صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۳۱۲۸۵
تاریخ انتشار: ۰۹ : ۲۱ - ۱۷ آبان ۱۴۰۳
یادداشت‌های اسدالله علم: قبل از ناهار مدتی با شاهنشاه صحبت کردم شاه فقط از خدا می‌خواهد که ده پانزده سال به او فرصت بدهد که کار‌ها را دنبال نماید و بعد به پسرش تحویل دهد. من قدری اوقات شاه را تلخ کردم. عرض کردم وظیفه دارم ضمن آن که پیشرفت‌های کار کشور را در زیر سایه شاه تأیید کنم به عرض برسانم که وضع اقتصادی ما بسیار بد است و من بی اندازه نگرانم. مکرر این مطلب را به شما عرض کرده‌ام، اعتنا نفرموده‌اید، به علت گزارش‌های دروغی که متصدیان عرض می‌کنند، اما اکنون خودتان دارید احساس می‌پ‌فرمایید که وضع بدتر از آن است که تصور می‌فرمودید شاهنشاه هیچ چیز نفرمودند ولی به فکر عمیقی فرو رفتند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.  

 

«انتخاب» هر شب یادداشت‌های روزنوشت علم را منتشر می‌کند.

 

۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۹: امروز شاهنشاه از دانشگاه پهلوی و تأسیسات نظامی شیراز بازدید فرمودند. تاسیسات دانشگاه پهلوی به خصوص تأسیسات جدید باجگاه - محل دانشکده کشاورزی - خیلی طرف توجه واقع شد. 

سر ناهار که در استانداری به جای باغ ارم صرف شد. امر فرمودند نمایندگان شیراز در مجلس شورای ملی هم شرکت کنند. واقعاً برای آنها یک امر مهمی بود. شاه ماشاء الله دوربین است همه کار‌های او انقلابی است. ممکن است وقتی خواننده عزیز این سطور را بخواند بگوید این چه فکر انقلابی است؟ اما باید اوضاع امروز را مجسم کند که هنوز چند سالی از انقلاب شاه و ملت نگذشته و این وکلای مجلس که تا پریروز یک کارگر و یا یک کشاورز و یا یک روزنامه نویس ساده بودند وقتی بر سر میز شاه می‌نشینند چه لذت و کیفیتی برای آنهاست. 

قبل از ناهار مدتی با شاهنشاه صحبت کردم شاه فقط از خدا می‌خواهد که ده پانزده سال به او فرصت بدهد که کار‌ها را دنبال نماید و بعد به پسرش تحویل دهد. من قدری اوقات شاه را تلخ کردم. عرض کردم وظیفه دارم ضمن آن که پیشرفت‌های کار کشور را در زیر سایه شاه تأیید کنم به عرض برسانم که وضع اقتصادی ما بسیار بد است و من بی اندازه نگرانم. مکرر این مطلب را به شما عرض کرده‌ام، اعتنا نفرموده‌اید، به علت گزارش‌های دروغی که متصدیان عرض می‌کنند، اما اکنون خودتان دارید احساس می‌پ‌فرمایید که وضع بدتر از آن است که تصور می‌فرمودید شاهنشاه هیچ چیز نفرمودند ولی به فکر عمیقی فرو رفتند. 

سر ناهار شاهنشاه قصه‌ای از مصدق پدر سوخته برای وکلا و سناتور‌ها و نظامی‌ها که افتخار حضور داشتند تعریف کردند که خیلی عبرت انگیز است. فرمودند در زمان اشغال ایران و بلافاصله بعد از آن مکرر به مصدق تکلیف کردم که، چون معروف به وطن پرستی و پاکی هستی بیا نخست وزیر من بشو شاید با هم بتوانیم کاری برای کشور بکنیم تنها شرط و فقط تنها شرط او این بود که شما باید موافقت انگلیس‌ها را جلب کنید و، چون من در این زمینه نمیتوانستم جواب سؤال به این وقاحت را به آسانی بدهم او هم زیر بار نمی‌رفت. اما همین شخص یک دفعه داوطلب نخست وزیری شد آن هم با آن حرص و ولع که به هیچ چیز ابقاء نکند حتی به خود من و رژیم من و دکترین او هم جنگ با امپریالیسم انگلیس بود و ملی کردن شرکت نفت انگلیس و ایران و یاللعجب از خوش باوری ملت ایران ..