صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۲ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۸۹۴۴۶
تاریخ انتشار: ۳۱ : ۱۹ - ۱۶ خرداد ۱۴۰۳
زمان این اتفاقات کی بود؟ برخی مسئولان واحد اطلاعات سپاه می‌گفتند او چند ماه در گوشه‌ای افتاده بوده؟ بله. حالا این گوشه کجا بود؟ شاید این را برایتان نگفته باشند. بعد از ضربات کشمیری و کلاهی و الماس عوضیار در سپاه این جوری شده بود که بچه‌های سپاه به هر کسی که در سپاه بود مشکوک می‌شدند یا کسی را که در اوایل انقلاب سابقه‌ی هواداری از سازمان داشت دستگیر می‌کردند مثلاً فردی در سپاه بوده باشد، ولی یک وقتی هواداری داشته؛ این را می‌گرفتند به هر کسی که مشکوک می‌شدند می‌گرفتند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.
 
-خود منتقدین رجوی در سازمان می‌گویند که ۵ مهر واقعاً خودکشی بود.
 
 ببینید شما اگر از بیرون سازمان را نگاه می‌کردی یا هر یک از بچه‌های سازمان از بیرون سازمان را نگاه می‌کرد همین حرف را می‌زد؛ اما در سازمان واقعاً فکر می‌کردند دارند می‌برند. به نظرم سازمان خیلی سازمان شیفته‌ای است خیلی خودشیفته است. خودش را خیلی بالاتر از چیزی که بود می‌دانست. شما نگاه کنید برای عملیات مرصاد این‌ها چند روز نفراتشان را نگه داشتند که بروند و بزنند باور‌های خیلی احمقانه‌ای که صدام هم داشت که ایران را بزند صدام و رجوی خیلی شبیه هم هستند. به هر حال بعد از ۵ مهر طرحشان قیام مسلحانه‌ی بلندمدت شد.
 
-بعد از ۵ مهر، ضربه به مرکزیت سازمان کی در دستور کار شما رفت؟ فرایندش کی و چگونه شروع شد؟
 
از همان روز بعد از ۷ تیر ضربه به مرکزیت سازمان مورد هدف بود به همین خاطر، ما. پله پله پیش رفتیم.
 
-این پله‌ها را می‌گویید؟
 
اول که تشکیلات دانشجویی درآمد بعد فهمیدیم که نیرو‌هایشان در محلات تزریق شده بودند تشکیلات آن درآمد بعد تشکیلات بالاتر درآمد ولی از اول، هدف این بود که به رأس برسیم حتی در مقاطعی بچه‌ها گشت‌های خیابانی را تعطیل کردند. سازمان تمام هدفش این بود که ما را با برخورد انتظامی در خیابان درگیر کند؛ اما هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند. منتها ضربهی موسی خیابانی واقعاً اصلش عنایت الهی بود؛ بقیه‌اش هم عنایت الهی بود ولی این یکی خیلی بارز بود آن هم این بود که این آقای [...] که محافظ ابریشمچی و دیگران بود بعد از ۳۰ خرداد می‌برد و پدرش - حالا نمی‌دانم مادرش هم بوده است یا نه - او را معرفی می‌کند.
 
-زمان این اتفاقات کی بود؟ برخی مسئولان واحد اطلاعات سپاه می‌گفتند او چند ماه در گوشه‌ای افتاده بوده؟
 
بله. حالا این گوشه کجا بود؟ شاید این را برایتان نگفته باشند. بعد از ضربات کشمیری و کلاهی و الماس عوضیار در سپاه این جوری شده بود که بچه‌های سپاه به هر کسی که در سپاه بود مشکوک می‌شدند یا کسی را که در اوایل انقلاب سابقه‌ی هواداری از سازمان داشت دستگیر می‌کردند مثلاً فردی در سپاه بوده باشد، ولی یک وقتی هواداری داشته؛ این را می‌گرفتند به هر کسی که مشکوک می‌شدند می‌گرفتند.
 
-بعد از فرار زریباف؟
 
بله بعد از قضیه‌ی کشمیری و انفجار دفتر نخست وزیری، آن موقع ما یک سلولی داشتیم که مخصوص این بچه‌ها بود؛ چون تقریباً همه‌ی این بچه‌ها به جز آن‌هایی که از طریق رد اطلاعاتی بهشان رسیده بودیم - علیه بقیه‌شان چیزی ثابت نمی‌شد. تنها چیزی که به ما ثابت می‌شد این بود که بچه حزب اللهی‌اند.
 
-تقریباً چند نفر بودند؟
 
در لحظه سه چهار نفر بودند؛ چون یکی یکی می‌آمدند و می‌رفتند. ایشان را در آن سلول انداختند، چون هیچ چیزی از او نداشتند. او به طور طبیعی سه چهار ماه آموزش عقیدتی سیاسی دیده بود چون این بچه‌ها بچه‌هایی بودند که با این که در زندان بودند ولی حزب اللهی بودند؛ به آن‌ها مشکوک شده بودند و آن‌ها را گرفته بودند، عوض که نشده بودند. نماز شب می‌خواندند و با او صحبت می‌کردند این خیلی رویش اثر گذاشت. بعد آمد و گفت که آن‌ها سه تا خانه دارند و سازمان هم خانه‌ها را خالی نکرده بود. بچه‌ها رفتند و دیدند که خانه ها پر است.
 
-هر سه تایش پر بود؟
 
 بله همه‌شان پر پر بود. تازه بچه‌ها از آن‌ها خانه‌های دیگری را هم پیدا کردند. به جز خانه‌ی موسی خیابانی آن دو تا خانه‌ی دیگر
 
-برای کی بود؟
 
یکی خانه‌ی ابریشمچی بود آن یکی هم فکر می‌کنم خانه‌ی روابط بود. دقیقاً یادم نیست ولی ابریشمچی را مطمئنم؛ خانه‌ی سوم را فکر می‌کنم مربوط به بخش روابط بود ولی دقیقاً یادم نیست. به هر حال سازمان هم حساب نکرده بود که او اطلاعات می‌دهد و لو رفت. وقتی ضربه‌ی موسی اتفاق افتاد این قدر مدارک به دست آمد که...
 
-از همان خانه؟
 
 بله، از همان خانه و اطلاعات دیگر و یواش یواش سطح دستگیری‌ها هم بالاتر رفته بود. یعنی از ۱۹ بهمن  تا ۱۲ اردیبهشت ۶۱ وقتی بود که نظام به سازمان تسلط اطلاعاتی نسبی پیدا کرده بود، سازمان هم کلاً نظام را هیچ می‌پنداشت شما ببینید بعد از ضربه‌ی ۱۹ بهمن سازمان تحلیلی کرد که خیلی هم می‌تواند درست باشد یک نفر به قول خودشان در شکنجه سه تا خانه را لو داده که ضربه خوردند بنا بر این هیچ دلیلی نداشت که فکر کنند یک موجود اطلاعاتی وجود دارد که رویش کار کنند؛ اما در مورد ۱۲ اردیبهشت اصلاً این طور نبود. ۱۲ اردیبهشت یک سری خانه‌ی متحد مانند و بزرگی بود که به جز کار اطلاعاتی، هیچ توجیه دیگری نداشت.
 
-زرکش که بعد از خیابانی به عنوان رئیس ستاد داخل معرفی شده بود، آن موقع در ایران بود؟
 
 نخیر
 
-پس یعنی دروغ می‌گویند که زرکش به جای موسی خیابانی آمده بود؟
 
نه، از قبلش خارج بود تمام این کادر‌های رده بالا را خیلی زود برداشتند بردند. مثلاً ابریشمچی همان فروردین ۶۱ می‌رود. زرکش فکر می‌کنم قبلش رفته بود.  
 
یعنی در حالی که پاریس بود جایگزین خیابانی در ایران شد بله برای تیپ‌های بالا اصلاً ریسک نکردند بعد از ۱۹ بهمن، بلافاصله همه را فرستادند رفتند. ظاهراً فقط محمد حیاتی بعداً رفت. البته محمد ضابطی که مسئول بخش اجتماعی بود باید می‌ماند.