پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، اثر محمد محمدی (گرگانی) از نشر نی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات محمد محمدی در زندانهای زمان شاه و درگیر شدن با ماجراهای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند.
شرایط امنیتی در سازمان
آن زمان اسم همدیگر را نمیدانستیم و اگر کسی میپرسید کی آمد؟:گفتیم عینکی دلیلش هم این بود که گفته شده بود که «امنیت» سازمان و هر فرد در این است که اطلاعات کمتر داشته باشد. همه شناساییها و ارتباطات از بالا به پایین بود از پایین به بالا کسی را نمیشناختیم ما نمیتوانستیم با این اشخاص ارتباط بگیریم و نشانیای از آنها نداشتیم ارتباط سازمانی یک طرفه بود، یعنی فقط آنها میتوانستند با ما تماس بگیرند. در واقع فقط با مسئولمان ارتباط داشتیم.
آنچه تا سال ۴۸ از سازمان میدانستم این بود کـه یـک جـریـان مخفی هستیم و استراتژی ما جنگ مسلحانه دراز مدت تودهای است بر سر هر کدام از کلمات این شعارها هم ساعتها وقت میگذاشتیم، راجع به این که امپریالیسم یا استثمار چیست؟ ساعتها تعلیم میدیدیم. وقت گذاشتیم برای درک عملی «استثمار» هم میرفتیم از وضعیت موجود در شهر و استثمار انسانها دیدن میکردیم. الان دیگر میدانستیم یک «مجموعه» هستیم.
علی باکری، محمد حنیف نژاد، سیدی کاشانی، احمد رضایی و محمود احمدی را میشناختیم بعضی از بچههای دیگر را هم میدیدیم، ولی اسامیشان را نمیدانستیم یک قاعدهای داشتیم که «اگــر میخواهی سالم بمانی باید حداقل اطلاعات را داشته باشی»؛ بنابراین اگر ۱۰ نفر دور هم مینشستیم اسم یکدیگر را نمیپرسیدیم و اگر دو نفر میخواستند با هم صحبت کنند خودمان بلند میشدیم میرفتیم بیرون که نفهمیم اینها با هم چه میگویند و چه ارتباطاتی دارند؛ حتی سر قرارها که میرفتیم و یکی را چک میکردیم، سعی میکردیم زیاد نگاهش نکنیم که بعداً نتوانیم قیافهاش را ترسیم کنیم.
شیوه چک کردن قرار
قراری که یکبار چک شده بود و طرف نیامده بود، برای بار دوم نمیرفتیم. اگر هم میخواستیم برویم همراه با یک تیم میرفتیم که بتوانیم در صورت گفت: نباید مثل گوسفند و آنجا دستگیر شویم... قرار این بود که هر کس دستگیر شد، زیــر لزوم درگیر بشویم یا فرار کنیم احمد همیشه میبرویم و شکنجه حداقل برای قرار اول مقاومت کند به فرض اگر امروز صبح مرا گرفتند، من قرار امروزم را نگویم تا طرف سر قرار کـه مـی آیـد، ببینیــد مـن علامت سلامتی قرار را نگذاشتهام و بفهمد مسألهای پیش آمده! از ایــن طرف هم اگر قرار روز ما چک میشد و طرف نمیآمد، تازه ما نوشتههای قرارهای بعدی را باز میکردیم مثلاً من امروز سه قرار داشتم که باید چک کنم کاغذ اولی را باز میکردم چک میکردم دو تا قرار دیگر را روی کاغذ همه را نوشته بودند، جلو بخاری بود آماده برای این که اگر حمله کردند.
داخل بخاری بریزیم آنها را پیشاپیش باز نمیکردیـم کـه نـدانیـم چـه خبـر است، اما وقتی سر قرار میرفتیم و میدیدیم طرف نیامده تازه قرارهای دیگر را باز میکردیم که ببینیم باید به چه کسی خبر بدهیم لاجرم ما در اضطراب بودیم. ضمنا، قرار اول هم دائم مال سرشاخه بود، یعنی اگر میدیدیم سرشاخه نیامده و میفهمیدیم دستگیر شده باید به ۵ نفر افراد زیر دستش خبر بدهیم و آنها را چک کنیم یا نفر دوم را که جانشین سرشاخه است پیدا کنیم. خدا رحمت کند احمد را که سر همین چک قرار، شهید شد.