خاطرات جان کری: رفتم دوچرخهسواری... میخواستم از کوهی در آن نزدیکی بالا بروم و به همین خاطر سرعتم را کم کرده بودم که بایستم و حواسم رفت به موتور پلیسی که سمت چپم بود. سرم را چرخانده بودم که موتور پلیس را خوب ببینم و به هم نخوریم و ندیدم که جدولی پیش رویم قرار دارد و به آن برخوردم و روی تنهی راستم افتادم و پایم زیر بدنم پیچید و ماند.