پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح زود در طهران، در قصر اندرون، به عزم دوشبهی دوشانتپه، و از آنجا انشاءالله به شکار جاجرود از خواب برخاستم. الحمدلله تعالی احوالم بسیار خوب بود، اما سابق نوشته بودم که در سلطنتآباد از پلهی برجِ بالا زمین خوردم، استخوان پهلوی چپم درد کرد؛ پدرسوخته الی حالا درد میکند، اما حالاها خوب است، اما باز درد دارد، تمام نشده است. درست حالا سیوپنج روز است که درد میکند، خیلی خلی ما را اذیت کرد. مشمّع چند روز علیالتوالی گذاشتم، بادکش شد، روغنمالیها از هر قسم شد – فرنگی و ایرانی – زِفت، حالا هم روغنِ گُل میمالیم. الحمدلله حالا خوب است، اما نه به طوری که رفع شده باشد.
خلاصه رخت پوشیده، زاغی آمد که «فقیری [گربهی ناصرالدینشاه] را پیدا کردهام، حالا کنیز میآورد.» فرستادیم، دروغ بود. فقیری چند روز است گم شده است. شوهری [۱] را دو روز بیرون کردیم، فراشخلوت شد، باز آوردیم اندرون. سیاچی صبح آمد به تعجیل، باز رفت عروسی دخترِ امینخلوت به اللهقلیخان – پسر عیسیخان مرحوم.
حالاها اول عروسی است. امیرآخور هم در عروسی است؛ امینخلوت هم آنجاست. آقا ابراهیم آبدار مدتی ناخوش شد، حالاها تازه دربخانه میآید. عکاسباشی مشغول تقسیم اموال و املاک آقا محمدحسینِ مرحوم است. حاجی آقا اسماعیل و غیره آنجا هستند. حاجی کاظم کدخدا، وکیلِ قاسم – پسر آقا محمدحسن – است؛ با عکاسباشی و غیره هر روز نزاع دارند. محمدعلیخان چند شب بود روضهخوانی در خانهی جدیدش داشت، حالا تمام کرده است، اما باز مبتلا است به لپّه و نخود و انبار، اسباب و غیره و غیره؛ گیجگیجی میخورد، زنق...به.
کشیکچیباشی و غیره مشغول تقسیم اموال سپهسالار هستند. تاجگل شهر مانده است، روضهخوانی دارد. گلینخانم شهر مانده، بیخود قهر کرده است.
خلاصه از دربچه [دریچه]، سوار اسبِ کهرِ تازه از فارس آورده را، شده راندیم. سردار کل، ناصرالملک، اماناللهخان، محبعلیخانِ عاشقلو و غیره بودند. از دروازه بیرون رفته، رفتم توی باغ لالهزار. با سردار[کل] قدری سواره حرف زده، او رفت، ما هم رفتیم از بالای نگارستان سوار کالسکه شده راندیم. میرشکار، آقا علی و علیرضاخان و غیره بودند. دَمِ آسیابها به ناهار افتادیم. بادِ بسیار بسیار سردی میآمد. هوا صاف بود. آفتابگردان را دیر آوردند، کجخلق شدم. ناهار خورده شد. میخواستم شکار بروم، باد سرد میآمد نرفتم. سوار کالسکه شده، رفتم بالاخانهی دوشانتپه.
نصرالله کلاغی آورده بود، بالای دوشانتپه ول کردیم، انداخت برد در صحرا گرفت، مدتی با هم جنگ کردند تا نصرالله رسید از هم سوا کرد. بعد نشستیم در اتاق مشغول کار شدیم. علیرضاخان [و] آقا علی نشستند. برواتِ زیادی نوشتیم، نوشتهجات خراسان، مطالب امیرِ قائن و غیره و غیره [را] خیلی خوانده؛ علیرضاخان احکام نوشت.
گربهها را آوردند گوشت دادم: کوفته، کفیخان، ببریخان، بوریخان، پشمک.
عصری امینالملک از شهر آمد، بعضی کارها داشتم، باز رفت.
کسانی که از حرمخانه و غیره آمدهاند از این قرار است: انیسالدوله، شمسالدوله، تاجالدوله، باقری، عایشه، فاطمهسلطان بلنده، زینتالسلطنه، ندیمالسلطنه، جمال، شیرازی کوچکه، پشندی، زهراسلطان، زبیده، اُقُلبکه، زعفرانباجی، خورشید، خانسلطان، مریمی [و] زنعمو.
[خواجهها:] آقامحراب، حاجی فیروز، آقاعنبر، آقاعلی، خواجهی زبیده.
[غلامبچهها:] میرزا عبدالله، ملیجک، کوچولو. سیاچی دو روز بعد آمد. ماچکی یک روز بعد آمد. چُرتی یک روز بعد آمد. جعفرقلیخان. نوکرها هر جور.
پینوشت
۱- میرزا علیاکبر ملقب به شوهری. در کودکی از غلامبچگان پیشکاری بود و بعد از بزرگ شدن به سمت فراشخلوتی نائل گشت. (روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۸۹)
منبع: «روزنامهی خاطرات ناصرالدینشاه قاجار (از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق، به انضمام سفرنامههای قم، لار، کجور و گیلان)»، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ نخست، ۱۳۹۷، صص ۱-۴.