صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۳۲۸۷۹
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۲۳ مرداد ۱۴۰۰
طرف دست راست تپه بود. روی تپه قلعه‌ی محکم کوچک قدیم‌ساز بود. حکیم طولوزون در منزل می‌گفت رفتم آن‌جا گردش کردم. توی قلعه آب دارد، یعنی چاه مانند. پله می‌خورد در پایین آب دارد، بعد بیرون می‌آید و قلعه‌ی جلال‌الدین می‌گویند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح زود از خواب برخاستیم. امروز باید رفت به درّه. دو فرسنگ راه است. رفتیم حمام رخت پوشیده، سوار کالسکه شدم. حرم قبل از ما سوار می‌شود. قدری در چادر معطل شدیم. حاجب‌الدوله، امین‌الملک و غیره آمدند، قدری صحبت شد. حاجب‌الدوله می‌گفت هرکس خبر بیاورد مادر من مُرده است، ده تومان مژده می‌دهم.

خلاصه سوار کالسکه شده، رو به میانه‌ی شمال و مغرب راندیم.

هیأت ارضی: طرف دست راست همه ماهور و بلند است و در مسافت دو فرسنگ بیش‌تر کمتر، منتهی به کوه می‌شود. ده کرمه و ایور و بعضی مزارع طرف دست راست بود. طرف دست چپ هم ده کوچک و بعضی مزرعه بود.

طرف دست راست تپه بود. روی تپه قلعه‌ی محکم کوچک قدیم‌ساز بود. حکیم طولوزون در منزل می‌گفت رفتم آن‌جا گردش کردم. توی قلعه آب دارد، یعنی چاه مانند. پله می‌خورد در پایین آب دارد، بعد بیرون می‌آید و قلعه‌ی جلال‌الدین می‌گویند.

خلاصه تکر کالسکه‌ی زعفران‌باجی شکسته بود، جلو ایستاده بودند. به قدر یک ربع کالسکه‌ی ما هم ایستاد. بالاخره رفتیم. در مقابل ده ایور در دست چپ، کوهی بزرگ، سخت [و] سنگی متکوّن [پیدا] می‌شود. بلند و زنجیره به هم می‌رساند. رو به مغرب می‌رود. همه‌جا سخت و بزرگ.

خلاصه وارد منزل شدیم. چادر کوچک خوبی زده بودند. ناهار خورده شد. بسیار گرم بود، باد هم که می‌آمد گرد و خاک زیاد می‌شد. قدری خوابیدم، عرق زیاد کردم. افشاربیک کتاب خواند. محمدعلی‌خان پا مالید. هندوانه‌های مشهد را هنوز داریم.

این‌جا هم جزو جاجرم است. امروز سواره‌ی نردینی و بسطامی دیده شد. قرار شد با محمدصالح‌خان کردبچه، چنداول باشند. جهانسوزمیرزا از افراسیاب‌خان نردینی شکوه داشت. امین‌الدوله، علی‌نقی‌خان – برادر آجودان‌باشی – را که از کرمان به مشهد آمده بود،‌ دم کالسکه به حضور آورد. مظفرالدوله و فوج خمسه هم همراه است. در بوجنورد رسیدند.

خلاصه شب شد، بعد از شام قورق [قرق] شد، پیش‌خدمت‌ها آمدند قدری صحبت شد، همه‌ی پیش‌خدمت‌ها؛ آقا علی، محقق، عکاس‌باشی و غیره و غیره همه امشب رفتند. مهتاب است، مردم همه می‌روند به نردین. گربه‌ها، سیاچی، ملیجک [و] غلام‌بچه‌ها همه شب رفتند. زود خوابیدم اما قالُ مقال زیادی بود، مردم بار می‌کردند، می‌رفتند، نمی‌شد خوابید. بالاخره الحمدلله خوابیدیم الی صبح.

این کوهی که نوشته بودم از مقابل ایور متکوّن می‌شود در دست چپ؛ بز تکه‌ی زیادی دارد، ملک‌منصورمیرزا دیده بود.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، صص ۳۱۲ و ۳۱۳.