پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند.
جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۴۸: صبح ساعت ۱۱ من دوست شاهنشاه را با اتومبیل به جاجرود بردم. خودشان ساعت ۱۲ تشریف آوردند، با هلیکوپتر. به محض آن که وارد شدند، خدمه هلیکوپتر و افسران گارد را مرخص کردند. ما سه نفری در هلیکوپتر نشستیم و یک ساعت تمام گردش کردیم. سد فرحناز [لتیان] که بالای جاجرود است و سد امیر کبیر [بالای کرج]، هر دو را با هلیکوپتر به دوستشان نشان دادند. من هم تنها پشت سر نشسته بودم. تمام اسلحه ما یک طپانچه بود که در جیب من بود. هلیکوپتر هم یک موتوره بود و خلبان هم نداشتیم. من پیش خودم می اندیشیدم که من حيث وزیر دربار، آیا اجازه دارم که بگذارم شاه این جور تفریحات پرخطر بکنند؟ وجداناً بسيار ناراحت بودم، تا این که برگشتیم و مجدداً در جاجرود سالم نشستیم. هوا در نهایت لطافت بود. ویلای کوچکی که برای شاه ساخته ام خیلی مورد توجه واقع شد.
سر ناهار مجدداً صحبت از نفت فرمودند. مشکل دیشب برای من حل شد. البته صحبت را به فارسی می فرمودند که شخص سوم نمیفهمید. فرمودند، حس می کنم که روس ها نفت کم دارند و طالب خریداری نفت خلیج فارس می باشند. می خواهم با آنها وارد صحبت شوم که لوله نفتی از خلیج فارس به روسیه بکشیم [مثل لوله گاز]. بعد شرکتی از همه ممالک عربی و ایران درست بشود که اکثریت در دست اعراب باشد و به روسیه در سال حداقل دویست میلیون تن نفت بفروشیم. این کار چند منفعت دارد. یکی این که روس ها را به امنیت این منطقه جداً علاقمند می کند. دوم این که ولع روس ها را به دسترسی به منابع خلیج فارس کمتر می کند. سوم این که چون خط لوله در ایران واقع است هم ریش عرب ها و هم ریش روس ها به دست ما می افتد. به علاوه حق العبور مهمی به دست ما می رسد. فکر شاهنشاه را بسیار تقدیس کردم. عرض کردم چندی قبل وقتی نخست وزیر بودم عرض کرده بودم به یک صورتی اگر روس ها در نفت خاورمیانه ذینفع باشند، به امنیت اینجا کمک می شد. آن وقت فرمودید زود است، حالا نمیشود این حرف را زد. فرمودند، بلی، آن وقت زود بود ولی حالا نیست. زیرا حالا آمریکا و شوروی در این منطقه نمی خواهند به هم بتازند و زمینه ای برای این کار فراهم است...
چندی پیش در همین یادداشت ها نوشته
بودم، مطلب خیلی مهمی را در یالتا [در سفر شوروی چهار سال قبل] به من در کنار دریا فرمودند، [از نظر احتیاط] رادیوهای کوچک جیبی را هم شاهنشاه و هم من در جیب خودمان باز کردیم که امواج گیرنده مأمورین اطراف را خراب کنیم. بعد شاهنشاه به من فرمودند، «می خواهم قرارداد عدم تعرض برای بیست و پنج سال با شوروی ها امضاء کنم. امشب که تنها با معاون رییس جمهور شام می خورم می خواهم این مطلب را بگویم. نظر تو چیست؟» عرض کردم، نظر فوق العاده عالی و یک شاهکار سیاسی است. فقط ترسم این است که قرارداد فروش گاز و خرید ذوب آهن و هم این قرارداد قدری زیاد باشد و نتوانیم هضم کنیم. زیرا غربی ها و مخصوصاً آمریکایی ها نمی توانند این نزدیکی ما را با روسها ببینند، به خصوص که هنوز کمک بلاعوض نظامی آمریکا دریافت می داریم، و در حقیقت [علت وجود] raison d'etre ما از نظر آمریکایی ها مقابله با روس هاست، نه همگامی با آنها. هنوز هم من مطمئن نیستم بر سر قرار خرید ذوب آهن چه خواهد آمد اجازه فرمایید، قدم اول به
خواست خدای متعال تمام شود، نوبت دومی می رسد. و اکنون به نظر میرسد که به حمدالله به وضعی رسیده ایم که همه جور تسلط بر اوضاع کشور هست...
شب برگشتیم. سر شام بودم. مطلب مهمی نبود. فرمودند، به سفیر انگلیس بگو روزنامه ها و لحن وزارت خارجه [انگلیس] طرفداری از عراق می کند. اگر این جور باشد، هر چه ببینند از چشم خودشان خواهند دید.