صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۵۱۲۶۴
تاریخ انتشار: ۰۱ : ۰۰ - ۱۷ آذر ۱۴۰۰
خاطرات علی اکبر صالحی: من گفتم من به منامه می آیم ولی به صورت رسمی؛ یعنی شما رسما دعوت کنید و ما هم می آییم، حتی این استدلال را هم کردم و گفتم: «در حال حاضر که ما هیچ کاری نکرده ایم، شما می گویید دخالت کرده ایم، حالا اگر اعلام نشده هم بیایم که دیگر واويلا، حالا بیا و درستش کن» ایشان موافقت کرد. خیلی خوشحال شدم؛ زیرا فکر می کردم یک روزنه ای باز شده است.....با پادشاه که صحبت می کردم این احساس را داشتم که واقعا دلش می خواست مسئله حل بشود. احساس کردم که در درونش، ملتش را دوست دارد. روشن است که پادشاه بدون ملت که پادشاه نیست. پادشاهی که خودش یک تاج روی سرش بگذارد و در اتاقی بنشیند که پادشاه نمی شود.