صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۳ آبان ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۲۷۷۹۱
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۰۳ آبان ۱۴۰۳
خاطرات آخرین وزیر خارجه پهلوی، قسمت یازده؛
من روزی که وزیر خارجه شدم رفتم به دفترم خانمی از دفتر مخصوص تلفن زدیمن که شما امروز ساعت ۱۱ شرفیابی دارید. من به ایشان گفتم نه من شرفیابی ندارم و فکرهـــم نمی‌کنم داشته باشم وقت مرا بدهید به دیگری. بعد رئیس دفتر مخصوص گفت  آقای، فکر می‌کنم افشار بود با او صحبت کردم گفتم من وزیرامورخارجه قانونی یک کشوری هستم که دموکراتیک است. در کشور دموکراتیک شاه سمیول است نه مجری نه نخست وزیر.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 سرویس تاریخ «انتخاب»: احمد میرفندرسکی، آخرین وزیرخارجه حکومت پهلوی بود. او در دولت بختیار به سمت وزیرخارجه منصوب شد. او سابقه فعالیت در شوروی را داشت و در زمان جنگ اعراب و اسراییل نیز تلاش‌های زیادی برای ارسال کمک از مسکو به سوی کشور‌های عربی بر علیه اسراییل داشت. میرفندرسکی در کتابی با نام «دیپلماسی و سیاست خارجی در ایران» در گفتگو با احمد احرار خاطرات خود را بازگو کرده است. مطلب زیر، مصاحبه ضیا صدقی با احمد میرفندرسکی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد است که روزانه ساعت ۳ در بخش تاریخ انتخاب منتشر می‌شود.

س - آقای میرفندرسکی، شما راجع به قبول مسئولیت در دولت آقای بختیار محبت فرمودید. من میخواهم از شما تقاضا کنم که یک موضوعی را برای ما توضیح بدهید و آن اینست که وقتی که آدم یک دولتی تشکیل میدهد و یا وارد یک دولتی میشود پیش خودش محاسبه میکند که ایــــــــــن دولت برچه نیروهای اجتماعی تکیه دارد. در آن زمان بنظر شما آقای بختیار وقتی که محاسبه میکرد برچه نیروهای اجتماعی تکیه داشت که چنین پیشنهادی را پذیرفت و دولت تشکیل داد؟

ج - متأسفانه قضاوت در تاریخ دربارهی وقایع گذشته وقتی میشود که وقایع اتفاق افتادهاند. این نحوه قضاوت فرق میکند با قضاوت وقتی که وقایع در شرف تکوین هستند. در دولت ۳۷ روزه بختیار، یک روزش به روز دیگر شبیه نبود. وقایع رویهم میآمد یک وقایعی بکلی فراموش میشدند یک وقایع دیگری خوب جا میافتادند تا اینکه کل منجر شد به این فاجعه. مسلماً اگر شخص میدانست که آنطور میشود رفتار دیگری میکرد این نوشتن تاریخ با اگر است که مینویسند تاریخ با اگر را ولی به عنوان پند و اندرز نه بعنوان یک دیسیپلین علمی. عرض کردم هیچ روز این ۳۷ روزبه روز دیگرشبیه نبود. ما تصور میکردیم نیروهای پشتیبان حکومت دموکراتیک بختیار یعنی اولین حکومت واقعاً دموکراتیک ایران روشنفکرهای مملکتاند، طبقه متوسط مملکت است، ارتش مملکت است. بله مرتب هر روز که میگذشت یا کسانی که واقعاً با ما بودند مثل برف تموز آب میشدند، برای اینکه بیطرف بمانند یا بروند طرف دیگر و یا آنهایی که ما خیال میکردیم با ما هستند نشان میدادند که نیستند. سیاست یک مقداری اوهام است همش حقیقت همش واقع نیست. ولی پیشبینی واقعاً  نمیشد کرد. من تصور میکنم از کسانی که پیشبینی کردند و پیشبینی آنها متأسفانه درست درآمد فقــــــط یکنفر است آنهم دکتر بختیار است که گفت صریحاً چه شرایطی اتفاق خواهد افتاد با آمدن این‌ها. بقیه هر کس فکری میکرد خوب اولاً جمهوری اسلامی چیست؟ چه جور پیاده خواهند کرد؟ چه خواهد شد؟ چه نخواهد شد؟ بالاخره قوای دیگر در مملکت هستند جبهه ملی هست، طرفداران مصدق هستند، حزب توده هست.

این عوامل در بازی با هم چه خواهند داد. هر کسی یک فکری میکرد، هرکسی یک جوری تصور میکرد. شاید هم یک عدهای بودند که اینجور تصور میکردند ولی با زیشان را نشان نمی‌- دادند برای اینکه بتوانند هر چه ممکن است بیشتر آدم دور خودشان جمع کنند. آخوندها نبودند که این بلوا را راه انداختند خون بریزند تو خیابان. آنها مجاهدین بودند، فداییها بودند، تا حدی توده ایها بودند چون فکر کرده بودند بخودی خود نمیتوانند این رژیم را منهدم کنند، باید بروند طرف آنهایی که برای این آخوندها سینه میزنند. آنوقت بعد ترتیب کارشان را برسند آنهم هیچ دست ردی به هیچ سینهای نزد گفت هرکس میخواهد بیاید.

س - آقای میرفندرسکی، در آن سی و هفت روز هیئت دولت چگونه تشکیل میشد؟ آیا تصمیماتی که آقای دکتر بختیار میگرفتند شما هم در آن شرکت داشتید؟

ج - بله، در تصمیمات هیئت دولت ما هم شرکت داشتیم.

س - ایشان خودشان ریاست این جلسات را بعهده داشتند؟

ج - مرتب ریاست جلسات را خودشان به‌عهده داشتند، مسائل مملکتی در آن جلسات حل میشد و مهمترین مسائل مملکتی آنوقت رساندن نفت و خواربار به شهرهای سرمازده و درگی اعتصاب بوده بود. فراموش نکنید که نفت پیدا نمیشد، بنزین پیدا نمیشد، خواربار پیدا نمیشد. بسیارزمستان تاریک و از هر لحاظ سردی چه از لحاظ فیزیکی چه از لحاظ معنوی آنچه را که ما فکر میکردیم جریان پیدا خواهدکرد به‌نفع مملکت همه منجمد شده بود. بر نیروهای مخالف سیل شده بود.

 س - شما در آن دوره هیچ ملاقاتی با شخص شاه داشتید در روزهای آخر؟

ج ـ نه، من روزی که وزیر خارجه شدم رفتم به دفترم خانمی از دفتر مخصوص تلفن زدیمن که شما امروز ساعت ۱۱ شرفیابی دارید. من به ایشان گفتم نه من شرفیابی ندارم و فکرهـــم نمیکنم داشته باشم وقت مرا بدهید به دیگری. بعد رئیس دفتر مخصوص گفت  آقای، فکر میکنم افشار بود با او صحبت کردم گفتم من وزیرامورخارجه قانونی یک کشوری هستم که دموکراتیک است. در کشور دموکراتیک شاه سمیول است نه مجری نه نخست وزیر. من صحبتی با شاه اگر حرفی دارد به نخست وزیر میگوید، نخست وزیر اگر تشخیص داد که با شاه ندارم. با من مذاکره کند مذاکره میکند من هم اگر تشخیص دادم که باید انجام بشود انجام میشود والا از طریق نخست وزیر به اطلاع ایشان میرسانم که این صحیح نیست و مصلحت نیست به این دلیل بدا ین دلیل به این دلیل پس رابطه مستقیم وزیر خارجه و رئیس مملکت در رژی. one-man rule است که داشتیم، این رژیم رژیم one-man rule بنابراین با کمال احترام من معذورم از شرفیابی بحضور ایشان.