پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ هرچند آنها خصمانه جنگ میکردند ولی تیر مرادشان یکی بر نشانه نیامد. از آنجایی که ماه محرم بود و موقع عزا و مصیبت امام علیهالسلام بود با همهی اذیت و آزاری که از آنها دیده بودم از زدن و کشتن آنها نهایت مضایقه و پروا داشتم و به قصد جان احدی تیر نینداختم و ابدا راضی نبودم در ایام عاشورا خونی از دست ما ریخته شود. پیوسته کسان خود را نصیحت میکردم و از خونریزی ممانعت میکردم. فقط به رسم مدافعه با آنها سلوک میکردم.
باری شب تاسوعا که شد بعضی از روسای اردوی طرف، مصلحت در آن دانستند که در دو روز تاسوعا و عاشورا که روز بزرگ عزاداری مسلمانان و شیعیان است جنگ موقوف باشد. به این واسطه جنگ را موقوف و به قریهی جوشقان رفتند و در آنجا اردو زدند ما هم در قلعهی خود ماندیم. شب با پدر و برادران خود نشسته مشغول مشاوره شدیم هریک رای و عقیدهی خود را اظهار داشتند؛ من گفتم همین امشب عقیدهام این است که از اینجا حرکت کرده و به قم برویم و در آنجا امور خود را اصلاح کنیم سایرین از این سخن برآشفتند و گفتند پیوسته خیال تو صلح و سلم است دشمن را نباید مهلت داد و به سخن خصم نباید فریفته شد اگر گوش به حرف مصلحین که فیالواقع سراپایشان فتنه و فساد بود نداده بودی و به چربزبانی و اظهار مهربانی آنها شیفته نشده بودی اموالت به غارت نمیرفت، خانه و باغ و مستغلات ما خراب نمیشد، عیال و اولادت دربهدر نمیشدند پس از این همه صدمه و ضرر باز هم دم از صلح میزنی؟! این جمعیتی که آمدهاند ما در یک حمله تمام را از میان برمیداریم و اثری از آنها باقی نمیگذاریم.
من در جواب گفتم آنچه گفتید تصدیق دارم اما آنچه من میبینم شما نمیبینید اولا در هر کار باید خداوند را در میان دید و اختیار امور را به دست او باید دانست، ثانیا از خونریزی باید اجتناب نمود زیرا که این عمل زشت آخر ندارد ثالثا امروز ما نزد دولت و ملت با وجود مظلومیت مقصر و بدنامیم و رفع این بدنامی بر ما لازم است هرچند در کاشان و اطراف بمانیم اتهام ما افزوده میشود خوب است برویم به ارض اقدس قم و در آنجا به دختر حضرت موسی ابن جعفر علیها سلام متوسل و پناهنده شویم و ضمنا بیتقصیری خود را به دولت و ملت و حقوق مغضوبهی خود را مطالبه و از جنگ و جدال آسوده و راحت شویم.
با گفتوگوی زیاد سایرین را راضی ساخته و در همان شب سوار شده و به جانب قم روانه شدیم. اردوی معاندین روز دیگر از حرکت ما مطلع شده و به دوک آمده عمارات آنجا را خراب کرده قنات را پر نموده اشجار آنجا را قطع نموده به جانب کاشان مراجعت نمودند. ما نیز بعد از سه روز وارد قم شدیم پس از تشرف به زیارت در کوچهی حرم خانهای اجاره نموده مسکن نمودیم. معاندین ما به کاشان مراجعت نموده عیال و اولاد ما را که در زوایای بیغولهها مخفی بودند دنبال کردند آنها از ترس از آن خانه به آن خانه پناه میبردند بعضی آنها را راه نداده و بعضی دیگر پس از ورود از آنها عذر خواسته و بیرونشان میکردند تا اینکه اضطرارا به تلگرافخانهی انگلیس رفته و در آنجا مخفی میشوند حضرات مطلع شده جمعیت به تلگرفخانه رفته و عیالات ما را از تلگرفخانه و فرنگی تلگرافچی مطالبه میکنند فرنگی به آنها ترحم مینماید و شرح حال را به سفارت انگلیس خبر میدهد سفارت هم به دولت ایران شکایت میکند و از دولت حکم میشود که کسی با عیالات و اولاد آنها کار نداشته باشد تلگرافچی آنها را به اتفاق چند نفر از اقارب ما روانهی قم مینماید و پس از دو روز وارد شدند. ما بر غیرت یک نفر فرنگی خارج از مذهب آفرین گفته و همیشه ممنون او بوده و خواهیم بود.
چون از بابت عیالات نیز مطمئن شدیم آنگاه شروع به تظلم به دولت کرده همهروزه کتبا و تلگرافا به وزرا و امرا شکایت کردیم. هرچند به زاری افزودیم هیچ نتیجه حاصل نشد، بلکه تظلمات ما را هم به گوش آنها نرسانیدند.
حرکت به تهران
بالاخره بعد از دادن مبلغ زیادی پولِ تلگراف، وزیر داخله تلگرافا مرا به طهران خواست تا حضورا به مطالب من رسیدگی شود. پدر من از آنجایی که علاوه بر استقامت مردی مجرب و آزموده و دانایی دنیادیده و سرد و گرم روزگار را بسیار چشیده است از حرکت به طهران منعم نمود و مکررا از خطر آن سفر بیم داد. با همهی نصایح پدرانهی آن هوشمند یگانه و نصایح مشفقانهی آن پیر فرزانه به اطمینان بیگناهیام اصلا در ارکان عزمم تزلزلی حاصل نشد با کمال خاطرجمعی از دختر موسیابنجعفر علیهاالسلام استمداد نموده به تهران حرکت نموده در آنجا داستان تظلم را تجدید نمودم.
جمعی هموطنان که در طهران بعضی متوطن و بعضی دیگر مسافر بودند عرض غرض در وجودشان متحرک و دامن عداوت به مرکز استوار کردند و همقول و هموعده در عدلیه با من مشغول محاکمه گشتند به معاونت و مساعدت جمعی از مشروطهخواهان دروغی و آزادیطلبان ساختگی طهران که از مشروطه و قانون درستی بویی به مشامشان نرسیده چندین مجلس به من محاکمه کردند هر چند در مکالمه و محاکمه بر من فائق نیامدند و چیزی بر من وارد نیاوردند لیکن به سبب کثرت عده و توال مدد و اتحاد در خصومت و ارائهی نوشتهجات و احکام ناحق به دسیسه و تدلیس اسباب حبس مرا هم فراهم آوردند و از محکمه میآوردند پس از من باز به حبس میبردند و مغلول و مقید مینمودند چون کار محاکمه به طول انجامید معاندان دیدند از عهده برنمیآیند و تقصیری که باعث دلخوشی آنها باشد بر من وارد نیاورده شبی انجمنی ساخته و در خصوص من مذاکرات بسیار میکنند. عاقبت تماما همقسم میشوند که به هر تدبیر و حیله باشد، در محکمه مرا محکوم سازند و از بستن هیچگونه تهمتی دریغ ندارند.
محاکمه و حکم اعدام
روز دیگر بالاجتماع در عدلیه حاضر شدند در حالی که تیغهای دشمنی را صیقلی ساخته تیزهای خصومت را بر کمان نهادند آستینهای قهر به قصد قتلم بالا زدند دامن خشم به عزم خون ریختنم بر میان استوار کرده مرا از محبس آوردند و بر کرسی محاکمه جایم دادند من با این همه جمعیت مدعی ذرهای خوف و بیم در دلم نبود چراکه خود را بیگناه میدانستم، از یک طرف جمع مخالف پشت در پشت چون پلنگ خشمگینی صف بسته تماشاچیان بام و برزن را فرو گرفته و تمام به سوی من نگران بودند بعضی به حال بیکسیام اسفناک و برخی از بیگناهیام غمگین بودند اغلب و اکثر از قوت قلب و عدم خوفم شگفتی داشتند.
قاضی قزوینی برای استنطاق و حکومت بر کرسی قضاوت قرار گرفت چون بنای محاکمه شد از وضع مجلس و احوال حضار معلوم و مکشوفم شد که مدعیان را مقصود آن است که مجلس را مغشوش کنند و از هیاهو حواس مرا پریشان و از تقریر و بیان عاجزم نمایند و در گفتوگو بر من غالب شوند من به قاضی گفتم که آیا ممکن است یک نفر در آنِ واحد با چندین نفر برابری کند و محاکمه نماید.
پایان [توضیح انتخاب: با اینکه در پایان این مطلب نوشته بود ادامه دارد، اما ادامهی آن در شمارههای آتی مجلهی خواندنیها یافت نشد.]
منبع: خواندنیها، شمارهی ۴۴، سال سیوهفتم، شنبه ۸ مرداد ۲۵۳۶ [۱۳۵۶]، صص ۳۸ و ۳۹.