خاطرات حسن روحانی: زنگ درب را به صدا درآوردم. کسی که در را باز کرد تا من را با لباس نظامی دید، متوحش شد و گفت: آمده اید آقا را ببرید؟ گفتم: نگران نباش، من از دوستان ایشان هستم. وقتی وارد منزل شدم و آیت الله خامنهای من را دید و خودم را معرفی کردم، تعجب کرد و گفت: با این لباس؟ گفتم: دوران خدمت وظیفهی عمومی را طی میکنم. آیت الله خامنهای به من گفت: چرا با لباس نظامی آمدی؟ ممکن است برای شما دردسر ایجاد کنند، که حق با ایشان بود