صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۸۰۰۴۴۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۲۴ تير ۱۴۰۳
تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت چهل؛
اگر آن روز تجربه‌های امروز را داشتیم خیلی از اتفاقات رخ نمی‌داد تو داری پیش امام می‌روی، باید همه جای تو را بگردند، بحث ندارد آن هم در شرایطی که در کشور یک شبه کودتا شده است. عرضم این بود که آن‌ها مرحله‌بندی، داشتند ما هم تجربه نداشتیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.

گفتگو با یکی از کارشناسان امنیتی شاغل در دادسرای انقلاب مرکز

-دادستانی یکی دو تا شهید در تیراندازی سرخیابان رشت میدهد اعلام شده بود فقط سلاح سرد استفاده میشود، ولی سلاح گرم هم به کار برده بودند.

 سلاح گرم عام نبود.

-مثل ۵ مهر نبود؟

 نه، ۲۴ شهریور ۶۰ و ۵ مهر دیگر در خیابان درگیری مسلحانه بود. می‌خواستم بگویم این‌ها مرحله به مرحله جلو آمدند. در ۱۲ اسفند یک گام جلو آمدند. قبل از آن در ۱۷ شهریور در سخنرانی بنی صدر در میدان شهدا یک گام جلو آمده بودند. بعد از آن روز عاشورا بود و حسینیه ارشاد به تدریج شعار‌ها را تند کردند و کم کم در لاک کار‌های پنهان رفتند و رده‌های اصلی را به تدریج به خانه‌های تیمی بردند. این‌ها اطلاعاتی بودند که بعد به دست، آمدند لذا راهپیمایی ۷ اردیبهشت را راه‌اندازی می‌کنند. فکر می‌کنم ۲۹ خرداد هم راهپیمایی کردند که فردای آن فراخوان عمومی دادند گام بعدی آ بعدی آن‌ها بحث ترور‌ها و اقدام مسلحانه بود خوشبختانه نظام در همان ۳۱ خرداد توقف داد؛ یعنی وقتی دید این‌ها اراده‌شان برخورد با نظام است گفت حداقل افراد اصلی را بزنیم تا این‌ها

توقف کنند.

این جا به کد بالاتری از قول مرحوم حاج احمد خمینی اشاره می‌کنم که برای خود من تعریف کرد بعد از رحلت حضرت امام بود که خدمت ایشان رسیدم و موضوعی پیرامون بیت امام را تعریف کردم، حاج احمد آقا از خود حضرت امام برایم تعریف کرد. گفت: این‌ها را که گفتی این مطالب به ذهنم رسید وقتی فاجعه‌ی هفتم تیر اتفاق افتاد هشتم یا نهم تیر مسئولان شورای امنیت کشور خدمت حضرت امام آمدند. شهید رجایی شهید باهنر و سایر اعضای شورای امنیت کشور هر روز برنامه‌ی امام این طور بود که بین پنج دقیقه به هشت تا هشت زنگ احضار می‌زد و من خدمت ایشان می‌رسیدم و برنامه‌ی آن روز را با هم تنظیم می‌کردیم اولین مسائل هم بحث وجوهات بود و سؤالات شرعی که اعضای دفتر مقید بودند از خود ایشان سؤال کنند که من می‌پرسیدم آن روز امام در ساعت هفت یا هفت و نیم زنگ زد هراسان شدم و گفتم لابد ایشان طوریش شده است. دویدم و دیدم امام خیلی آرام نشسته است؛ گفت احمد! امروز به بچه‌های سپاه بگو بیشتر مراقب باشند حرف دیگری هم نزد ولی با شناختی که از امام داشتم باور و یقین داشتم می‌خواهد اتفاقی بیفتد که امام این را به من گفت. سریع بچه‌های سپاه را صدا کردم و گفتم این حوادث اتفاق افتاده است؛ امروز هم امام این حرف را به من‌زده است هیچ، حرف دلیل و مدرک دیگری هم ندارم اما باورم این است. ساعت هشت و نیم شهید رجایی شهید باهنر و کشمیری به واسطه‌ی مسئولیتی که در شورای امنیت کشور داشت با هم آمدند. بچه‌های حفاظت در اول جماران می‌گویند باید بازرسی بدنی بشوید. کشمیری کیف دستش بود؛ استنکاف میورزد و می‌گوید اسناد سری است و نمی‌شود بچه‌های سپاه می‌گفتند شهید رجایی و شهید باهنر به اندازه‌ی بیست قدم بالاتر رفتند و ایستادند که او بیاید. حتی پیش ما وساطتی هم کردند، ولی چون امام این طور گفته بودند قبول نکردند کشمیری بر می‌گردد و کیف را هم با خود می‌برد. » این همان کیفی بود که بعداً در نخست وزیری بمب را در آن گذاشته بود. اگر آن روز تجربه‌های امروز را داشتیم خیلی از اتفاقات رخ نمی‌داد تو داری پیش امام می‌روی، باید همه جای تو را بگردند، بحث ندارد آن هم در شرایطی که در کشور یک شبه کودتا شده است. عرضم این بود که آن‌ها مرحله‌بندی داشتند ما هم تجربه نداشتیم. ابریشمچی در آن جا می‌گوید حتی در ۳۰ خرداد این برادر مسعود بود که آغازگر بود.

-چه وقتی وارد دادستانی شدید؟

 از ۵۹ ارتباط داشتم ولی ورودم به اوین در سال ۶۰ بعد از ۳۰ خرداد بود. بعد از ۳۰ خرداد تا هفتم تیر عده‌ای از منافقین دستگیر و وارد اوین می‌شوند و قرار می‌شود سیستم دادستانی کمی وسیع‌تر شود توضیحی در این باره بدهید آن موقع که این اتفاقات روی، داد بضاعت دادستانی مقابله با چند هزار متهم نبود. خدا رحمت کند شهید قدوسی را هم اعلام کرد نیرو جذب کنید، هم با سپاه - گمانم به واسطه‌ی شهید محلاتی صحبت کرد و بچه‌های اطلاعات سپاه را که تا آن روز بیست نفر بودند کردند پنجاه نفر از بخش‌های دیگر سپاه از جمله حوزه‌ی نمایندگی امام و دفتر سیاسی هم تعدادی نیرو گرفتند و کار را قدری توسعه دادند. تعداد بیشتری هم از بچه‌های مدرسه‌ی حقانی حتی کسانی که آن موقع هنوز ملبس به لباس طلبگی نشده بودند آمدند.