پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»: مئیر عزری، متولد اصفهان و از خانوادههای یهودی ایران بود که نقش مهمی در آژانس یهود داشت. او از سال ۱۳۳۶ تا پیروزی انقلاب در ایران به عنوان سفیر غیررسمی اسرائیل حضور داشت. مئیر عزری در سال ۱۳۸۰، خاطرات خود را نوشت و در آن به نقش و نفوذ جامعه یهودی در ایران قبل از انقلاب اشاره کرد. خاطرات او به کوشش غلامرضا امامی و توسط نشر علم منتشر شده است.
نخستین گامی که در راه پیوند با دربار پادشاه ایران برداشتم به روز بیست و پنجم اکتبر سال ١٩٥٥بازمی گردد، به روزی که به نمایندگی از سوی ایرانی تباران اسرائیل و سردبیر هفته نامه ستاره شرق به مناسبت سی و ششمین سالرزو میلاد شاه ایران شادباش گرمی به تهران تلگراف کردم. روز سوم دسامبر همان سال پاسخی به آن تلگراف از دربار شاهنشاهی دریافت داشتم که هیراد ( رئیس دفتر ویژه) آنرا دستینه کرده بود. از آن پس با فرستادن شادباشهای نوروزی و زادروز شهبانو و شاهزاده رضا ( سی و یکم اکتبر ١٩٦١ ) همواره خرسند بودم.
پیش از این گفتم که روز بیست و یکم مارس ۱۹۵۷ به نمایندگی از سوی هفتاد هزار تن ایرانیزاده در اسرائیل، آن هنگام پیرو نامهای از شاه ایران درخواست کردم با برپانی کنسولگری ایران در اورشلیم گرهای از بندهای دشوار این مردم بگشاید.
در سال ۱۹۵۸ که پس از هشت سال به نام نماینده کشور اسرائیل به ایران بازگشتم آن بستگیهای بی پیرایه که با نامههایی ساده آغازیده بود یکی پس از دیگری سر از پیوندی نیرومند در آوردند. چه بزرگانی که از اسرائیل برای دیدار به ایران میآمدند و چه سرآمدان ایرانی که برای بازدید به اسرائیل میرفتند هریک به گونهای به پیوند من با دربار و شاه میدانی تازه میبخشیدند. فرماندهان ارتش دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی نخست وزیران وزیران و کارشناسان بسیاری شنودههایشان را از زبان من به شاه گزارش میدادند. کیا بختیار علوی مقدم، سناتورها و نمایندگان مجلس روزنامه نگاران دانشگاهیان و ورزشکاران هر یک دیدههایشان را از اسرائیل به شاه میگفتند ( سعید نفیسی عبدالله، والا دکتر، عظیمی دکتر شاهکار مهندس شیبانی سناتور دکتر، بیانی علی اکبر بینا محمد دفتری و حاج عظیمی دکتر هشترودی و بسیاری دیگر ). این کارنامه پربار در روز بیست و پنجم نوامبر سال ١٩٥٦ که همراه ژنرال هرتسوگ به دیدار شاهنشاه ایران رفتم.
چکیده سخن اینکه پایان سال ١٩٥٦ و آغاز سال ۱۹۶۰ سرآغاز دورانی است که دیدارهایم با شاهنشاه ایران نه با نام همراه بلکه با نام، نماینده فرستاده یا سفیر اسرائیل در ایران انجام شده داشت؛و آئین دیدار با شاه ایران اگر میهمان برای نخستین بار به دربار آمده و میخواست با شاه دیدار کند برپایة آموزشهای آجودان وی در دفتر ویژه تشریفات انجام میشد. میهمانی که برای نخستین بار میخواست باریابد از آئینهایی باید پیروی میکرد، به ویژه اگر بیگانه بود. (حضور یافتن پیش از وقت مقرر در وعده گاه، بازبینی پوشاک و به کار بستن راهنماییهایی برابر سنن از سوی آجودان در چگونگی رفتار و گفتار با شاه. )
برای نخستین بار به نام یک ایرانی و سردبیر هفته نامه ستاره شرق به دیدار شاه رفتم و با این آئین آشنا شدم آجودان ویژه درب تالار را باز میکرد و نام میهمان را به زبان میآورد و پس از پذیرش شاه، میهمان پنج گام به اندرون تالار برمی داشت و همانجا میایستاد تا شاه پیش آمده و دستش را به سوی میهمان دراز کند. اگر میهمان ایرانی بود باید دست شاه را میبوسید و به جایگاهی که وی راهنمایی میکرد میرفت و مینشست یا میایستاد و گفت و گو آغاز میشد یا با گام زدن کار را پایان میداد به هر روی دستبوسی شاه آیینی ویژه میهمانان ایرانی بود و بیگانگان به فشردن دست بسنده میکردند. به دنبال کنکاشی که با خود داشتم و سنجش پارهای ریزه کاریها آنروز دست شاه را به گرمی فشردم. شاه به زبان فارسی احوالپرسی کرد و پرسید آیا در ایران به من خوش میگذرد؟ دیدارهای کوتاه به فشار دادن زنگی که آجودان را در آستانه درب آشکار میساخت و دیدار پایان مییافت ولی در دیدارهای دراز شاه بر جایگاه خودش مینشست و گفتههای گوینده را میشنود.
هر پانزده دقیقه یک بار آجودان خود را در آستانه درب نشان میداد و اگر رمزی دریافت نمیداشت پس میرفت، زمانی که برای نخستین دیدار من پیشبینی شده بود پانزده دقیقه بود ولی یک ساعت و بیست دقیقه به درازا کشید شاه با هوشیاریی کنجکاوانهای از سیاستها کارکردها و برخوردهای اسرائیل با همسایگانش میپرسید و من میکوشیدم پاسخهایی شایسته بدهم. شاه پرسید: به نام یک ایرانی که در این کشورزاده شدهاید یا به نام یک اسرائیلی که آنجا را کشور دینی و آرمانی خویش میشناسید به کدامیک از این دو کشور بیشتر وابستهاید؟ ... در پاسخ به این دشوارترین پرسشها گفتم شاهنشاه از بچه سادهای میپرسند، پدرش را بیشتر دوست دارد یا مادرش را. شاه خندهای کرد و پرسشهای دیگری از همین دست داد و ستد شد ( پرسشهای شاه درونم را ناآرام کرده و میاندیشیدم مبادا شاه میخواهد به من بفهماند چرا دستش را نبوسیدهام، ولی با دراز شدن دیدار و پیش آمدن برخی گفت و گوها نگرانیام از میان رفت. )
شاه پرسید با چه کسانی در ایران دیدار داشتهام و کدام را برتر یافتهام و ناگهان: گفت راستی چه کسی شما را به اینجا فرستاده؟ . پاسخ دادم کاستیهای آزارندهای که در دوستی و پیوند دو ملت ایران و اسرائیل به چشم میخورد بی آنکه دستور روز سران اسرائیل باشد به پیشنهاد نخست وزیر بن گوریون و موافقت وزیر خارجه گلداستیر به خانهای آمدهام که شیرینترین یادهای کودکی و نوجوانیام را در آن اندوختهام به خانهای که با مردمش و رفتارهایش آشنا هستم.
شاه پرسید: آنها از شما خواستهاند در اینجا چه بکنید؟ شگفتیام را از این پرسش در خود فرو بردم و در پاسخ فشردهای از دوره پیش از رفتنم به اسرائیل و بازگشتم به ایران را گفتم و افزودم: آقای بن گوریون نخست وزیر اسرائیل به من گفته است در ایران هرکاری که میکنم باید بدانم که به سود کشور و مردم ایران باشد، زیرا همان کار به سود اسرائیل نیز خواهد بود. شاه برای چند دم در خود فرو رفت، سر بلند کرد و گفت بن گوریون مردی شایسته و بزرگ است. شاه از زندگی و روزگار یهودیان در ایران پرسید از آزادی کار و پیشه و آسایش آنان و اینکه در این کشور تا چه اندازه خشنودند پاسخ دادم در خرسندی یهودیانی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند سخنی نیست، ولی هنوز یهودیان شهرهای دور دست دچار گرفتاریهایی هستند که به یاریی شاهنشاه از آنها کاسته خواهد شد، شاه بیدرنگ از من خواست فهرستی از گرفتاریها و نام شهرهایی که یهودیان گرفتاری دارند فراهم کنم و به وزیر دربار بدهم.
از اینکه توانسته بودم از پاسخ به چند پرسش دشوار و چندپهلو بگریزم، آرامشی داشتم. به ویژه که نمیخواستم بیاندیشد در کارهای داخلی ایران دخالتی دارد. چنین اندیشهای میتوانست برایم گران تمام شود، چراکه خوب میدانستم از دخالت گزند آفرین بیگانگان به ویژه انگلیسها به خوبی آگاه است پس از این دیدار از زبان سرلشگر پاکروان و همچنین از گفتههای علم وزیر دربار دریافتم که دیدارم با شاه سودمند بوده است. شاه از آنان خواسته بود از هیچگونه همکاری با من کوتاهی نکنند این دو دوست هر دو برایم امیددهنده و همواره سرنوشت ساز بودند.