صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۶ آبان ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۲۸۴۵۶
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۰۶ آبان ۱۴۰۳
خاطرات آخرین وزیر خارجه پهلوی، قسمت سیزده؛
ما از مجلس آمدیم بیرون من یک کامیون ارتشی دیدم که برای محافظت مجلس گذاشته بودند یک سربازی کلاهش را گذاشته بود تا ابرو رو سرش یک پایش از کامیون بیرون بود و یک پایش را هم تا زانو خم کرده تو کامیون تفنگش زیربغلش بود یک گل میخک هم تو لوله‌ی تفنگش، یک روزنامه کیهان هم سرا پا فحش به دولت و به ارتش و هرچه هست دستش و این سرباز قریب سه هفته بود که با این وضع زندگی می‌کرد. از چنین سربازی نمی‌شد توقع داشت که برای دفاع از رژیم حتی یک نفر بکشد چه برسد عده‌ای را بکشد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

سرویس تاریخ «انتخاب»: احمد میرفندرسکی، آخرین وزیرخارجه حکومت پهلوی بود. او در دولت بختیار به سمت وزیرخارجه منصوب شد. او سابقه فعالیت در شوروی را داشت و در زمان جنگ اعراب و اسراییل نیز تلاش‌های زیادی برای ارسال کمک از مسکو به سوی کشور‌های عربی بر علیه اسراییل داشت. میرفندرسکی در کتابی با نام «دیپلماسی و سیاست خارجی در ایران» در گفتگو با احمد احرار خاطرات خود را بازگو کرده است. مطلب زیر، مصاحبه ضیا صدقی با احمد میرفندرسکی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد است که روزانه ساعت ۳ در بخش تاریخ انتخاب منتشر می‌شود.

س - آقای میرفندرسکی، بنظر شما چطور شد که ارتش ایران برای دومین بار در تاریخ معاصر ایران مثل یک شیر برقی آب شد و نتوانست که آن رسالتی را که شاید به عهده داشت انجام دهد. شنیدم که آقای قره باغی یک کتابی منتشر کردند ولی من هنوز آن کتاب به بده دستم نرسید. شما که در جریان بودید چه اطلاعی از این مسأله دارید؟

ج - اولاً در سال ۱۳۲۱ که شما اشاره کردید ولی نگفتید که حمله متفقین بود من دانشکده میرفتم در بیروت. به محض اینکه خبر حمله منتشر شد من از پدرم تقاضا کردم که مرا از راه ترکیه بفرستد به ایران برای اینکه بروم و بجنگم. من به رضا شاه اعتقاد داشتم وطن پرستی خودم را در اطاعت از اوا مرا و میدانستم و برای وطنم هم واقعاً جوش میخوردم. فرماندهان عالی ارتش ایران در سال ۱۳۲۱ البته بعضیهایشان آن خودکشی که لازم بود نکردند چون مقاومت در مقابل روسیه و انگلیس به منزله خودکشی بود چون مانه استعداد نبرد با آنها را داشتیم و نه وسائلش را. ولی افسران جوانی من میشناسم که اینها ایستادند و مردند. فراموش نکنید حمله انگلیسها را به کشتی بایندر. فراموش نکنید مبارزاتی که در مرز ایران و عراق در پاپاق شد، مبارزاتی که در مرز شمال شرقی ایران بین واحدهای شوروی واحدهای ایرانی شد ولی البته به قول معروف میوهها برنیاوردند آنچه شکوفهها نوید میدادند اما سال ۱۳۵۸ یا ۱۹۷۸ به کلی فرق دارد. آن وقت ارتش از طرف دو دولت معظم مورد حمله قرار گرفته بود این دفعه هیچ دولت معظمی نه تنها حمله نکرده بود بلکه دوستانه هم رفتار میکرد.

س - آیا این دفعه وضع بنظر شما برای ارتش سختتر نبود که میبایستی با تمامی مردم روبر میشد؟

ج - تمامی مردم این اصطلاح خیلی کش دارد؟

س-معذرت میخواهم این را من تصحیحش میکنم ولی با گروه کثیری از مردم ایران

ج - بستگی به این داشت که کی روبرو بشود. یکوقتی است شما به یک تظاهرات پنجاه نفری روبرو هستید و یک شدت عملی برای پنجاه نفر تمام عیار بخرج میدهید، یکوقتی است شما با پنج هزار نفر روبرو هستید و یک شدت عملی که برای پنجاه نفر لازم است بخرج بدهید هیچکدام اینها با هم تناسب ندارد ارتش ایران مقصر نیست در مجموع فرماندهان ارتش اینها تقصیر دارند. ولی من تقصیر آنها را ناشی از خیانت نمیدانم من تقصیر آنها را ناشی از وجودشان میدانم دست خودشان نیست شما از آدمهای معمولی و یک خرده با لاتراز معمولی توقع مواجهه با یک وضع خارق العاده داشتید وضعی که این ارتش برای مواجههاش هم تربیت شده بود هم نشده بود. تربیت شده بود برای اینکه از شخص شاه دفاع کند. وقتی شخص شاهی در کار نیست، سری در کار نیست این بعداً چه بکند؟ دست هرچه هم قوی باشـد قلب هرچه هم خوب بزند، پا هرچه هم محکم بکوبد سرکه نیست به چه درد میخورد. اینها تمام از مضاررژیمهای فردی است one-man rule است، را که سمر بردارید کسی کاری نمیتواند بکند چون اینها تربیت برای اینکار نشده بودند و توقعا. کارها از این آقایان بنظر من کار صحیحی نیست. دربارهی آنها ولی عرض کردم هیچ روزی به روزقبل شبیه نبود، هر روز اتفاقاتی میافتاد و البته وقتی ما از مجلس آمدیم بیرون من یک کامیون ارتشی دیدم که برای محافظت مجلس گذاشته بودند یک سربازی کلاهش را گذاشته بود تا ابرو رو سرش یک پایش از کامیون بیرون بود و یک پایش را هم تا زانو خم کرده تو کامیون تفنگش زیربغلش بود یک گل میخک هم تو لولهی تفنگش، یک روزنامه کیهان هم سرا پا فحش به دولت و به ارتش و هرچه هست دستش و این سرباز قریب سه هفته بود که با این وضع زندگی میکرد. از چنین سربازی نمیشد توقع داشت که برای دفاع از رژیم حتی یک نفر بکشد چه برسد عدهای را بکشد. اینها این را به این صورت درآورده بودند در ارتش روحیهای نمانده بود در این جور مواقع است که یک فرد جمع میشود فردهای مردد را همآهنگ میکند فردهای دشمن را میکوباند مشتی گره میکند و نگه میدارد جلوی مردم نه برای استعمال کردن برای تهدید کردن یعنی اگر این ارتش یک ارتش متحد پشت سر یک نفر ایستاده با تمام وسائل بود میتوانست به خمینی بگوید.