صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۹ مهر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۲۳۹۵۸
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۱۹ مهر ۱۴۰۳
قسمت پایانی؛
هر وقت به حرف‌های مردم درباره‌ی ۴۴۴ روز گوش می‌کردم، از این که چگونه ملت ما به هم پیوسته بود حیرت می‌کردم. ما سرمان را بالا می‌گرفتیم و یقین داشتیم که اعمال یک گروه شبه نظامی دانشجویی و شورش و طغیانگری آن‌ها که در تضاد با تمامی قوانین بین‌المللی بود نمی‌توانست و نمی‌بایست ما را در حد آن‌ها پایین بیاورد. این ماجرا به نحوی به مردم این کشور آموخت که چگونه دوباره به یکدیگر متعهد باشند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «مهمان انقلاب»  کاترین کوب و با ترجمه رامین ناصرنصیر، روایتی از زندگی یکی از گروگان‌های سفارت آمریکا در جریان تسخیر سفارت در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ است. این کتاب که با لحنی شوخ‌طبعانه نوشته شده، در سال ۱۹۸۴ جایزه کتاب مسیحی ECPA در حوزه زندگی‌نامه را از آن خودش کرده است. کاترین کوب به عنوان مدیر انجمن ایران و آمریکا (IAS) در تهران به فعالیت پرداخت و با تاسیس یک موسسه فرهنگی در ایران، به آموزش زبان انگلیسی به مردم و تبادل فرهنگ با آن‌ها مشغول شد. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب هیجان انگیز را در ساعت ۳ منتشر می‌کند.

این بود جریان بازگشت‌مان به میهن سرشار از لذت چون در کنار خانواده و دوستانم بودم؛ و موسمی برای شادی و جشن چون همه‌ی پنجاه و دو نفرمان بازگشته بودیم ما در امان بودیم در سلامت به سر می‌بردیم و دوباره در کنار خانواده‌های‌مان بودیم کشور یک بحران را پشت سر گذاشته بود و به گمان من از آن سربلند بیرون آمده بود اما مسأله فقط آزادی پنجاه و دو گروگان آمریکایی نبود من عمیقاً احساس می‌کنم بازگشت ما به بازیابی حس جدیدی از هویت ملی برای تمام امریکاییان منجر شد.

هر وقت به حرف‌های مردم درباره‌ی ۴۴۴ روز گوش می‌کردم، از این که چگونه ملت ما به هم پیوسته بود حیرت می‌کردم. ما سرمان را بالا می‌گرفتیم و یقین داشتیم که اعمال یک گروه شبه نظامی دانشجویی و شورش و طغیانگری آن‌ها که در تضاد با تمامی قوانین بین‌المللی بود نمی‌توانست و نمی‌بایست ما را در حد آن‌ها پایین بیاورد. این ماجرا به نحوی به مردم این کشور آموخت که چگونه دوباره به یکدیگر متعهد باشند.

از زمان بازگشتم با بسیاری از کسانی که در زندگی‌شان دچار بحران شده‌اند گفت وگو کرده‌ام. آن‌هایی که به مسیح باور دارند می‌توانند بگویند که «وقتی که می‌گذارم خداوند تصمیم بگیرد اتفاقات دیگری می‌افتد! » بیماری سرطان آن‌ها لزوماً ناپدید نشده است محبوبشان برای زندگی نزد آن‌ها بازنگشته است؛ اما با عشق خداوند در مواجهه با این واقعیت‌های دردناک آزادند و دیگر گروگان ترس و ناامیدی‌شان نیستند.

 آن‌ها لذت واقعی صلح و پذیرش را، که از هر ادراکی فراتر است می‌شناسند. در ماه‌های پس از ژانویه ۱۹۸۱ تعداد ساعاتی که در پرواز گذراندم از تمام سال‌هایی که به سفر‌های شغلی می‌رفتم بیشتر بود. در ژوئن همان سال به مأموریت معمول سرویس خارجی یو اس آی سی ای رفتم (مطالعاتی برای به روزرسانی). فهمیدم که بیش از همیشه به دوره‌ای آرام برای برگشتن به زندگی معمولی نیاز دارم حالا چیز‌های بسیار بیشتری برای یاد گرفتن و فکر کردن درباره‌ی ارتباطم با خدا و هم نوعانم وجود دارد پیدا کردن زمان آزاد برای گوش سپردن فکر کردن و تأمل در متون مقدس آسان نیست. با این حال، بدون این‌ها و در نتیجه‌ی دور ماندنم از آب حیات بخش به موجودی لب تشنه و بایر تبدیل می‌شوم وقتی دور خودم می‌چرخم و سعی می‌کنم کار «خودم را پیش ببرم می‌بایست تأمل کنم و به خودم یادآوری کنم که فقط کار‌های پدرمان است که شایسته‌ی بذل توجه است.

 آن موقع است که در اتوبوس شهری در وسط منهتن یا در سالن فرودگاه به آرامش دست پیدا می‌کنم و می‌توانم فکر کنم و گوش بسپارم از زمان بازگشتم از ایران مردم با هدایا، جایزه‌ها، بیانیه‌ها، و انواع افتخارات ویژه به من لطف کرده‌اند هر وقت کسی از من می‌خواهد که چنین لطفی را بپذیرم یا هربار که مادری به من می‌گوید: دخترم اعتقاد داره شما یه قهرمان واقعی هستید! دوباره احساس فروتنی می‌کنم.

من فقط کارم را به بهترین شکلی که می‌دانستم به انجام رساندم آن هم با کمک پروردگارم. اوست که می‌باید مورد تمجید قرار بگیرد بهترین شکلی که می‌توانم احترامم را به او نشان بدهم این است که خدمت گزارش باشم. درست نمی‌دانم که این خدمتگزاری مرا به کجا خواهد رساند، اما یقیناً در‌های نامعمولی را برای دیدن و شاهد بودن به رویم گشوده است.