صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۸۵۰۵۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۰۵ خرداد ۱۴۰۳
تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق؛ قسمت سه؛
بعضاً به جا‌هایی هم می‌رسیدیم ولی موفق نمی‌شدیم تا این که خبر دادند فردی در اصفهان دستگیر شده است. پدرش درباره‌ی او گفته بود: می‌دانم پسرم منافق است. یک بار که از تهران به اصفهان آمده بود، به سپاه خبر دادم که بیایید و بگیریدش اطلاعات سپاه اصفهان این فرد را دستگیر کرده بود چیزی هم از او نداشتیم با مکاتبات انجام شده از ما سؤال کردند چه کار کنیم؟ جواب دادیم به تهران بیاوریدش او را به تهران آوردند. در بازجویی‌های تهران به همان سرنوشت همکاران در بازجویی‌های اصفهان دچار شدیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.

ادامه گفتگو با مسئول بخش مبارزه با التقاط واحد اطلاعات سپاه پاسداران در دهه شصت

-درباره‌ی ضربه ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ که منجر به کشته شدن موسی خیابانی شد توضیح دهید.

عملیات ۱۹ بهمن کیفی‌ترین و اصلی‌ترین عملیاتی بود که روی سازمان مجاهدین خلق انجام شد وقتی مسعود رجوی همراه ابوالحسن بنی صدر از کشور خارج شد هدایت سازمان به دست موسی خیابانی افتاد تمام تلاش سپاه این بود که در زمان بسیار کوتاهی بتوانیم با فرار رجوی به رأس سازمان موسی خیابانی برسیم و با دستگیری او، به سازمان ضربه بزنیم با این حساب تلاش زیادی شد تا این هدف محقق شود. بعضاً به جا‌هایی هم می‌رسیدیم ولی موفق نمی‌شدیم تا این که خبر دادند فردی در اصفهان دستگیر شده است. پدرش درباره‌ی او گفته بود: می‌دانم پسرم منافق است. یک بار که از تهران به اصفهان آمده بود، به سپاه خبر دادم که بیایید و بگیریدش اطلاعات سپاه اصفهان این فرد را دستگیر کرده بود چیزی هم از او نداشتیم با مکاتبات انجام شده از ما سؤال کردند چه کار کنیم؟ جواب دادیم به تهران بیاوریدش او را به تهران آوردند. در بازجویی‌های تهران به همان سرنوشت همکاران در بازجویی‌های اصفهان دچار شدیم. با وجود شناسایی‌هایی که دیگر متهمان از او کردند، نتوانستیم چیزی از او به دست بیاوریم، گرفتار شده بودیم ضمن این که می‌دانستیم طرف، فرد مهمی است، ولی حکم فشار آوردن به او را نداشتیم فقط تصمیم گرفتیم در سلولی نگهش داریم تا فرجی حاصل شود. با این که می‌دانستیم او آدم مهمی است و اطلاعاتی دارد.

-ولی حرف نمی‌زد؟

 همین طور است. بعد از مدتی مسئول بازجویی گفت که این متهم می‌خواهد صحبت کند. رفتم و با او صحبت کردم صریحاً گفت: «دروغ بودن تبلیغات سازمان برایم روشن شد که شکنجه می‌کنند می‌زنند و می‌. کشند من سه چهار ماه در سلول بودم. اصلاً به من محل نگذاشتید گفتم: «ما اصلاً تو را آدم حساب نمی‌کنیم. » گفت: «خودم تصمیم گرفته‌ام حالا که دروغ‌های سازمان برایم روشن شده آن چه را که می‌دانم بگویم هر چند قاعده‌ی سازمان این است که تخلیه کرده و رفته باشند، ولی می‌خواهم هر چه را که می‌دانم برایتان بگویم گفتم اگر راست می‌گویی بیا و به ما نشان بده. » قبول کرد. او را تحت الحفظ به مکان‌های مورد نظر بردیم. با وجودی که شش ماه از دستگیری‌اش گذشته بود آدرس‌ها را می‌دانست و دقیق به ما می‌گفت در هر خانه چه کسانی بودند و اصلاً چه کسانی آن خانه‌ها را پوشش می‌دادند با اطلاعاتی که او به ما داد، روی خانه‌های مختلفی متمرکز شدیم و دیدیم پوشش‌هایی که گفته بود، درست هستند. کم کم اطلاعاتی جمع‌آوری کردیم که از چه ماهی و از چه کسانی خانه‌ها را اجاره کرده‌اند عکس افراد را آوردیم و دیدیم همان‌هایی هستند که آن خانه‌ها را اجاره کرده و پوشش داده‌اند. از او پرسیدیم چه کسانی تردد می‌کنند و او گفت چه کسانی هستند. شاید یک ماهی بود خانه‌ها را زیر نظر داشتیم اما در تردد‌ها به نتیجه نرسیدیم.

-یعنی هیچ کس رفت و آمد نداشت با افراد دیگری بودند؟

خاطرم هست پوشش‌ها و افراد دیگری تردد می‌کردند ولی کسانی نبودند که ما دنبالشان بودیم و او گفته بود. بچه‌ها بعد از یک ماه خسته شدند و توان زیادی هم نداشتیم که همه جا به طور مستقیم حضور داشته باشیم. خانه‌ها هم خالی شده بودند. از طرفی موارد مهمتری بودند که باید روی آن‌ها هم وقت صرف می‌کردیم. من پیشنهاد کردم قطع کنیم و خانه‌ی زعفرانیه را ۲۴ ساعته تحت نظر بگیریم؛ چون نمی‌توانستیم شبانه روز مراقب همه‌شان باشیم با مراقب ۲۴ ساعته کار سخت می‌شد؛ چون دوربین دید در شب می‌خواستیم مکانی که گرفته بودیم، طوری بود که شب باید خانه طرف می‌ماندیم برای همین باید رضایت طرف را جلب می‌کردیم. با وجود تمام این سختی‌ها، امکانات لازم را فراهم کردیم.

-یعنی دوربین دید در شب داشتید؟

بله فراهم کرده بودیم باید فیلمبرداری هم می‌کردیم عکس هم باید می‌گرفتیم. در همان روز اول به من خبر دادند که این‌ها بعد از یازده شب رفت و آمد‌ها را به خانه شروع می‌کنند ما هم گفتیم لطف خدا دارد شامل حال ما می‌. شود لازم بود فیلمبرداری کنیم. چون خیابان تاریک بود، باید با شهرداری و اداره برق هماهنگ می‌کردیم چراغ‌های آن محل را روشن کند باید کاری می‌کردیم که از سر خیابان از ماشین‌هایی که می‌آمدند و می‌رفتند دقیق فیلمبرداری کنیم. آن جا‌ها را پر نور کردیم که حساسیت روی خانه نباشد. گرفتن فیلم‌ها و عکس‌های بسیار خوب و شناسایی این‌ها طول می‌کشید. شهرداری باید طوری عمل می‌کرد که برای اهالی محل منافقین و ماشین‌هایی که عبور می‌کردند حساسیت برانگیز نباشد چون می‌دیدند بعد از دو سه تا. یک دفعه محله. می‌شود. این کار‌ها سخت بودند ولی باید انجام می‌شدند. یکی از کار‌هایمان ایجاد مانع برای کم کردن سرعت ماشین‌ها بود تا بتوانیم فیلم را با کیفیت بالاتر و زمان بیشتری بگیریم و چهره‌ی تمام سرنشینان داخل اتومبیل‌ها در فیلم مشخص باشد همه‌ی این کار‌ها عملیاتی بودند که انجام شد: از طرفی باید به شدت حضور تیم‌های گشت و علنی را در منطقه کم می‌کردیم آن موقع چنین هماهنگی‌هایی با کمیته واقعاً دشوار بود بین خودشان می‌گفتند مثل این که سپاهی‌ها دیوانه شده‌اند و از ما می‌خواهند در آن منطقه نباشیم ما هم نمی‌توانستیم توضیح بدهیم که چرا...

-چون حساس‌تر می‌شدند و بیشتر می‌آمدند.

 تیم‌های دیگر گروه ضربت در دادستانی و کمیته هم بودند و با آن‌ها وارد چالش هم شدیم. آن‌ها می‌گفتند چرا شما تهدید نمی‌کنید؟ با وجودی که از کار‌هایی بود که ثمر داشت. خود ما تعدادی بریده داشتیم که آن‌ها را در خیابان‌ها می‌چرخاندیم و افرادشان را معرفی می‌کردند برای این که به هدف مد نظرمان برسیم لازم بود کار‌های مثبت خودمان و سایر دستگاه‌ها را تعطیل کنیم. الحمد لله ثمرداد و خانه موسی خیابانی شناسایی شد. افراد هم کسانی بودند که ایشان معرفی کرد. تا این که یک شب به من: زنگ زدند و گفتند یک نفر از کادر‌های بالا را شناسایی کردیم. گفتم آن متهم را به آنجا ببرید. دو سه شب بعد آن متهم گفت موسی را دیدم. صاحبخانه آمده بود کرایه خانه را بگیرد برنامه‌ی این‌ها این بود که صاحبخانه نباید را ببیند بلکه پوشش خانه و کسی که منزل را اجاره کرده است ببیند موسی خیابانی طبقه‌ی پایین بود صاحبخانه را در کوچه نگه داشتند و موسی. خیابانی از پله داخل ساختمان - دلیلش را نمی‌دانم - بالا نمی‌رود و از حیاط بالا می‌رود. ظاهراً ضمن بالا رفتن از حیاط در مقابل دوربین ما قرار می‌گیرد و شناسایی‌اش می‌کنند. خلاصه به من خبر دادند که ایشان می‌گوید موسی خیابانی را شناسایی کردم. وقتی این موضوع برای ما نهایی شد باید سراغ موسی خیابانی می‌رفتیم. از قبل در شورای اطلاعات سپاه با آقای محسن رضایی تصمیمات را گرفته بودیم. خدمت آقای محمدی گیلانی رفتیم و گفتیم برایمان استخاره بگیرید. ایشان استخاره کرد و گفت خیلی خوب، است منتهی چند ساعت کاری را که می‌خواهید انجام بدهید به تأخیر بیندازید. اصلاً به ایشان نگفته بودیم قضیه چیست و می‌خواهیم چه کار کنیم. گفتند اگر مثلاً می‌خواهید یازده دوازده شب انجام بدهید، چهار پنج صبح اقدام کنید. هماهنگی‌ها را کردیم و واحد عملیات سپاه، عملیات کمیته انقلاب اسلامی عملیات، دادستانی عملیات ستاد نیروی هوایی و هر تیم عملیاتی را که می‌شناختیم جمع کردیم در مراقبت‌ها و شناسایی‌هایی که می‌کردیم از بین یازده دوازده خانه به آنجا رسیده بودیم.

-پس در ۱۹ بهمن به یازده دوازده خانه رسیده بودید.

همین طور است. مهم‌ترینشان خانه‌ای در پاسداران بود سومین خانه هم در یوسف آباد قرار داشت.

-این سه تا که هم زمان نبودند؟

چرا ضربه‌ها هم زمان بودند وقتی خواستیم عملیات انجام دهیم چند خانه‌ای را که تشخیص داده بودیم هم زمان انجام دادیم نیرو‌هایمان برای سه چهار خانه بیشتر نبود، چون حداقل برای هر خانه بیست سی نفر احتیاج داشتیم. بعد از نماز صبح حدود ساعت چهار پنج صبح عملیات را شروع کردیم که بحمد الله با موفقیت انجام شد. ۱۹ بهمن که عملیات انجام شد هوا به شدت سرد و برفی بود. موسی خیابانی پایین بود یک پژوی زرهی و ضد گلوله از فرانسه برای رجوی آورده بودند. بعد از فرار او موسی خیابانی از آن استفاده می‌کرد آن روز خیابانی سوار ماشین هم شد ولی چون هوا سرد و ماشین یخ‌زده بود موتور با یکی دو بار استارت روشن نشد. بنا بر این پیاده شد که دوباره به داخل خانه برود به محض این که پیاده شد، بچه‌ها شروع به تیراندازی کردند و با یک گلوله موسی خیابانی کشته شد. بقیه منافقین هم یک سری‌شان کشته و عده‌ای هم دستگیر شناسایی و برای بازجویی فرستاده شدند. برای خانه‌های دیگر هم عملیات انجام شد. متأسفانه یکی از نقاط ضعف این بود که مهدی ابریشمچی در خانه‌ی خودش در خیابان پاسداران دستگیر نشد. دلیلش هم این بود که یکی از تیم‌های عملیاتی عملیات را لو داد و قبل از این که تیم عملیات بتواند وارد عملیات شود، وی گریخت. بعداً معلوم شد اراده‌ی الهی این بود که آن فرد منافق شود؛ پدر متدین و متشرعی داشته باشد؛ پسرش را معرفی کند؛ در اصفهان دستگیر شود؛ پسر لجبازی کند و بر لجاجت و نفاقش اصرار بورزد؛ در اصفهان چیزی نگوید؛ مدیریت‌مان بگوید او را به تهران بیاورید؛ با علم به این که می‌دانیم منافق است و اطلاعات هم دارد، به او محل نگذاریم و در چهار چوب احکام شرعی عمل کنیم و به او فشار نیاوریم و اجازه ندهیم کسی با او برخورد کند؛ لطف خدا شامل حال ما شود؛ کذب و دروغ بودن تبلیغات منافقین برایش روشن و به او اثبات شود شکنجه‌ای وجود ندارد؛ خودش متحول شود و اطلاعاتش را بدهد؛ سازمان هم به اطمینان برسد آن فرد هیچ کس را لو نداده است؛ تمام امکانات و خانه‌هایی را که طبق ضوابطش تخلیه کرده بود دوباره پرو از آن‌ها استفاده کند و به آن صورت به شناسایی دقیق برسیم؛ خدا هم قضیه را مدیریت و هدایت کند که حالا که خواهی کاری انجام بدهی استخاره کن و استخاره بگوید عملیات را با چند ساعت تأخیر انجام بده؛ چرا؟ چون اگر تأخیر نمی‌انداختیم، موسی خیابانی سوار ماشین می‌شد، ماشین هم آن موقع یخ نزده بود و فرار می‌کرد و ما هم نمی‌توانستیم کاری کنیم باید پنج ساعت تأخیر می‌کردیم تا ماشین یخ می‌زد موتورش روشن نمی‌شد و آن موقع می‌توانستیم عملیات کنیم.

-سه ماه بعد از این ضربه ضربهی بخش اجتماعی بود که باز هم از طریق واحد شما انجام شد.

بچه‌ها از جیب موسی خیابانی چند تا تلفن و آدرس پیدا کردند که آن موقع برایمان مهم بودند. یکی از آن تلفن‌ها و آدرس‌ها به یک خانه تیمی ختم می‌شد. آن خانه محل جمع‌آوری اطلاعات برای سپاه شد با دقت روی خانه کار شد و معلوم بود در امکانات سازمان جدید است. تمرکز زیادی برای محمد ضابطی در بخش اجتماعی بود و ما بالاترین فرد سازمان بعد از موسی خیابانی را در تور داشتیم که مسئول این بخش بود. این ضربه با تحلیل تشخیص و اطلاع انجام شد کادر مدیریت سازمان ضربه خورده بود و موسی خیابانی و افراد رده یک خارج شده بودند و محمد ضابطی بالاترین رده‌ای بود که می‌توانست افراد را در کل کشور جمع کند وقتی این بخش هم ضربه خورد، دیگر برای سازمان جا افتاد که مغلوب کاملی در مقابل سپاه و نظام است. پس از آن سازمان از ساختار طولی خارج شد و دریافت اگر در جمهوری اسلامی یک تشکیلات طولی با یک نفر مسئول و چند بخش یا دایره وجود داشته باشد و همین طور تا رده‌های پایین‌تر برای نظام کاملاً قابل شناسایی است؛ لذا سازمان تصمیم گرفت ساختارش را سلولی کند و مدیریت و مرکزیت سازمان داخل جمهوری اسلامی ایران وجود نداشته باشد و هر چند نفر مستقیماً به خارج از کشور وصل شوند. بعد از ضربه‌ی دوازده اردیبهشت ۱۳۶۱ سازمان چنین تغییر ساختاری را داد.

-ضابطی بالاترین فرد در ایران بود؟

بله.

-یعنی ابریشمچی و ضابطی و بقیه همگی رفته بودند.

بله؛ خط خروج از بعد ضربه‌ی موسی برای مرکزیت قطعی شد؛ وقتی دیدند ضربه‌ی نهایی را خوردند و فرماندهی سازمان هم ضربه خورد و موسی هم کشته شد. آن دو نفر بالاترین فرد سازمان بودند بچه‌ی رجوی هم آنجا بود که دادیم بغل آقای لاجوردی و گفتیم ما با بچه‌ها کاری نداریم؛ هر چند که سازمان خیلی‌ها را کشته بود، ولی بچه را زنده از آن عملیات گرفتیم.