صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۹ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۸۴۶۹۹
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۰۲ خرداد ۱۴۰۳
تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت اول
در مورد چپی‌ها بچه‌ها زود به جمع‌بندی و تصمیم‌گیری رسیدند، اما راجع به منافقین رسیدن به تصمیم صریح و سریع یک مقدار سخت‌تر بود. برخورد با چپ را در سال ۱۳۵۸ انجام دادیم، اما با منافقین در سال ۱۳۵۹ برخورد کردیم، یعنی یک سال بعد، شاید هم بیشتر. اواخر سال ۱۳۵۹ بود که آقای محسن رضایی به من گفتند منافقین مشکل ساز خواهند بود. باید آدم‌های قوی را روی این پرونده بگذاریم ما از اواخر ۱۳۵۹ در آنجا مسئول شدیم و بچه‌ها روی قضیه نفاق متمرکز شدند ما برای این که بفهمیم شیوه‌ی عمل منافقین در آینده چه خواهد بود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.

بخش نخست: گفتگو با مسئول بخش مبارزه با التقاط واحد اطلاعات سپاه پاسداران در دهه شصت

 

-قبل از انقلاب سوابق مبارزاتی‌تان در کدام گروه‌ها بود؟

با گروه مهدیون بودم و زندان هم رفتم که بماند کار با دولت بنی صدر سخت بود. اولین سوژه‌ی واحد اطلاعات روی قضیه پدر طالقانی گفتن منافقین بود و بعد رفت روی بنی صدر من هم مسئول پرونده بودم چون این‌ها تفکرات التقاطی داشتند، پرونده به التقاط و حوزه کاری امنیت آمد. بعد هم به حوزه کاری من ارجاع شد که مسئول واحد اطلاعات بودم. برای بچه‌های انقلابی خیلی سخت بود که با وجود امام این‌ها دائماً پدر طالقانی، پدر طالقانی می‌کردند و سعی داشتند حیات و حرکت‌شان را زیر چتر ایشان جلو ببرند، در حالی که تفاوت آن‌ها با مرحوم آقای طالقانی از زمین تا آسمان بود. بعد هم که رفتند زیر چتر بنی صدر و کار بسیار سخت شد؛ چون به هر حال او رئیس جمهور منتخب مردم و یازده میلیون هم رأی داشت و امام هم حکمش را تأیید کرده بود. منافقین زیر چتر او رفتند و با او متحد شدند.

در درون بچه‌های اطلاعات هم تضاد‌هایی وجود داشت و امثال ابوشریف می‌گفتند ستاد به این ترتیب نمی‌تواند کارش را انجام بدهد بچه‌های منطقه ۱۰ وارد عمل شدند و جلو رفتیم و موفق هم شدیم. این طور که شد گفتند بیایید در ستاد مرکزی ادغام شوید. در این اثنا قضیه‌ی لانه جاسوسی پیش آمد و سپاه منطقه ۱۰ رفت و لانه را تحویل گرفت. من خودم رفتم و لانه را از بچه‌های خط امام تحویل گرفتم. در آنجا در برخورد با جریان راست یک گام جلوتر رفتیم آن موقع اطلاعات خارجی مطرح نبود و همه در یک حوزه بودند بعد گفتند منطقه دارد از ستاد بزرگ‌تر می‌شود و ستاد نمی‌تواند به آن برسد لذا بیاییم امنیت و اطلاعات را یکی کنیم البته منظورم فقط اطلاعات منطقه ۱۰، نه کل سپاه

-که آن موقع مسئولیتش با آقای نادر حلیمی (عضو سازمان فلاح و ریاست سپاه منطقه تهران در سال 63 و از فرماندهان ارشد سپاه قدس) بود.

بله نادر حلیمی خودش ماند و گفت فلانی با دم و دستگاهش بلند شود و بیاید. آن موقع [...] و شهید نذیر هم در ستاد چپ بودند ما هم که مسئولیت امنیت و ضد گروه‌ها بودیم آن موقع نذیر در منطقه ۱۰ مسئول پیکار هم بود ما بیست سی نفر تعقیب و مراقبت و بازجویی و همه چیز را داشتیم؛ یعنی امنیت تمام این‌ها را در خود گنجانده بود.

-این بعد از ضربه‌ای بود که به فرقان‌زده بودید؟

قبل از آن بود. بچه‌های ضربه به فرقان آمدند ادغام شدند و بعد قضایای فرقان و قبل از آن کودتای نوژه اتفاق افتاد ساختار راست اسمش شده بود ضد کودتا یعنی بچه‌های نوژه به آن می‌گفتند ضد. کودتا اول این پرونده بود بعد قضیه فرقان و بعد منافقین در اولویت قرار گرفتند. آن موقع پیکار در جریان چپ اهمیت داشت. در این مورد با کارشناس‌ها جلساتی داشتیم و شاید پیشنهاد خود من بود که گفتم اولین گروهی که می‌توانیم با آن برخورد کنیم، پیکار است چون هم جمع و جورتر، هم از همه خبیث‌تر و هم از جهت فرهنگی چون از منافقین منشعب شده شناختش از اسلام، توده ای‌ها و چریک فدائیان اقلیت و اکثریت بیشتر است. حجم‌شان هم کمتر است و اگر بتوانیم بر این‌ها تفوق یابیم و در آن‌ها نفوذ کنیم، تجربه‌ای می‌شود که بتوانیم در گروه‌های بزرگ‌تر و قوی‌تر نفوذ کنیم. تصمیم‌ها را گرفتیم و شهید نذیر مسئول این کار شد و خوب هم عمل کرد و توانست یک نفوذی خوب داخل پیکار بفرستد که عاملیت خیلی خوبی در ضربه زدن به پیکار داشت در جزئیات ضربه پیکار نبودم، ولی چون مسئول کار بودم، در جریان کلی کار واقع شدم. این فرآیند داشت جلو می‌رفت که در اواخر سال ۱۳۵۹ آقای محسن رضایی در جلسه‌ای گفتند: ساختار واحد باید قوی‌تر و گسترده شود و واحد حفاظت و واحد آموزش تشکیل شود منظورم حفاظت فیزیکی نیست امنیت هم باید تقویت شود و در امنیت، منافقین اصلی هستند.

ادغام که صورت گرفت، ایشان آقای فریدون وردی نژاد را رئیس امنیت کرد. بچه‌های زیادی بردند، اما چون اطلاعات منطقه ۱۰ و گروه‌هایش که ما بودیم از بقیه فعال‌تر بودند، گفتند شما قائم مقام آقای وردی نژاد باشید و به دلیل اهمیت بالای التقاط و منافقین، با حفظ سمت مشغول کار شوید. در اواخر سال ۵۹ این تشکیلات به این صورت در آمد. در آن موقع بود که فکر می‌کنم مسئول چپ هم نذیر شد. اگر اشتباه نکنم آقای عاصف هم مسئول راست شد. تقریباً می‌شود گفت از اواخر ۱۳۵۹ ساختار جدید واحد اطلاعات شکل گرفت که فکر می‌کنم مسئولش...

-در سال ۱۳۵۹ خود آقای رضایی فرمانده واحد اطلاعات بود که در شهریور ۱۳۶۰ فرمانده سپاه شد.

درست است. خود آقای رضایی فرمانده بود.

- بعداً بچه‌های لانه که آمدند، با شما ارتباط داشتند؟

همه را به ما تحویل دادند منتهی خیلی‌ها خودشان را مرتبط با ما نمی‌دانستند و در تشکیلات لانه نماندند یعنی امنیت منطقه ۱۰ در لانه مستقر شد. سفارت آمریکا شد مقر امنیت تهران و من هم به آنجا رفتم و مسئول امنیت تهران شدم. از لانه هم به ستاد آمدیم. تجمعات در جلوی لانه کم شده و اوج گروگانگیری گذشته بود. ضربه زدن به پیکار هم برای من تجربه‌ای شد و هم برای واحد اطلاعات بعد‌ها آقا محسن اصرار کرد شما قائم مقامی را کنار بگذار و بیشتر به قضیه التقاط بپرداز.

-چه سالی؟

اوایل سال ۱۳۶۰ همین طور هم شد و با شهید نذیر در آن سال‌ها در این باره جلساتی داشتیم فقط قضیه سیاستگذاری برای پیکار را یادم می‌آید و آن نفوذی ای که ایشان به پیکار فرستاد که یکی از بچه‌های بسیار متدین بود که بهتر است اسمش گفته نشود تا چهره‌اش آشکار نشود. در مورد این قضایا همین چیز‌ها در منطقه ۱۰ یادم می‌آید بچه‌های تعقیب و مراقبت انصافاً برای در آوردن رد‌های مختلف پیکار خوب کار کردند. محسن انصاری در آن موقع مسئول تیم‌ها بود. بعد هم شد برادر باقر همه‌ی این‌ها مسئول امنیت تهران بودند. پس از کودتای نوژه و بعضی از برخورد‌هایی که با بقایای رژیم شاه شد اولین کار اطلاعاتی طراحی شده ما، مقابله با پیکار بود

-بقیه از جمله کودتای نوژه و فرقان واکنشی بود؟

بله، عکس العملی بود؛ ولی موردی که برنامه‌ریزی و طراحی دقیق شد پیکار بود و بعد طراحی روی فرقان آمد طراحی به عنوان یک عکس العمل؛ چرا که فرقان در حال ضربه زدن بود و ما با یک کار اطلاعاتی همه جانبه نتوانستیم با فرقان برخورد کنیم بیشتر برخورد بازجویی برگزاری دادگاه و ... بود. مجموعه کار اطلاعاتی که اول خودمان پرونده را انتخاب تحقیق جمع‌آوری محلی شنود، تلفنی تعقیب و مراقبت کنیم و بعد به شکل گزینشی و با دستگیری‌ها اطلاعات آن را تکمیل کرده و در نهایت، ضربه بزنیم نبود. ما اشراف بر موضوعات نداشتیم موردی که با طراحی و اشراف وارد شدیم، اول پیکار بعد هم منافقین بود.

- در سال ۱۳۶۰ با ورود سازمان مجاهدین خلق به فاز نظامی روبه رو می‌شویم این تغییر تازه سازمان باعث می‌شود که همه گروه‌های دیگر هم با کار درگیر شوند و مثلاً پیکار شدیدتر برخورد کند و توده ای‌ها مخالفت یا موافقت کنند شما مسئول بخش التقاط بودید و خود سازمان را بررسی می‌کردید واحد اطلاعات سپاه پیش‌بینی می‌کرد که سازمان وارد فاز نظامی شود و این آمادگی را داشت که به موقع با مجاهدین برخورد کند یا این که با شوک مواجه شد؟

 با همان هدف‌گذاری که روی پیکار کردیم دقیقاً نگاه و نگرش ما این بود که با چپ هم برخورد کنیم می‌دانستیم بالاخره باید در جایی این‌ها را جمع کنیم برای همین هم از پیکار شروع کردیم و پیکار را به عنوان مقدمه کار گرفتیم که بعداً با بقیه برخورد کنیم؛ والحمد لله همین طور هم شد. در مورد چپی‌ها بچه‌ها زود به جمع‌بندی و تصمیم‌گیری رسیدند اما راجع به منافقین رسیدن به تصمیم صریح و سریع یک مقدار سخت‌تر بود. برخورد با چپ را در سال ۱۳۵۸ انجام دادیم اما با منافقین در سال ۱۳۵۹ برخورد کردیم، یعنی یک سال بعد، شاید هم بیشتر. اواخر سال ۱۳۵۹ بود که آقای محسن رضایی به من گفتند منافقین مشکل ساز خواهند بود. باید آدم‌های قوی را روی این پرونده بگذاریم ما از اواخر ۱۳۵۹ در آنجا مسئول شدیم و بچه‌ها روی قضیه نفاق متمرکز شدند ما برای این که بفهمیم شیوه‌ی عمل منافقین در آینده چه خواهد بود.

هم از طریق شنود هم تعقیب و مراقبت هم تحقیق و هم بعضاً با دستگیری افراد و رفع ابهامات از طریق سؤالاتی که می‌کردیم و بعد آزاد کردن فرد و تعقیب، او در پوشش‌های مختلف توانستیم حتی به خانه‌های تیمی هم ضربه بزنیم. مثلاً بخش دانش‌آموزی منافقین را کاملاً شناسایی کردیم که خیلی هم عریض و طویل بود میلیشیا و جنبش ملی مجاهدین و ... بیشتر در بخش دانش‌آموزی بودند. خیلی هم حجیم بودند و تجمعات صنفی را در مدارس، دانشگاه‌ها و جا‌های دیگر ترتیب می‌دادند پلاکارد دستشان می‌گرفتند و یک مرتبه چهل پنجاه نفرشان جو خیابان را عوض می‌کردند. تصمیم گرفتیم بفهمیم چه کسانی در رأس بخش دانش‌آموزی هستند خانه تیمی اصلی این بخش را گرفتیم افرادش را به زندان بردیم و اطلاعات‌مان را تکمیل کردیم تا بتوانیم برخورد مناسب کنیم. این که می‌گویید آیا واحد اطلاعات سپاه پیش‌بینی کرده بود که منافقین وارد فاز مسلحانه می‌شوند، پیش‌بینی ما دقیقاً این بود که آن‌ها از نظام جدا خواهند شد، اما این که به این رسیده باشیم که دقیقاً در روز ۳۰ خرداد فاز مسلحانه را شروع می‌کنند خیر.

البته یکی دو روز قبل از آن متوجه شده بودیم که این‌ها می‌خواهند یک سری کار‌های مسلحانه کنند اما این که از شش ماه قبل به این نتیجه رسیده باشیم که می‌خواهند از فاز سیاسی وارد فاز نظامی شوند این طور نبود؛ اما دقیقاً به این رسیده بودیم که می‌خواهند حسابشان را از نظام انقلاب اسلامی جدا کنند می‌دانستیم که بالاخره فاز جنبش سیاسی سازمان مجاهدین خلق از فاز سیاسی - اجتماعی به فاز نظامی منتقل می‌شود اما به این تحلیل نرسیده بودیم که به این سرعت دست به کار شوند. من مسئول این بخش بودم و می‌دانستم باید بر فعالیت‌های اجتماعی آن‌ها مسلط شویم. به همین دلیل بخش دانش‌آموزی‌شان را به کلی جمع کردیم. ما کاملاً آمادگی داشتیم با هرگونه حرکت اجتماعی آن‌ها در صنف‌های دانش‌آموزی، دانشجویی و حتی کارمندی در ادارات مقابله کنیم حتی حرکتی هم که در میدان ولی عصر کردند و در میدان ونک درگیری شد و چند نفر از بچه‌ها شهید شدند بچه‌ها کاملاً مسلط بودند که چه کسی می‌خواهد چه کار کند ولی بعد که وارد فاز مسلحانه شدند، ساختار جمهوری اسلامی ساختاری نبود که در آن موقع کسی مسلح باشد و منافقین را بزند یا حتی شخصیت‌های خودمان یا اماکن حیاتی خودمان را در قالب‌های حفاظتی فیزیکی و دوربین و الکترونیکی ببریم آن موقع این آمادگی و نگرش نبود. آن‌ها که وارد این فاز شدند، دقیقاً بخش التقاط مسلط بود و توانست خیلی خوب عمل کند. مجاهدین در ۳۰ خرداد وارد فاز مسلحانه شدند و بچه‌ها به تدریج به قدری بر اوضاع مسلط شدند که از اواخر دی ماه ۱۳۶۰ روی خانه‌ی موسی خیابانی تعقیب و مراقبت داشتیم. چند ماه می‌شود؟ یعنی طی شش هفت ماه قبل از این هم روی خود رجوی و بنی صدر تعقیب و مراقبت داشتیم؛ یعنی واحد اطلاعات و بچه‌ها خیلی سریع توانستند بر اوضاع مسلط شوند که متأسفانه با یک عامل نفوذی بنی صدر را از دست دادیم.

از اوایل سال ۱۳۵۸ خانه‌ی رضا الهام را که شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق در آنجا تشکیل جلسه هفتگی می‌دادند تحت کنترل‌های دقیق سپاه قرار گرفت و در ابعاد مختلف کنترل می‌شد این قضیه به سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ هم مربوط نمی‌شود، بلکه به سال ۱۳۵۸ بر می‌گردد.

-از همان بدو تأسیس سپاه.

 همین طور است. خودم هم مسئول این کار بودم ولی بسیار پنهانی و مخفیانه انجام می‌شد. همین که جنبش ملی مجاهدین را تشکیل داد و بدنه‌ی اجرایی‌شان را در سطوح و اقشار مختلف گستراندند برای سپاه و جمهوری اسلامی محرز شد این‌ها به دنبال سربازگیری و افزایش توانشان برای مقابله و برخورد. هستند در اینجا ساختار بسیار منظم و درستی در سپاه به نام التقاط تشکیل شد.

-چه سالی؟

۱۳۵۸ و ۱۳۵۹، ولی در سال ۱۳۶۰ یک ساختار شصت هفتاد نفره درست شد و طیف وسیع و گسترده‌ای از بچه‌های انقلابی و سپاهی نه فقط در تهران، بلکه در کل کشور وارد این عرصه شدند.

-می‌گویند که بخش التقاط در ابتدای امر پنج شش نفر بودند.

 ابتدای کار تعداد نفرات‌مان کم بود اما بعد از سال ۱۳۶۰ گسترده شد و به صورت سراسری و ملی در آمد. پیش‌بینی انتظار و توقع معقولی بود که این اتفاق می‌افتد. این طور نبود که بگوییم مثلاً ۵ مهر یک دفعه اتفاق افتاده است، بلکه قابل پیش‌بینی بود. این مقابله‌ها و اقدامات آن‌ها با تحلیل و پیش‌بینی مشخصی از طرف سپاه و آماده شدن برای چنین شرایطی همراه بود این طور هم نبود که سپاه فقط پیش‌بینی کند و بنشیند به تماشا و اقدامی انجام ندهد بلکه آمادگی لازم برای وارد عمل شدن وجود داشت. حتی ما تصمیم گرفتیم با عملیات و اجزایی که می‌دانستیم فعال‌اند، مثلاً به بخش دانش‌آموزی سازمان در کل کشور و تهران از جایی که تشخیص داده بودیم حساسیتش کمتر است، ضربه را شروع کنیم که برای خودمان از سازمان مستنداتی داشته باشیم. همین کار را هم کردیم و چند تا از هم تیمی‌های این‌ها را در بخش دانش‌آموزی زیر ضربه بردیم، دستگیرشان کردیم و متوجه شدیم با سند‌ها و حرف‌هایی که به دست آورده‌ایم منطبق است.

- در این ضربه‌ها کشته هم داشتند؟

 قبل از ۳۰ خرداد، نه کشته نداشتند.

ادامه دارد....