خاطرات غلامحسین مصدق، فرزند مصدق: هندرسن با من خیلی دوست بود و همیشه خانه ما میرفت و میآمد. به او گفتم «برای پدرم خیلی ناراحتم؛ چه کار کنم، چه کار نکنم؟» گفت «مطمئن باش که پدرت هیچ صدمهای نخواهد دید.» هندرسن به من گفت یعنی یک فرمالیتهای باید بشود. ما هم طبعاً میدانستیم که همه این ماجراها (دادگاه) یک تئاتری است که باید تا تهاش را برویم.