پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ این مجمعالجزایر، مانند مرقع غولآسا، سرزمین دیگر، سرزمینی را که خود در آغوش آن جای دارد برشها داده و فال فال کرده است. در شهرهایش جا خوش کرده است، و مثل سنگ معلق، به سوی خیابانهایش خم شده است. با این همه بسیاری از مردم کمترین چیزی حدس نزدند و بسیاری دیگر بیش و کم نامی مبهم از آن شنیدند، و تنها کسانی که مدتی در آن اقامت داشتند، همه چیز را میدانند.
اما گفتی زیستن در جزیرههای مجمعالجزایر قدرت تکلم را از دستشان گرفته بود، زیرا که خاموش میماندند.
مسیر غیرمترقبی که تاریخ ما پیدا کرد، مایهی آن شد که چیزی، چیزی بیاندازه اندک دربارهی این مجمعالجزایر از پرده بیرون افتد. با این همه همان دستهایی که بر دستهای ما دستبند زده بودند، امروز آشتیجویانه کف دستهایشان را پیش میآورند: «نه! نباید گذشته را زیر و رو کرد! هرکس اسم زمانهای گذشته را به زبان بیاورد، یک چشمش را باید درآورد!» اما مثل بدینگونه خاتمه میپذیرد: «هرکس گذشته را فراموش کند، باید هر دو چشمش را درآورد!»
سالها میگذرد، دهها سال میگذرد و جای زخمها و زخمهای گذشته را تا قیامت از میان میبرد. برخی از این جزایر شکاف برداشتهاند، آب شدهاند و دریای فراموشی قطب به صدای امواج خود، برایشان لالایی میخواند. و روزی از روزها در قرن آینده، مجمعالجزایر ما، هوایی که در آن استنشاق میکنند، استخوانهای مردمش که در اندرون جوی یخ، یخ بستهاند، مثل سمندری باورنکردنی به دست فرزندان ما میافتد.
من جرأت آن نخواهم داشت که تاریخ مجمعالجزایر را بنویسم: «هرگز فرصت به من داده نشد که اسناد و مدارک بایگانی را بخوانم، اما مگر چنین فرصتی تا قیامت به کسی داده نخواهد شد؟» آنان که آرزوی به یاد آوردن ندارند، فرصت بسیاری داشتهاند (و باز هم فرصت خواهند داشت) که همهی اسناد بایگانی را جارو بزنند.
من که دورهی یازدهسالهی اسارت خود را در آنجا نه به چشم ننگ و بدنامی، و نه به چشم کابوسی مدهش نگریستهام، من که بیش و کم شیفتهی این دنیای دهشتناک بودهام، من که از این چیزها گذشته، امروز، به یاری طالع خجسته، امانتدار گزارشهای بسیار، و نامههای بسیار دیگر شدهام، شاید توفیق بیابم که چند قطعه استخوان و کمی گوشت، گوشتی که وانگهی هنوز زنده است، از قبر درآورم. استخوان و گوشت سمندری که تا امروز زنده مانده است.
×××
این کتاب نه قهرمانی دارد که مولود تخیل باشد و نه حادثهای در بر دارد که نویسنده از خود درآورده باشد. انسانها و مکانها در اینجا به نام راستینشان خوانده شدهاند. و هرگاه که حرف اول نامشان آورده نشده است، به حکم ملاحظههای شخصی بوده است. و اگر هیچ نامشان آورده نشده است، برای این است که حافظهی انسانها این نامها را به خاطر نسپرده است – اما همهی حواث درست به همینگونهای که گفته میشود، رخ داده است.
نوشتن این کتاب از حیطهی نیروی یک تن بیرون بود. گذشته از آنچه در سایهی پوست تن، حافظه، حس شنوایی و حس بینایی خود از مجمعالجزایر بیرون آوردم، مدارک و اسنادی که برای نوشتن این کتاب به کار برده شده است، از گزارشها، یادداشتها و نامههای دویست و بیست و هفت شاهد فراهم آمده است که نامهایشان را در اینجا آوردهام. [سیاههی ۲۲۷ نام ضمیمهی کتاب است]
اظهار تشکری که در اینجا از ایشان میکنم، تشکر شخصی نیست: این کتاب بنای دوستانهی همهی ما به یاد کسانی است که شکنجهها دیدند و کشته شدند.
ادامه دارد...
منبع: الکسانر سولژنیتسین، «مجمعالجزایر گولاک» ترجمهی عبدالله توکل، خواندنیها، شمارهي ۹۱، سال سیوچهارم، شنبه ۱۲ تا سهشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۵۳، ص ۲۰.