صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۲ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۴۷۸۲۰
تاریخ انتشار: ۰۷ : ۰۰ - ۲۶ آبان ۱۴۰۰
راندیم زیرِ کوه دوشان‌تپه. ساعدالملک نمونه‌ی لباس سرباز و سوار آورده بود،‌ خیلی ایستاده با او حرف زدیم. بعد رفتم بالا، گربه‌ی فقیری را تاج‌گل از طهران پیدا کرده فرستاده بود؛ ذوق کردم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ دیشب ... bak [باقری]. رفتیم حمام. رخت پوشیده سوار اسب رخش شده رفتیم پایین. فرهادمیرزا [۱]، امین‌الدوله [۲] و امین‌الملک [را] از شهر خواسته بودم، آمده بودند. خیلی راه الی آخرِ دهِ باباعلی‌خان با فرهادمیرزا و امین‌الدوله در بابِ رفتن فرهادمیرزا به سرحداتِ خوی و کردستان و غیره برای حکومت حرف می‌زدم؛ بالاخره قرار شد ان‌شاءالله برود.

بعد آن‌ها و امین‌الملک همه مرخص شده رفتند. آقاعلی و میرشکار و ابراهیم چُرتی و سرایدارباشی [۳] – با چشم‌درد – ابراهیم‌خانِ نایب، حاجی نایب و غیره بودند.

در زیرِ بیدها به ناهار افتادیم. اسب سمندِ قیر – از اسب‌های سپه‌سالاری – که بسیار بسیار اسبِ خوبی است، میرشکار طمع کرده؛ بالاخره گفتم: «به تو نمی‌دهم اما به تو می‌سپارم، هر وقت اسبِ دیگر به تو دادم این اسب را پس بده.»

آفتاب‌گردان زدند، به ناهار افتادیم. بسیار سوزِ سردی می‌آمد. ناهارِ بااشتهایی خورده شد. یحیی‌خان [۴] هم آمد. سرایدارباشی از شکار رفتنِ قدیمش در کوه‌های افجه و خرسنگ تعریف می‌کرد. غلام‌بچه‌ها همه بودند؛ شوهری، ملیجک، میرزاعبدالله [و] پاشاخان [۵]. چُرتی چشمش درد می‌کند، هنوز نیامده است.

میرشکار آمد که «این پشت یک دسته شکار هست.» بعد از ناهار سوار شده، از راهِ دهِ ترکمان‌ها رفتم. رفتیم سه‌پایه؛ میرشکار و رحمت‌الله سر کشیدند. در زیر سه‌پایه، نزدیک به گردنه یک دسته شکارِ پُرزوری دیدند. رفتم آن‌جا پیاده شده؛ میرشکار بد رفت – باید سر می‌زدیم – ما را به مارُق [جایی که شکار در تیررس قرار می‌گیرد] برد، از دور دیده در رفتند. چند تیرِ گلوله از دور گشاد دادیم، چیزی نشد.

بعد راندیم برای نی‌دره، آن‌جاها میرشکار سر کشید، چیزی نبود. خیلی سرد بود. سرازیر شده رفتم سرِ قنات. عمارت را می‌ساختند؛ یحیی‌خان [و] استاد جعفر بودند. در یکی از اتاق‌ها فرش انداختند. انار [و] چای خورده، نماز کردم. سرایدارباشی حساب شمع‌های چراغانی حضرت را آورده بود و برات خلعتِ خودش و سرایدارها را آورد؛ صحّه گذاشتن. معلوم شد امروز این همه پشتِ سرِ ما افتاده بود، برای این برات بود.

بعد سوار کالسکه شده، راندیم زیرِ کوه دوشان‌تپه. ساعدالملک [۶] نمونه‌ی لباس سرباز و سوار آورده بود،‌ خیلی ایستاده با او حرف زدیم. بعد رفتم بالا، گربه‌ی فقیری را تاج‌گل از طهران پیدا کرده فرستاده بود؛ ذوق کردم.

شام خورده خوابیدم... enis [انیس‌الدوله]. امروز باز پهلویم درد می‌کرد.

 

پی‌نوشت:

۱- حاج فرهادمیرزا (معتمدالدوله) پسر پانزدهم عباس‌میرزا نایب‌السلطنه بود.

۲- امین‌الدوله، فرخ‌خان فرزند میرزا مهدی و از طایفه‌ی غفاری‌های کاشان بود. وی از اجزای عمله‌خلوت فتحعلی‌شاه و محمدشاه بود و رئیس عمله‌خلوت نیز بوده است. سمت امین‌خلوتی از زمان محمدشاه به بعد در خانواده‌ی فرخ‌خان پایدار بوده و چهار نفر از این خانواده ملقب به امین‌خلوت و دو نفر ملقب به امین‌الدوله بوده‌اند. (شرح حال رجال ایران، صص ۵۲۹، ۵۲۸ و چهل‌سال تاریخ ایران، جلد ۲، صص ۵۰۹-۵۱۱)

۳- سرایدارباشی، محمدابراهیم‌خان ابری برادر حاج محمدخان بسطامی حاجب‌الدوله و عموی محمدحسن‌خان محقق بود که سال‌های مدید سمت سرایدارباشی‌گری دربار را عهده‌دار بود. محمدابراهیم‌خان در شب دوشنبه ۲۳ جمادی‌الاول سال ۱۳۰۸ ق در ۸۵ سالگی به مرض نوبه و غش درگذشت. (روزنامه‌ی خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۷۲۹)

۴- یحیی‌خان (معتمدالملک، مشیرالدوله) پسر میرزا نبی‌خان امیردیوان قزوینی بود.

۵- پاشاخان پسر میرزا ابراهیم‌خان مظفرالدوله بود.

۶- میرزا احمدخان ساعدالملک، یگانه پسر مرحوم میرزا تقی‌خان امیرنظام (امیرکبیر) از زن اولش بود که در سال ۱۲۵۴ ق متولد شد. در سال ۱۲۷۵ ق و پس از عزل میرزا آقاخان نوری صدراعظم، به منصب سرتیپی نایل و سال بعد به ساعدالملک ملقب شد، و در شوال سال ۱۲۸۴ ق درگذشت. (شرح حال رجال ایران، ص ۱۲۳) ساعدالملک ۱۴ ساله بود که پدرش کشته شد. [انتخاب]

 

منبع: «روزنامه‌ی خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار (از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق، به انضمام سفرنامه‌‌های قم، لار، کجور و گیلان)»، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ نخست، ۱۳۹۷، صص ۵ و ۶.