یادداشتهای اسدالله علم: صبح شرفیاب شدم. همان وقت نخست وزیر هم رسید، ولی شاهنشاه مرا احضار فرمودند. درست دو ساعت شرفیاب بودم و بیچاره نخست وزیر منتظر! عاقبت عرض کردم، نخست وزیر زیاد منتظر مانده است، اجازه فرمایید مرخص شوم. با آن که اجازه فرموده اید و فردا به اروپا خواهم رفت، ولی صبح برای بقیه عرایضم شرفیاب می.شوم. فرمودند مانع ندارد.