صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۰۵۸۹۶
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۱۳ مرداد ۱۴۰۳
تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت پنجاه و شش؛
بعضی از چریک‌های فدایی مثل شیخ الاسلامی در محله‌ای که زندگی می‌کردند، هنوز که هنوز است خیلی‌ها چپی و چریک فدایی هستند. متأسفانه در آن منطقه، روحانی تأثیرگذار خیلی کم بود و اگر بود، قطعاً تأثیر زیادی می‌گذاشت و آن محله و منطقه کاملاً تحت تأثیر نظرات او قرار می‌گرفت همان وضعیتی که شهید آیت الله صدوقی در یزد یا شهید آیت الله دستغیب و دیگران در سایر نقاط داشتند و اسطوره بودند؛ ولی متأسفانه روحانیون شاخصی در شمال نداشتیم. (تصویر فوق متعلق به اشرف ربیعی، همسر اول مسعود رجوی است)
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبههای محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخوردهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این گفتگوها را برای علاقهمندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شوندهها ذکر نشده و تنها عنوان آنها در متن آمده است.

گفتگو با برادر حمید معاون امنیت واحد اطلاعات سپاه منطقه ۳ کشوری جدال نفس گیر جنگل‌های شمال در آخرین روز‌های سال ۱۳۹۴ با برادر حمید که اکنون از دانشمندان راهبردی کشور است، در یک مجموعه‌ی علمی قرار مصاحبه داشتیم گفت و گو گرم‌تر و مفصل‌تر از آن چه تصور می‌کردیم بود. برادر حمید در سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ معاون امنیت (۴۰۰۰) واحد اطلاعات سپاه منطقه‌ی سه کشوری شامل استان‌های گیلان مازندران و گلستان بوده است.

-درگیری در شمال کشور قبل از ۳۰ خرداد شروع شد مثلاً ماجرای قائم شهر. آن موقع در بین افراد سپاه - مخصوصاً که اطلاعات هم تازه تأسیس بود - حس مقابلهی امنیتی با سازمان وجود داشت یا نه؟

 قائم شهر یک شهر کارگری بود و محیط‌های صنعتی زیادی داشت. سطح زندگی مردم عادی بود و طبقات متوسط و عادی در آن حضور داشتند. این گروه‌ها اعم از چپ و منافقین سعی می‌کردند در محیط‌های کارگری و جا‌هایی که محرومیت‌های بیشتری داشتند فعالیت بیشتری کنند و حضور پررنگتری داشته باشند. مضافاً این که عناصر قوی منافقین در آنجا خیلی فعال بودند؛ مثلاً در قائم شهر فردی به نام «محمود مهدوی از کادر‌های اصلی سیاسی منافقین و از بچه‌های قائم شهر بود.

-به «محمود قائم شهر» هم معروف بود.

بله، هر جایی که این‌ها در قبل از انقلاب فعالیت‌های قوی داشتند، آنجا پایگاه فعالی داشتند. آن روز‌ها دستگیری‌ها و شکنجه‌های ساواک خیلی روی روحیه‌ی جوان‌ها تأثیر می‌گذاشت و داستان‌های مختلفی را هم در این زمینه نقل می‌کردند. منافقین و چریک‌های فدایی خلق از کار‌های ساواک خیلی استفاده و داستان سرایی‌ها کردند. ساواک در سلمان، شهر متل قو جایی برای حفاظت پایگاه آمریکایی‌ها داشت که در کنار دریا ایستگاهی برای شنود فعالیت‌های هسته‌ای روس‌ها در قزاقستان‌زده و رادار‌ها و سنسور‌هایی را نصب کرده بودند هیچ فرد ایرانی حتی ساواک و نیرو‌های امنیتی هم اجازه نداشتند وارد شوند بین آن قسمت و این قسمت، یک رودخانه بود.

در آن جا دائماً می‌گشتند و مثلاً می‌گفتند «مهدی رضایی» را به این جا آوردند و شکنجه کردند. آنجا نجاری‌های بزرگی بود که مردم تا آن روز ندیده بودند و مثلاً آن‌ها می‌گفتند مهدی رضایی را در این بخاری‌ها کرده و سوزانده بودند همه هم باور می‌کردند. داستان‌هایی می‌نوشتند که این چه کار و چقدر مقاومت کرد این داستان‌ها خیلی جذاب و تأثیرگذار بودند. منافقین به لحاظ کار فرهنگی و تبلیغی خیلی استاد بودند و آدم‌های قوی تحصیل کرده‌ای داشتند هر جایی که این‌ها حضور داشتند، محوریت زیادی پیدا می‌کردند

یادم هست بعضی از چریک‌های فدایی مثل شیخ الاسلامی در محله‌ای که زندگی می‌کردند، هنوز که هنوز است خیلی‌ها چپی و چریک فدایی هستند. متأسفانه در آن منطقه، روحانی تأثیرگذار خیلی کم بود و اگر بود، قطعاً تأثیر زیادی می‌گذاشت و آن محله و منطقه کاملاً تحت تأثیر نظرات او قرار می‌گرفت همان وضعیتی که شهید آیت الله صدوقی در یزد یا شهید آیت الله دستغیب و دیگران در سایر نقاط داشتند و اسطوره بودند؛ ولی متأسفانه روحانیون شاخصی در شمال نداشتیم. البته بابل به دلیل حضور مرحوم آقای هادی روحانی و آقای نورمفیدی یک شهر مذهبی بود. در منطقه‌ی ما، یعنی تنکابن و شهسوار، آقای حسن یوسفی اشکوری بود که از همان اول چپ کرد و الان هم در اروپاست و لباسش را هم درآورد یادم هست به ایدئولوژی می‌گفت رادیولوژی تمام حرف‌هایش هم روی این می‌گشت که مثلاً چند خاطره با آقای دکتر شریعتی داشت. این طور حرف‌ها و ادعا‌ها خیلی مهم و تأثیرگذار بود شاید یکی از علت‌ها، عدم حضور روحانیت مبارز شاخص در منطقه‌ی ما بود اوایل انقلاب ما شاهد درگیری‌های خیابانی با این‌ها بودیم که به قول خودشان می‌گفتند چماقدار‌ها؛ یادم هست منافقین از هر فرصتی برای راه انداختن راهپیمایی و مظلوم نمایی استفاده کرده و از سران منافقین برای سخنرانی دعوت می‌کردند. خلاصه نفوذ در این شهر‌ها زیاد بود منافقین واقعاً در بسیاری از شهر‌ها در بین جوانان حضور و نفوذ داشتند و توانسته بودند خیلی از جوانان را جذب کنند؛ آن جوانانی که شاید عمق بینش مذهبی نداشتند بعضی‌ها هم از این که می‌دیدند زنان این قدر در منافقین فعال هستند خوششان می‌آمد؛ یا سمبل یک زن مذهبی چریک بودند و دختر‌های جوان هم بدشان نمی‌آمد در آن، سن هم خدا را داشته باشند هم خرما را به هر حال زمینه‌های فعالیت منافقین در شمال در سپاه هم این نگرانی را به وجود آورده بود.

-در آن دوران چه کسی فرماندهی سپاه بود؟

در سطح شهرستان رامسر شهید سلیمان نژاد بود عناصر اصلی تیمی هم در مرکز منطقه ۳ عمدتاً بچه‌های سپاه تهران بودند مثلاً مسئول اطلاعات، شهید «صادق» بود. قبل از ایشان یکی از بچه‌های مجاهدین انقلاب بود که بعد از فرمان امام خمینی برای این که حزبی‌ها از سپاه، بروند بعضی‌ها ماندند چند ماهی آقای بهروز بابایی بود که شهید شد.