صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۳۸۳۰۸
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۲۲ آذر ۱۴۰۳
خاطرات رئیس زندان قصر، قسمت شش؛
 مرحوم آیت‌الله طالقانی در زندان به همراه تعدادی از زندانیان مذهبی و افسران حزب توده و شاید مجاهدین در زندان شماره 4 بودند. چند نفر از افراد شرور هم در زندان شماره ۴ بودند. بعد‌ها معلوم شد ساواک در نظر داشته که این افراد در زندان شماره ۴ با رفتار غیر طبیعی خودشان موجبات ناراحتی دیگران، یعنی زندانیان سیاسی را فراهم کنند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب مسیح در قصر، مجموعه خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی است که به کوشش مهسا جزینی تهیه و توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخش هایی از این کتاب را که شامل خاطرات زندان قصر در سال های قبل از انقلاب است، منتشر می کند.

فصل نهم

 اطلاع دادند که از کمیسیون حقوق بشر اروپا آقای ویلیام ویلسون نماینده حزب کارگر انگلیس و خانم بتی اشتون به ایران آمده‌اند. تیمسار مبصر به من گفت این دو نفر قصد بازدید از زندان قصر را دارند. آیا می‌توانید آن‌ها را به زندان شماره ۳ یا ۴ ببرید؟ محیط زندان‌های سیاسی مساعد است؟ من چون می‌دانستم که زندان شماره ۳ از شهربانی گلایه ندارد، گفتم بله این آقا و خانم آمدند زندان قصر و از زندان شماره ۳ بازدید کردند و با زندانیان حادثه ۲۱ فروردین صحبت کردند که سخنگویشان پرویز نیک‌خواه بود. ما به آن‌ها گفتیم با چه کسانی صحبت می‌کنید؟ گفتند این افراد؛ بعد از خروج از زندان گفتیم در دفتر یادبود نظرشان را بنویسند که این دو نفر به زبان انگلیسی شرحی نوشتند که ترجمه‌اش این بود که کسانی که ما در زندان دیدیم از زندان گلایه نداشتند ولی از مأموران تحقیق و بازجویی ساواک گلایه داشتند، در آخر هم نوشتند این افراد در یک قفس طلایی بودند.

 یادم هست که از بین زندانیان ۲۱ فروردین، مرحوم پرویز نیک‌خواه خیلی خوش‌صحبت و مطلع بود و هرکاری که گروهش داشتند به وسیله او به اطلاع ما می‌رسید. روابط خوبی داشت. برادرش کارمند شرکت نفت بود و به ملاقاتش می‌آمد و پدرش هم مرد محترمی بود. وقتی آزاد شد به یکی گفته بود می‌خواهد من را ببیند. همان وقت بود که رئیس اداره طرح‌های رادیو تلویزیون شده بود. هنگامی که من مسئول زندان قصر شدم آقایان مهندس بازرگان و حضرات عضو نهضت آزادی در تبعید برازجان و شهر‌های جنوب بودند.

 مرحوم آیت‌الله طالقانی در زندان به همراه تعدادی از زندانیان مذهبی و افسران حزب توده و شاید مجاهدین در زندان شماره 4 بودند. چند نفر از افراد شرور هم در زندان شماره ۴ بودند. بعد‌ها معلوم شد ساواک در نظر داشته که این افراد در زندان شماره ۴ با رفتار غیر طبیعی خودشان موجبات ناراحتی دیگران، یعنی زندانیان سیاسی را فراهم کنند. من در روز‌های اول مسئولیت زندان، یک روز به زندان شماره ۴ رفتم و در حین بازدید از زندان دست مرحوم طالقانی را هم بوسیدم علت آن کار این بود که در موارد بسیاری توصیف انسانیت و دیانت ایشان را شنیده و دیده بودم. رفتار ایشان هم بسیار مؤدبانه و آرام بود.  منزل ما در خیابان جعفر آباد شمیران در کوچه رزم آرا تقریباً با فاصله دو منزل در همسایگی مرحوم طالقانی قرار داشت من ایشان را در سال‌های ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ در مسجد هدایت دیده بودم.

همسایگان هم بعضی که اطلاع پیدا کرده بودند، در مورد مرحوم طالقانی صحبت می‌کردند. رفتار و برخورد این انسان شریف و روحانی روشنفکر موجب شد که به ایشان علاقه‌مند شوم. یک روز ضمن صحبت از ایشان سؤال کردم که آیا کاری دارند یا می‌توانم کاری برایشان انجام دهم که ایشان راحت‌تر باشند؟ ایشان با حالت آرام خاص خود گفتند اگر بتوانید بی‌سرو صدا این افراد ناباب را از اینجا به محل دیگری ببرید خیلی ممنون می‌شوم.  من به آقای سرگرد عطائی که یادش بخیر افسر بسیار متین و آرامی بود بلافاصله گفتم این‌ها رعایت طهارت نمی‌کنند و در مواقع مختلف سر و صدا می‌کنند و در حالی که سایر زندانیانی که اتهام سیاسی دارند مشغول مطالعه و مذاکره هستند این‌ها با داد و فریاد همه را ناراحت می‌‌کنند.

روز‌های ملاقات اوضاع بدتر می‌شد. زندانیان سیاسی در محل ملاقات با آرامش صحبت می‌کردند در حالی که زندانیان عادی حرف‌های زننده می‌زدند. من تصمیم گرفتم آن‌ها را به زندان شماره ۱ منتقل کنم. زندانیان عادی که در زندان شماره ۴ بودند بسیار شرور بودند.