر همراه با پیام شاه راهی دمشقِ سوریه شد تا با حافظ اسد، رئیسجمهور سوریه نیز درباره سرنوشت موسی صدر گفتگو کند. موثقی روز یازدهم مهر در گفتگو با روزنامه اطلاعات خبر داد: «لیبی، سوریه و یک کشور ثالث همه کوشش خود را برای یافتن امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان بستهاند و خوشحالم بگویم در این زمینه پیشرفتهای قابل توجهی به دست آمده و دور نیست که در روزهای آینده محل اختفای امام موسی صدر معلوم شود». موثقی اشارهای به این کشور ثالث نکرد و حتی گفت مجاز به افشای اسناد و مدارک بدست آمده از لیبی، سوریه و یک کشور ثالث درباره «محل اختفای رهبر شیعیان لبنان» نیست، با این حال به نقل از رهبر سوریه گفت که امام صدر نمیتواند در لیبی باشد.
امام خمینی هم یک ماه بعد از ربودهشدن سید موسی صدر در حالی که در نجف به سر میبرد و دقیقا دو روز پیش از عزیمت به پاریس نامهای خطاب به حافظ اسد، رئیسجمهور وقت سوریه نوشت. در آن نامه از اسد خواسته شده بود که این موضوع یعنی ناپدیدشدن سید موسی صدر در اجتماعی که برای مسئله فلسطین در بین کشورهای عربی برگزار میشود، مطرح و اهتمام آنان به این موضوع جلب شود.
همه رایزنیها، پیامها و پیگیریها هیچ نتیجهای نداد و هیچ وقت مشخص نشد که دقیقا سید موسی صدر به چه سرنوشتی دچار شد؛ هرچند بر اساس روایتها میشود حدس زد که او به قتل رسیده باشد.