پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»؛ محمد بلوری (زاده ۱۳۱۵)، روزنامه نگار و مطبوعات ایران است. وی سابقه فعالیت در روزنامههای مختلف کشور را دارد و از پیشکسوتان مطبوعات محسوب میشود. وی برای مدتی در اوایل انقلاب سردبیر روزنامه کیهان و رئیس سندیکای مطبوعات در آخرین دوره آن بود. دبیر سرویس حوادث روزنامۀ ایران (۷۳ تا ۸۱)، دبیری روزنامۀ اعتماد و سردبیری ویژه نامههای حوادث روزنامه جام جم از جمله فعالیتهای او بوده است. وی نقش مطبوعاتی پررنگی در افشا قتلهای زنجیره ای داشت.
در آذر سال ۱۳۹۸ از کتاب «خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» وی به همت مجله بخارا و نشر نی (ناشر این کتاب) که توسط سعید اردکان زاده یزدی تهیه شده بود، رونمایی شد.
«انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر کند.
توقیف کیهان به خاطر افشای جنایات آیشمن ایران-قسمت اول
«دراکولای ایران»، «قصاب بی رحم» یا «جلاد نظامی» از جمله القابی هستند که در رژیم گذشته مردم برای نشان دادن بیرحمیهایی که سپهبد حسین آزموده دادستان نظامی و رئیس دادرسی ارتش شاهنشاهی به زندانیان سیاسی روا میداشت به او داده بودند. با وجود این صفتها در سال ۱۳۴۰ نورالدین الموتی، وزیر دادگستری دولت علی امینی در مصاحبهای عجیب با من لقب «آیشمن ایران» را هم به سپهبد آزموده داد و از جنایات هولناک او در بازداشتگاههای زندانیان سیاسی پرده برداشت. پیش از پرداختن به این مصاحبه تاریخی، یادآوری میکنم که سپهبد آزموده مردی جاه طلب پرتکبر و شیفته استبداد نظامی بود و با گروههای سیاسی مخالف رژیم به ویژه زندانیان سیاسی دشمنی شدیدی داشت. حسین آزموده پس از گرفتن درجه سرگردی و تحصیل در رشته حقوق طی هشت سال به عنوان دادستان نظامی و رئیس دادرسی ارتش جوانان بسیاری را به جرم آزادی خواهی به شکنجه گاههای ارتش کشاند و آنها را در دادگاههای نظامی محکوم کرد و بسیاری از آنان را به چوبه اعدام سپرد یا بدون محاکمه به قتل رساند.
ریختن گروهی از زندانیان سیاسی از هواپیما به دریاچه نمک قم از جمله جنایات این مرد سفاک است. کینه جوییهای سپهبد آزموده نسبت به دکتر محمد مصدق و همکاران او زبانزد مردم بود و حتی برخی از قضات دادگاههای نظامی را متعجب میکرد. ازموده در جریان محاکمه مصدق به عنوان نماینده دادستان در دادگاه شرکت میکرد و طی دفاع از کیفرخواستی که برای مصدق درخواست مجازات اعدام کرده بود، کلمات توهینآمیزی را خطاب به این نخست وزیر مردمی بیان و سعی میکرد تا او را تحقیر کند. این دادستان کینه جوی نظامی در کیفرخواست تنظیمی برای تحقیر دکتر مصدق، وی را نخست وزیری به رختخواب رمیده یاغی و خونسرد یا فردی خائن توصیف کرده بود
پس از کودتای بیست و هشت مرداد در مدتی که مصدق در بازداشتگاه پادگان نظامی لشکر دوی زرهی زندانی بود، آزموده گهگاه سری به این بازداشتگاه میزد و در برخورد با مصدق نیش زبانی از سر کینه توزی به او میزد. استوار ساقی زندانبان معروف که در سال ۱۳۴۷ مدیر داخلی زندان قدیمی قزل قلعه شده بود، برای یکی از زندانیان سیاسی ساکن قزل قلعه خاطرههایی از نیش و کنایههای سرتیپ آزموده به دکتر مصدق میزد، تعریف میکرد. استوار ساقی میگفت: «در سال ۱۳۳۲ من مدیر داخلی بازداشتگاه پادگان نظامی لشکر دو زرهی بودم. مرحوم دکتر مصدق که در این بازداشتگاه نگهداری میشد دستور داده بود از خانهشان یک اسب چوبی متحرک بیاورند تا صبحها روی آن بنشیند و حرکات ملایم نرمشی انجام بدهد.
یک روز پاییزی که هوا نسبتاً سرد شده بود من پالتوی سربازیام را روی دوشم انداخته بودم و در محل بازداشتگاه قدم میزدم. مرحوم مصدق روی اسب چوبیاش نشسته بود و داشت نرمش میکرد؛ من را که دید گفت: "ساقی هوا سرد شده و من پیر مرد میترسم پس از ورزش و نرمش تن عرق کردهام یخ بزند و سرما بخورم؛ پالتوی خودت را به من بده روی دوشم بیندازم تا عرقم خشک شود. من هم اطاعت کردم پالتو را روی دوشش انداختم و به ورزش ادامه داد. در این موقع تیمسار آزموده را دیدم که از راه رسید و وقتی مرحوم مصدق را با آن پالتوی نظامی سواراسب چوبی دید با طنز تلخی گفت: آقا دارید تمرین فرماندهی کل قوا میکنید؟ !
استوار ساقی زندانبانی با شخصیتی عجیب بود که از او و ماجراهایش با زندانیان سیاسی داستانهایی شنیدنی نقل میکنند؛ میگویند او با زندانیان سیاسی دو جور رفتار متضاد داشت. هرگاه زندانیانی در مقابل شکنجهها تاب میآوردند و دوستان مبارزشان هفته به را لو نمیدادند با آنها رفتار خوبی داشت و ترتیبی میداد خانوادههایشان هر ملاقاتشان بیایند و اجازه میداد، غذای خانگی و میوه و آجیل و وسایل راحتی برایشان میشد. اما با آن دسته از زندانیان سیاسی که زیر شکنجه تاب نمیآوردند و دهان به بیاورند. گاهی هم که وقت میکرد با این نوع زندانیان سیاسی مینشست و هم سفره اعتراف باز میکردند و دوستانشان را لو میدادند خشن رفتار میکرد.
روز بیست و دوم اسفند ۳۲ آزموده توطنهای ترتیب داد تا فاطمی، وزیر امور خارجه مصدق پس از بازجویی از ساختمان فرماندهی نظامی منتقل شود و به دست چاقوکشهای هوادار رژیم به قتل برسد. در آن روز، شعبان جعفری معروف به بی مخ و همراهانش با چاقو و دشنه بیرون ساختمان فرمانداری کمین کرده و در انتظار خروج دکتر فاطمی بودند. بانو سلطنت، خواهر دکتر فاطمی که متوجه حضور چاقوکشها شده و پی به توطئه برای قتل برادرش برده بود، هر چه تلاش کرد وارد ساختمان فرمانداری نظامی شود و خودش را برساند به رئیس شهربانی کل تیمور بختیار و آزموده که در آن ساختمان مستقر بودند راهش ندادند.
مسعود علایی خبرنگار کیهان که برای کسب خبر در بیرون ساختمان منتظر پایان بازجویی بود، تعریف میکند در حدود ساعت دو و نیم بعد از ظهر، وقتی دکتر فاطمی را با مأموران مسلح نظامی از ساختمان بیرون آوردند تا به بازداشتگاه برگردانند. شعبان جعفری و همدستانش به بالای پلههای ساختمان دویدند و به طرف دکتر فاطمی هجوم بردند. بانو سلطنت فاطمی که منتظر چنین صحنهای بود فریادزنان جلو دوید و خودش را روی پیکر برادرش انداخت و مهاجمان هم با چاقو و دشنه به جان خواهر و برادر افتادند در حالی که مأموران محافظ هیچ واکنشی از خودشان نشان نمیدادند.
چاقوکشها در برابر چشمان وحشتزده حاضران و نگاه بی اعتنای مأموران محافظ ضرباتی بر پیکر فاطمی و خواهرش فرود آوردند و بعد هر دو را غرق در خون باقی گذاشتند و فرار کردند. هشت ضربه بر سینه و پهلوی دکتر فاطمی و یازده ضربه چاقو و دشنه بر پشت و شانههای خواهر موسفیدش فرود آمده بود. هر دو به بیمارستان انتقال یافتند و دکتر فاطمی را پس از چند عمل جراحی در بیمارستان ارتش به زندان لشکر دوی زرهی انتقال دادند. با گذشت یک سال در حالی که دکتر فاطمی همچنان در بستر بیماری افتاده بود، او را با برانکارد برای محاکمه به دادگاه نظامی میبردند تا این که پس از چند جلسه او را به اعدام محکوم کردند. حکم اعدام را شبانه خود سپهبد آزموده از سر کینه توزی به بازداشتگاه برد و به فاطمی ابلاغ کرد و به سرعت مقدمات اجرای حکم را انجام داد. سحرگاه دکتر فاطمی را با وجود تب شدیدش به دستور آزموده با برانکارد به میدان تیر لشکر دوی زرهی در پادگان نظامی انتقال دادند و پیش از دمیدن روشنی، فاطمی در برابر جوخه اعدام قرار دادند و تیرباران کردند.
من اولین بار با ژنرال حسین آزموده در سال ۱۳۳۷ حدود یک سال پس از آغاز کار خبرنگاریام در کیهان روبه رو شدم و در مصاحبه مطبوعاتیاش در دادستانی نظامی تهران شرکت کردم. این ژنرال سرسپردۀ شاه پس از کشف شبکه افسران وابسته به حزب توده و دستگیری همه سران اصلی این حزب به چهره شاخص امنیتی - نظامی رژیم تبدیل شده بود و با سرکوب گروههای مبارز جوانان آزاده بسیاری را به شکنجه گاهها فرستاده و گروههایی از آنان را در مقام دادستانی نظامی آشکارا یا در خفا به اعدام کشانده بود. آن روز که من در مصاحبه مطبوعاتیاش شرکت میکردم در اوج اقتدار بود. آن روز صبح به تحریریه روزنامه که رسیدم سردبیر گفت: «ساعتی دیگر قرار است سرتیپ آزموده در دفتر دادستانی نظامی با خبرنگاران مصاحبه کند. میروی به این جلسه و گزارشی از گفتههایش تهیه میکنی. » من تا آن روز خبرهای مربوط به سازمان پزشکی قانونی و محاکمههای دادگاههای دادگستری را تهیه میکردم و شرکت در مصاحبه رسمی یک فرمانده نظامی برایم نگرانکننده بود. خبرهای مربوط به ارتش و دادستانی نظامی را مسعود علایی تهیه میکرد اما آن روز علایی در تحریریه نبود و به همین دلیل من برای شرکت در جلسه عمومی انتخاب شدم.
ادامه دارد...