صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۱۸۲۷۱
تاریخ انتشار: ۵۷ : ۲۳ - ۲۷ شهريور ۱۴۰۳
یادداشت‌های اسدالله علم: عرض کردم اگر اجازه مرحمت فرمایید بروم. فرمودند: از خانم علم می‌ترسی؟ عرض کردم: واقعا یک دلیل بزرگ هم واقعا این است. چون خانم تصوّر می‌کند غلام دائما در این جا در حال الواطی و خوش گذرانی است، ولی حقیقتا با طبیب چشم قرار دارم. قطعا پنجشنبه و جمعه باید در زوریخ باشم، بعد به ژنو می‌روم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

یادداشت‌های اسدالله علم: 

چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۴۸

دیشب پس از مرخصی از حضور شاهنشاه با مهمان های دخترم قدری ماندم، دیر خوابیدم. صبح دیر برخاستم. شاهنشاه به اسکی تشریف بردند. فرمودند عصری شرفیاب شوم. تمام مدتی که شاهنشاه را ماساژ می دادند و بعد حمام گرفتند، شرفیاب بودم. صحبت های متفرقه ضمن این دو ساعت زیاد شد. از آن جمله فضولی کردم و عرض کردم شاهنشاه قدری ورزش و... به نظرم افراط می فرمایید، این بد است. فرمودند: افراط نمی کنم. عرض کردم: همین حالا فرمودید امروز سه ساعت اسکی کرده اید. برای سن پنجاه سال زیاد است. به اضافه... بعد عرض کردم: اصولاً توقف شاهنشاه زیاد شده، بهتر بود کوتاه تر باشد. از این مطلب خوششان نیامد، ولی من وظيفه داشتم عرض کنم. شاه نمی تواند چهل و پنج روز خارج از کشور بماند، آن هم به عنوان تفریح. این کار به مزاج و طبع مردم ایران خوشایند نیست.

مقداری هم از اوضاع سیاست بین المللی صحبت کردیم که واقعا کلاف سردرگم است. من از نزدیکی و تفاهمی که بین دولت سوسیالیست آلمان و شوروی و بلوک شرق پیدا شده مقداری حرف زدم که به کجا ممکن است بکشد عرایض مرا تأیید فرمودند.... به هر صورت در آخر کار اجازه خواستم فردا به زوریخ بروم. فرمودند: به این زودی کجا می روی؟ عرض کردم: برای معالجه چشم می روم. خیلی ناراحت شدند. فرمودند آخر فردا مولای عبدالله، برادر پادشاه مراکش خواهد آمد. عرض کردم اگر اجازه مرحمت فرمایید بروم. فرمودند: از خانم علم می ترسی؟ عرض کردم: واقعا یک دلیل بزرگ هم واقعا این است. چون خانم تصوّر می کند غلام دائما در این جا در حال الواطی و خوش گذرانی است، ولی حقيقتا با طبیب چشم قرار دارم. قطعا پنجشنبه و جمعه باید در زوریخ باشم، بعد به ژنو می روم. شاهنشاه با اکراه زیاد اجازه دادند. فرمودند: با وصف این صبح بیا پیش من کارت دارم. شب من قدری گردش در سنت موریتز کردم. شاهنشاه برای یک مهمانی تشریف بردند. چون صاحبخانه نمی دانست من در سنت موریتز هستم، مرا دعوت نکرده بود. صاحبخانه پرنس ویکتور امانوئل ایتالیایی بود.