صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۸ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۳۵۵۴۸
تاریخ انتشار: ۱۵ : ۱۵ - ۰۸ آذر ۱۴۰۳
خاطرات بازمانده اردوگاه‌های استالین؛ قسمت بیست و پنج؛
سرانجام بعد از کلی انتظار گفت: شما گناه کار نیستید و نبودید و از امروز آزاد هستید. حقوق و دستمزد شما دو برابر می‌شود بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد. بی درنگ این پرسش در برابرم قرار گرفت که حالا چگونه از قطب شمال خلاص شوم؟ حکم آزادی من این بود: اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وزارت کشور اداره امور اجرایی وزارت کشور استان ماگادان تاریخ ۱۹۵۶/۰۲/۰۱ شماره پرونده ۲۰۲۳۱ شهر ماگادان
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «درماگادان کسی پیر نمی‌شود» به قلم اتابک فتح الله‌زاده، در رابطه با زندگی دکتر عطالله صفوی در اردوگاه‌های کار اجباری شوروی است. این کتاب توسط نشر ثالث منتشر شده است.  

از نامگذاری تا آزادی 

 سپتامبر ۱۹۵۵ بار دیگر مرا به کاگ ب خواستند. بی درنگ مرا به فرودگاه بردند تا باز هم به ماگادان بفرستند مانند دفعه پیش تک و تنها سوار هواپیمایم کردند از سیمچان تا ماگادان ۷۰۰ کیلومتر راه است. به ماگادان که رسیدیم مرا دوباره به همان ساختمان قبلی بردند این دفعه در سالن سه نفر نشسته بودند. یکی از آنها سرهنگ بود که آخرفامیلش اسکی بود و دو نفر دیگر لباس شخصی به تن داشتند این بار نیز مانند دفعه قبل صحبتهای گوناگونی کردند و سرانجام سرهنگ گفت رفیق صفوی، شما از امروزفامیلتان ایوانف است و مال ما هستید آیا موافق هستید با ما همکاری کنید و رازوه دچیک ما باشید؟ در فرهنگ گفتاری دستگاه امنیتی شوروی «مال ما» به این معنا است که تو از ما هستی.

 باید بگویم که انقلاب بلشویکها فرهنگ و واژههای منطبق با ایدئولوژی مخصوص آنان را تولید کرد کلمه رازوه دچیک هم از آن واژهها است. کمونیستهای شوروی به مأموران خود که برای جاسوسی به خارج از شوروی میفرستادند جاسوس نمیگفتند، بلکه از کلمه را زوه دچیک به معنی مأمور اکتشافی استفاده میکردند در صورتی که مأمور اکتشاف شوروی نه تنها علیه کشور خارجی جاسوسی میکرد بلکه آدم کشی و آدم دزدی هم میکرد. در واقع این واژه نه تنها بار منفی نداشت بلکه در چهارچوب فرهنگ سوسیالیسم روسی امتیاز معنوی هم جاسوس داشت با این حساب دولت شوروی علیه کشورهای سرمایه داری فقط مال آمریکا و غرب و کشورهای سرمایه داری نداشت جاسوس بود که علیه شوروی کار میکردند حال اگر من علیه کشورم به نفع شوروی جاسوسی میکردم بنا به تعریف این آقایان جاسوس نبودم بلکه جزء نیروی اکتشافی شوروی و از خودیهای شوروی بودم باری در حین صحبت با این آقایان من به یاد مقالههای روزنامه «آتش» افتادم در این روزنامه افرادی که قرار بود برای شوروی در ایران جاسوسی کنند خاطرات خود را مینوشتند البته ما آن سالها باورمان نمیشد فکر میکردیم که این ورق پارهها ساخته مزدوران امپرئالیسم هستند. اما بیچارهها درست مینوشتند.

جواب دادم: رفیق سرهنگ من تبعیدی هستم. دو بار به مسکو نامه نوشتهام اما هنوز تبرئه نامهام را دریافت نکردهام بعد از تحمل این همه عذاب در اردوگاهها و زندانها، آمادگی این کارها را ندارم اصلاً من چه کاری میتوانم بکنم؟ او سریع جواب داد: این به عهدۀ ما است اما گذشته را فراموش کنید. در مورد شما اشتباه شده است. مشکلات شما را حل میکنیم اول از همه برای شما استراحت لازم است باید چندین ماه در یکی از استراحتگاههای قفقاز استراحت بکنید، سپس با هم صحبت میکنیم که چکار باید کرد. من باز مسأله تبرئه خودم را پیش کشیدم و گفتم که من هنوز در قطب شمال در تبعید هستم. پیش از هر چیز باید ثابت شود که من گناهکار نبودم و باید آزاد شوم. آنها از موضع منفی من به این نتیجه رسیدند که من نمیتوانم برای آنها آدم به درد بخوری باشم در دل این بی وجدانهای وحشی را زیر باران ناسزا گرفته بودم ه این احمقها را نگاه کن مراها لو حساب میکنند! با آوردن من به ماگادان و طرح استراحت و با دادن امتیاز میخواهند مرا بخرند تا علیه کشورم جاسوسی کنم پست فطرتها فکر میکنند من عقل و شعورم را از دست دادهام و بعد از دیدن این همه بدبختی حاضر میشوم برای این نظام انسان کش جاسوسی کنم! اگر در ایران بودم شاید من و امثال من به خاطر اعتقادمان به راحتی گول شما را میخوردیم. اما حالا برای من همه چیزتان رو شده است و در این مدت ۷ سال به اندازه یک قرن از مکتب شعاری و نظام ظالمانه شما درس گرفتهام.

آدمی با پا به سن گذاشتن و یا به صرف خواندن و داشتن تحصیلات عالیه به شناخت واقعی دست نمییابد بلکه با چگونگی گذر زندگی و با نگاه خردمندانه به آزمون عملی میتواند شناخت درستی کسب نماید. به همین سبب بود که من و امثال من از اظهار نظر جامعهشناسان و اشخاص معروف غرب در مورد سوسیالیسم شوروی خندهمان میگرفت. باری با همان هواپیما به سیمچان برم گرداندند. روزها کار میکردم و در اوقات فراغت کتاب میخواندم شبهای جمعه و شنبه به سالن رقص میرفتم. دیگر برای رقصیدن با خانمها خجالت نمیکشیدم و خود را به نسبت راحت حس میکردم. اما تبعیدیها و همکاران در روزهای تعطیلی وقت خود را به خوردن مشروب و صحبت میگذراندند. من دوستدار عرق و مشروب نبودم و دوست نداشتم در جمع عرق خورها باشم و اغلب تنها بودم و به قول معروف جهان آنها و جهان من دیگرگونه بود.

 اول فوریه ۱۹۵۶ مرا به آویر خواستند کارمندی مرا پیش رئیس قسمت فرستاد. داخل اتاق شدم. او به من پیشنهاد نشستن نکرد و ناچار ایستادم. او چند صفحه چاپ شده روی میزش داشت و به صدای بلند شروع به خواندن کرد که در ایران با حزب توده، بودم با چه کسانی از مرز گذشتم در زندان عشق آباد بودم چند بار دادگاهی شدم بار اول به سبب عبور غیر مجاز از مرز به دو سال و بار دوم به جرم جاسوسی به ۲۵ سال و آخر سر با حکم غیابیام گ ب مسکو به ۱۰ سال زندان در اردوگاه ۹ - ۳۸۳ در استان ماگادان محکوم شدم و اکنون دوران تبعید خود را میگذرانم کوتاه سخن، این آقای رئیس یک ساعت و نیم از شرح حال و روزگار من گزارش خواند. میخواستم بگویم که دیگر طاقت شنیدن ندارم و دارم سکته میکنم! جان بگن، بگو چه شده است!

سرانجام بعد از کلی انتظار گفت: شما گناه کار نیستید و نبودید و از امروز آزاد هستید. حقوق و دستمزد شما دو برابر میشود بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد. بی درنگ این پرسش در برابرم قرار گرفت که حالا چگونه از قطب شمال خلاص شوم؟ حکم آزادی من این بود: 

اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وزارت کشور اداره امور اجرایی وزارت کشور استان ماگادان تاریخ ۱۹۵۶/۰۲/۰۱ شماره پرونده ۲۰۲۳۱ شهر ماگادان

 

 گواهی به شما عطاء الله صفوی متولد سال ۱۹۲۶ در شهر ساری ایران، ملیت، فارس تبعه ایران گواهی داده میشود که شما از طرف دادگاه ویژه وزارت امنیت دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در تاریخ ۱۰/ ۱۹۴۹/۰۵ بر اساس مادههای ۶ - ۵۴ و ۱۱ - ۵۴ و فرمان جمهوری متحده سوسیالیستی ترکمنستان شوروی به ۱۰ سال زندان تأدیبی در اردوی کار (ITL) محکوم شده بودید، به اردوگاه مخصوص رفتید و تا تاریخ ۱۹۵۴/۱۲/۱۷ در تبعید بودید. با تشخیص و بررسی دادگاه نظامی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به تاریخ ۱۲/۱۰/ ۱۹۵۵ ثابت شد که محکومیت شما از طرف دادگاه نظامی ویژه وزارت امنیت دولتی در تاریخ ۱۹۴۹/۰۵/۱۰ درست نبوده، پرونده شما به سبب عدم اثبات جرم بسته اعلام میشود و شما از تبعید آزاد میشوید فرماندهی اردوگاه شماره ۲۲، وزارت کشور، ستوان یکم امضا و مهر اداره امور اجرایی وزارت کشور در ایالت ماگادان با دریافت این مدرک بلافاصله به رئیس مؤسسه خود عریضه نوشتم که مرا از کار آزاد کند، زیرا میخواهم از منطقه کولیما خارج شوم او عریضه را خواند و گفت که از آن روز حقوق ماهانه من دو برابر خواهد شد و بهتر است کمی کار کنم و پول جمع کنم اما من از این زندگی و از این سرزمین یخبندان بیزار شده بودم. اداره حسابداری مبلغ ۳۷۰۰ روبل بابت کار، مرخصی سالانه و خرج راه تا عشق آباد را پرداخت کرد، اینک پس از ۷ سال و ۲ ماه و ۱۱ روز زندان و اردوگاه کار اجباری شماره ۹ - ۳۸۳ و یک سال و ۴ ماه و ۱۰ روز تبعید میتوانستم این دیار را ترک کنم.