صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۲۱۲۸۱
تاریخ انتشار: ۲۲ : ۲۰ - ۱۳ خرداد ۱۴۰۰
روزنامه‌گردی در «انتخاب»؛
قذافی می‌خواهد امام موسی را رهینی برای سازش با امام خمینی قرار دهد – نظراتی را بر امام خمینی تحمیل کند – نظراتی که برای امام قابل قبول نیست، و او به خیال خودش قادر است که با فشار و رهینه قرار دادن صدر قادر است امام خمینی را وادار به سازش کند، کاری را که آمریکا توسط ملک حسین‌ها نتوانست انجام دهد، او تحت شعار انقلابی‌گردی پیاده کند، امام خمینی را یا نابود کند (لاسمح‌الله «خدای نکرده») و یا در برابر فشار نرم نماید... فشاری عجیب و حساب‌شده و به ضرر اسلام و انقلاب مردمی این عصر... ولی به صراحت و جرأت می‌توان گفت که آقای قذافی امام خمینی را درست نشناخته است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در دهم شهریور ۱۳۵۷، پنج ماه پیش از پیروزی انقلاب ۵۷، امام موسی صدر موسس مجلس اعلای شیعیان لبنان طی سفری رسمی به لیبی که به دعوت معمر قذافی صورت گرفته بود، ناپدید شد. درباره سرنوشت امام صدر سخنان زیادی گفته شده از ربوده‌ شدن ایشان توسط قذافی و حبس و کشته شدن‌شان به وسیله او تا روایت عبدالسلام جلود نخست‌وزیر لیبی که در سفری به ایران پس از پیروزی انقلاب مدعی شد امام صدر از لیبی به رم سفر کرده و مفقود شدن ایشان در لیبی رخ نداده و ارتباطی با سران لیبی ندارد. از همه این‌ها که بگذریم اما در این میان یک تحلیل کمتر خوانده شده از ربایش امام موسی  شاید برای‌تان از همه جالب‌تر باشد، آن هم تحلیل فردی که سال‌ها جزو نزدیکان امام موسی صدر بوده، طی مبارزات انقلابی زیاد به لبنان سفر می‌کرده و همواره با ایشان حشر و نشر داشته و حتی دکتر چمران را او به امام موسی معرفی کرده است. این شخص کسی نیست جز صادق قطب‌زاده، مبارز انقلابی که تحلیلش راجع به ربایش امام صدر را چهار ماه پس از مفقود شدن ایشان نوشته (یک ماه پیش از پیروزی انقلاب ۵۷) و در کتابی با عنوان «گزارش ویژه» در خارج از کشور منتشر کرده است. محتوای کلی این کتاب چیست؟ نمی‌دانم، آیا الان نسخه‌ای از آن یافت می‌شود؟ در این رابطه هم چیزی پیدا نکردم اما تحلیل مفصل صادق قطب‌زاده از ربایش امام موسی صدر را که در این کتاب نوشته شده، مجله خواندنیها شماره ۳۸، سال سی‌ونهم، به تاریخ شنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۳۵۸، صص ۲۳-۲۶ و ۶۷-۷۰، از کتاب یادشده به این شرح بازنشر کرد:

 

چهار ماه از ربوده شدن امام صدر توسط دولت لیبی می‌گذرد. بر همه ثابت شده است که امام در زنجیر قذافی و زنده و سالم است، و تقریبا همه دستگاه‌های اطلاعاتی دولت‌های مختلف بر این حقیقت گواه‌اند. اتصالات زیادی از جوانب مختلفه گرفته شده، و فشارهای فراوانی توسط دولت‌های سوریه و الجزایر و مقاومت فلسطین بر قذافی به عمل آمده و وعده‌های زیادی داده شد. اما همه امیدها و انتظارها در دریایی از اشاعات مصنوعی لیبی و تهمت‌ها و دروغ‌های شاخ‌دار محو شده است. تا به حال فکر می‌شد که مسئله توطین فلسطینی‌ها در جنوب لبنان و مخالفت آقای صدر با این موضوع سبب زندان شدن اوست، اما اوج انقلاب شیعی ایران و انتشار امید و آرزوی پیروزی محرومین و مظلومین در همه کشورهای ظلم‌زده و احساس خطر اساسی برای سقوط نظام‌های فاسد و ظالم منطقه، همه و همه یک تفسیر جدید و یک آگاهی تازه درباره علل ربوده شدن آقای صدر به وجود آورده است. در این‌جا سعی می‌شود ابعاد قضیه آقای صدر و ابعاد انقلاب ایران در منطقه و روابط آن‌ها با هم بررسی و تجزیه و تحلیل شود.

 

الف – انقلاب ایران رو به پیروزی است. انقلابی بزرگ و بی‌نظیر که در هیچ کجا دیده نشده است، انقلابی که با هیچ تئوری غربی و شرقی قابل توجیه نیست، و شرق و غرب به وحشت افتاده‌اند، بعضی از نتایج حتمی و بزرگ این انقلاب از این قرار است:

۱- برتری ایدولوژی اسلامی: راهی جدید به عالم نموده شده است، تئوری‌های مادی غربی و مارکسیستی شرقی همه در توجیه این انقلاب درمانده‌اند. دنیای معاصر خاطره دو انقلاب بزرگ تاریخی را به یاد می‌آورد: اول انقلاب کبیر فرانسه که به خاطر آزادی و دموکراسی و مساوات به وجود آمد و زیربنای تحولات و بیش‌تر نظام‌های غربی است، و دوم انقلاب اکتبر لنین که مارکسیستی و اشتراکی است و برای مبارزه با سرمایه‌داری و بورژوازی و از بین بردن طبقات به وجود آمده و زیربنای نظام‌های شرقی اشتراکی عالم است.

اما انقلاب اخیر ایران به رهبری امام خمینی راهی تازه گشوده است که به کلی با دو انقلاب معروف گذشته فرق دارد. مهم‌ترین ارزش انقلاب ایران، بُعد روحی و خدایی، روحیه گذشت و فداکاری، آرزوی استشهاد و رسیدن به کمال مطلق است. در دنیای مادی امروز که همه و همه از تاجر و عالم و انقلابی همه به دنبال زندگی مادی و مصالح شخصی خود هستند، مردمی در ایران سینه‌ پاک خود را سپر گلوله‌های سوزان می‌کنند، و حتی هنگام مرگ نماز شهادت می‌خوانند و نماینده پاک‌ترین اخلاص‌ها و عمیق‌ترین عشق‌ها و شیرین‌ترین شهادت‌ها هستند.

عادتا حکومت‌های زور و قلدری به کمک سرنیزه و ایجاد وحشت و تهدید مردم به مرگ می‌توانند حکومت کنند، اما در ایران امروز مردمی پیدا شده‌اند که خود به پای خود به قربانگاه عشق رفته، سینه سپر بلا کرده و آرزوی شهادت دارند، و بدین وسیله نظام را خلع سلاح کرده‌اند – سلاح نظام، گرفتن حیات مردم بود – ولی مردمی که خود حیات خویش را در طبق اخلاص گذاشته تقدیم می‌دارند دیگر از نظام فاسد شاه و خطر سوزان گلوله نمی‌ترسند.

ایدئولوژی‌‌های مارکسیستی و مادی غربی شکست قطعی خود را می‌یابند، هر دو طرف می‌خواهند با اتهامات دروغ و اشاعه‌های ناجوانمردانه از اصالت و اهمیت این انقلاب مقدس بکاهند، اما حقیقت به مراتب بزرگ‌تر از آن است که با این تهمت‌ها و دروغ‌ها از بین برود.

۲- تحرک شیعیان جهان: برای قرن‌ها شیعه را متهم به جاسوسی و خیانت و کفر و الحاد می‌کردند، و در دل شیعیان همیشه عقده حقارت رنج‌شان می‌داد و بارانی از اتهامات دروغ همیشه از آسمان تعصب و کینه بر شیعیان می‌بارید، اما اکنون احساس افتخار می‌کنند، زیرا اصالت انقلابی شیعه به عنوان مسلمان واقعی بر همه ثابت شده است، و این شیعیان محروم و مظلوم می‌توانند در برکت انقلاب ایران نفسی بکشند و از وجود خود شرم نکنند. البته حربه تکفیر و هجوم و اتهام به مقدار زیادی از مخالفین گرفته شد و اباطیل گذشته و اتهامات و اغراض متعصبین خود به خود زائل شده است.

۳- خطر سقوط برای نظام‌های فاسد: بالفطره اکثر نظام‌های فاسد و ظالم منطقه احساس خطر می‌کنند، و لذا مصالح آمریکا نیز به خطر افتاده است، به‌خصوص بیش‌تر نظام‌های عربی منطقه به شدت از سقوط خود می‌ترسند. انقلاب ایران آن‌قدر سوزان و نورانی است که همه نظام‌ها فاسد را می‌سوزاند و همه جهل و ظلمت موجود را نابود می‌کند. انقلاب ایران انقلاب اکثریت است نه انقلاب اقلیت مثل اکثر انقلاب‌های نظامی معاصر – آن‌جا که اکثریت مطلق مردم از زن و مرد و کوچک و بزرگ با این همه رشد و ایمان و فداکاری ضد ظلم و فساد بپا خاستند دیگر هیچ نیروی طاغوتی قادر نیست جلوی آن‌ها را بگیرد.

 

ب- لبان و امام موسی صدر: باید گذشته لبنان و خدمات آقای صدر را کمی بررسی کرد:

۱- در گذشته شیعیان لبنان رنج‌ها و ستم‌های زیادی را تحمل کرده‌اند؛ کشتارهای فجیع، آتش‌سوزی‌های هول‌ناک از شهرهای شیعیان و جنایت‌های بزرگ همیشه شیعیان را کوبیده و خرد کرده است. ظلم و ستم ترکان عثمانی بر شیعیان لبنان ناگفتنی است. و در عصر حاضر نیز مارونی‌ها و سنی‌ها که حاکمان واقعی لبنان‌اند به شیعیان اجحاف زیادی کرده‌اند، به طوری که شیعیان درجه سوم به حساب می‌آمدند، حیوان، کافر، و عمیل و جاسوس خوانده می‌شدند و شیعه بودن برای عده زیادی عقده حقارت بود، حتی بعضی از شیعه‌ها در طول این مدت شناسنامه خود را عوض کرده به دین دیگری درآمده‌اند.

۲- امام صدر به لبنان آمد، برای اولین بار برای شیعیان ایجاد مرکزیت کرد، و مجلس شیعیان را بعد از مبارزه‌های سخت تاسیس نمود، و برای احقاق حقوق از دست رفته شیعیان وارد مبارزه شد. تظاهرات‌ و اعتصاب‌ها و مبارزه‌های فراوان لبنان و نظام آن را به لرزه درانداخته و پیروزی‌های چشم‌گیری نیز به دست آورد. برای شیعیان ایجاد هویت کرد، عقده حقارت را از قلوب شیعیان زدود – شیعیان به خود افتخار کردند و احساس شرافت و کرامت و انسانیت نمودند. احزاب چپ و راست را رها کردند و به دور امام الصدر جمع شدند و قدرتی بی‌نظیر به وجود آوردند.

۳- چپ و راست مصالح خود را در خطر دیده علیه آقای صدر وارد معرکه شدند. باران اتهام و فحش‌های ناروا، و تبلیغات زهرآگین، بر آقای صدر و شیعیان فرو بارید. توطئه‌ای بزرگ شروع شد که لبنان را به آتش کشید، اما شیعیان بیش‌تر از هر گروه دیگری خسارت دیدند و کشته دادند. جنگ اکثر اوقات در محلات شیعیان و بر زن و بچه بی‌گناه آنان واقع می‌شد، و حتی مخالفین شیعه دست به تصفیه بزرگان شیعه و کادرهای فعال شیعه زدند و حتی چندین بار به حیات آقای صدر سوءقصد شد.

گفتند آقای صدر مسدول انفجار لبنان است، او بود که با ایجاد تظاهرات مسلحانه و اعتصابات مختلفه مردم را تشویق به تسلیح و تدریب کرد و او سبب شد که مسیحیان به وحشت افتاده دست به تدریب و تسلیح بزنند و بالاخره انفجار راه بیندازند.

۴- شکست احزاب چپ و راست در نظر مردم به علت خطاهای زیاد و دروغ‌ها و تهمت‌ها و خراب‌کاری‌ها و اذیت و آزارها... برای مدت سه سال، این احزاب قدرت و سیطره داشتند ولی جز نکبت و مصیبت و جنایت و خیانت‌کاری نکردند، اما آقای صدر که خطی مستقل گرفت، و لذا هر دسته او را نشانده دسته دیگر قلمداد می‌کرد و به او هجوم می‌آورد، ولی او بدون در نظر گرفتن اتهامات و هجوم‌ها بر اساس عقیده خود و ارزش‌های انسانی و اسلامی خود، راهی مستقیم و مستقل می‌رفت. از اول انفجار لبنان، امام صدر برنامه توطئه استعماری را فاش کرد و همه را دعوت نمود که با هشیاری عمل کرده به دام توطئه‌گران نیفتند، در روزگاری که دو طرف فریاد جنگ برمی‌آوردند، او ندای صلح و آرامش می‌داد و سعی می‌کرد که جلوی انفجار را بگیرد... اما توطئه قوی‌تر بود، انفجار شروع شد و چپ و راست بر آن آتش دامن می‌زدند، «قتل علی‌الهویه» شروع شد، جناح مسلمانان! (که متاسفانه توسط احزاب چپ مارکسیستی اداره و رهبری می‌شد) هر مسیحی را می‌یافتند، فقط به جرم مسیحی بودن می‌کشتند و مسیحیان نیز هر مسلمانی را فقط به جرم مسلمان بودن می‌کشتند. لذا دامنه جنگ و انفجار به سرعت بالا گرفت و مسیحیان اجبارا متحد و مسلح شدند و در کنار کتائب قرار گرفتند – آقای صدر تنها کسی بود که علیه قتل علی‌الهویه ندای انسانیت درمی‌داد و حتی چهار روز در مسجد عاملیه روز گرفت.

احزاب چپ و راست برای تقسیم لبنان دست به کار شدند و حکومت داخلی تشکیل دادند، تنها کسی که مخالفت کرد و علیه دو طرف به شدت ایستاد آقای صدر بود.

هنگامی که بر اثر توطئه اسرائیل و آمریکا، سوریه و مقاومت فلسطین به جان هم افتادند، احزاب چپ هرچه بیش‌تر تحریک می‌کردند و اگر بین آن‌ها صلحی می‌شد فورا با توطئه‌ای جدید دو طرف را وادار به جنگ می‌کردند. راستی‌ها نیز این برادرکشی را تشویق می‌نمودند و فقط آقای صدر بود که علیه این برادر کشی موضع گرفته این انفجار را خیانتی به امت عربی نامید و هفت هشت بار سوریه رفت و چندین بار یاسر عرفات را نزد حافظ اسد برد و بین آن‌ها را بالاخره آشتی داد... عملی که بابت آن فحش‌ها و تهمت‌های زیادی دریافت کرده و امروز که هر دو به اعمال ناشایسته گذشته اعتراف دارند، و اکنون متحد و هم‌کارند متاسفانه حملات و اتهامات گذشته خود را علیه آقای صدر نادیده گرفته حتی معذرتی نیز نخواسته‌اند و نمی‌خواهند به قدرت ایمان و پای‌داری و فداکاری او و صحبت نظرات او و اخلاص او و بی‌نیازی او از قدرت‌های بزرگ موجود و استقلالیت او از جبهه‌بندی‌های چپ و راست اعتراف کنند.

بعد استعمارگران خواستند که بین شیعه و سنی اختلاف بیندازند و بعد خواستند که بین شیعه جنوب فلسطینی انفجار به وجود آورند، و بعد خواستند که شیعیان را که به علت کارهای خطای فلسطینی‌ها زده شده بودند به سمت اسرائیل جذب کنند، اما همه این توطئه‌ها بر اثر رهبری و وجود آقای صدر نقش بر آب شد، و فرمان‌های او محکم و خلل‌ناپذیر مثل «التعامل مع اسرائیل حرام» همه توطئه‌ها را شکست و شیعیان را از خطر سقوط نجات داد. و استعمارگران دریافتند که با وجود و حضور آقای صدر برنامه‌های استعماری آن‌ها قابل پیاده شدن نیست. محبوبیت و قدرت او روز به روز اوج می‌گرفت و افکار و نظرات او در عقول و قلوب همه مردم جا باز می‌کرد.

مردم دسته به دسته به او روی می‌آوردند احزاب چپ و راست از نظر فکری و مردمی بیش از پیش ورشکسته می‌شدند.

ج- تاثیر انقلاب ایران بر همسایگان: از چند نظر مورد توجه است:

۱- تحرک شیعیان دنیا: از ترکیه و هند و عراق و کویت و سعودی و خلیج و لبنان، همه جا خون در قلب شیعیان به جوش آمده است. شیعیان که سال‌ها و قرن‌ها تحت فشار و تهمت و فقر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی زندگی کرده‌اند اکنون فرصت نفس کشیدن یافته به حرکت درآمده‌اند. خطر انفجار شیعیان در زیر سقف کبود طنین‌انداز شده است.

۲- نظام‌های عربی در خطر سقوط: در لبنان نیمی از جمعیت آن شیعه است، در ترکیه حدود ۱۴ میلیون شیعه و علوی است، در عربستان سعودی ۳۰۰ هزار نفر شیعه دارد، در عراق ۸۰ درصد جمعیت آن شیعه است، در کویت و خلیج و بحرین... عده زیادی شیعه وجود دارد و این منطقه بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نقطه نفت‌خیز دنیاست که مصالح آمریکا بی‌حساب است. لذا خطر سقوط نظام‌های عربی آمریکا را سخت به وحشت انداخته است.

۳- روسیه نیز از قدرت و انتشار انقلاب اسلامی ایران به وحشت افتاده است، حکومت اسلامی، صرف نظر از وابستگی‌های طائفی و زبانی و نژادی همه اقوام را به خود جلب می‌کند و مسلمانان پنج منطقه جنوب روسیه (قفقاز، ترکستان، تاجیکستان، ازبکستان) به سمت برادران مسلمان خود جذب خواهند شد. به علاوه روسیه در ایران مصالح زیادی دارد که همه از دست خواهد رفت، و از همه مهم‌تر شکست ایدئولوژیک، سرنوشت مارکسیسم را در دنیا واژگون خواهد کرد.

۴- امام صدر، رهبر شیعیان لبنان، فعال‌ترین و محبوب‌ترین رهبر مذهبی دنیای عرب است که دارای روح انقلابی و دینامیکی و آشنایی با علوم جدید و قدیم و دارای تجربه سیاسی و اجتماعی و نوعی انقلابی است. این رجل شیعه، تحولات زیادی در سرنوشت شیعیان لبنان به وجود آورده و تاثیر زیادی روی شیعیان عرب در نقاط دیگر منطقه گذاشته است. و اکنون که انقلاب ایران مراحل تکاملی خود را طی می‌کند و شور و هیجان انقلابی همه شیعیان محروم و مظلوم منطقه را به جوش و خروش انداخته است وجود امام صدر به عنوان یک رهبر فعال و موثر شیعه، قادر است که اکثر نظام‌های عربی را در خطر سقوط قرار دهد. در حال حاضر اکثر شیعیان جهان بدون رهبری و قیادت به سر می‌برند (جز ایران – و لبنان)، مثلا ترکیه دارای ۱۴ میلیون شیعه و علوی فاقد رهبری است و شیعیان انقلابی و به جان‌آمده اجبارا به سازمان‌های چپی می‌پیوندند و دشمن نیز آن‌ها را به نام کمونیست به سادگی درو می‌کند و جهان نیز در مقابل این جنایات سکوت می‌کند. مسلما وجود یک رهبری رشید و هشیار و صالح قادر است که این نیروهای انقلابی را در جهت صحیح به کار اندازد، وجود آقای صدر از این نظر برای منطقه خطرناک است.

 

د- ربوده شدن امام صدر: در این شرایط بحرانی و دقیق، رهبری فعال و هشیار ربوده شده است. دلایلی که برای ربوده شدن او ذکر می‌شود از این قرار است:

۱- اختلافات مذهبی، قذافی ضد شیعه حقه و کینه شدید دارد، به علاوه خود را خلیفه‌الله علی‌الارض و امیرالمومنین می‌خواند،‌ فقط قرآن را می‌پذیرد و سنت و چیزهای دیگر شریعت را رد می‌کند. برای قرآن نیز تفسیراتی خاص قائل است، مذاهب شیعه و سنی را رد می‌کند و کتابی به نام «کتاب سبز» نوشته و طرز تفکر جدید خود را شرح داده است. بر اثر همین اختلافات دینی، حدود ۳۰ نفر از بزرگ‌ترین علمای سنی لیبی را به زندان انداخت، حتی نماینده سنی مفتی لبنان را نیز بر اثر اختلافات نظر دینی به مدت ۱۰ روز به زندان انداخت. می‌گویند که همین مناقشات مذهبی و اختلافات دینی سبب ربوده شدن امام صدر توسط معمر قذافی است.

۲- احزاب مارکسیستی و منظمات چپ مثل جبهه شیعه و حزب کمونیست و غیره که در لیبی پایگاهی قوی دارند ممکن است امام صدر را ربوده باشند، دشمنی و مخالفت این سازمان‌های چپی با او روشن است و کارشکنی‌ها و اتهامات و هجمات آن‌ها از قدیم برای نابود کردن امام صدر امری عادی بوده است. اما به نظر ما در لیبی ممکن نیست حزبی یا سازمانی بدون علم و رضایت قذافی عملی انجام دهد – یعنی حتی اگر این سازمان‌های چپی برای مصالح خود امام را ربوده باشند مسلما با اطلاع و رضایت قذافی بوده است.

۳- توطئه بین‌المللی به مشارکت قدرت‌های بزرگ و حتی رضایت بعضی از دولت‌های عربی... سبب ربوده شدن امام صدر است. این نظر طرفداران زیادی دارد و همه روزه اهمیت بیش‌تری پیدا می‌کند. چهار ماه پیش اعتقاد بر این بود که مسئله توطین فلسطینی‌ها در جنوب لبنان و اجرای قرارهای کمپ دیوید سبب اصلی ربوده شدن آقای صدر است، زیرا او با قدرت مردمی خود با این قرارات مخالفت می‌کرد، ولی امروز با اوج انقلاب ایران، ابعاد جدیدتری از این توطئه روشن‌‌ می‌گردد که به مراتب مهم‌تر از مسئله توطین فلسطینی، مسئله جنوب لبنان و حتی مسئله فلسطین است. امروز نظام‌های مهم عربی در خطر سقوط‌اند و مصالح نفت آمریکا و استراتژی مهم دنیا دست‌خوش تطاول و تحول است. و خطر امام صدر برای غرب و آمریکا به مراتب بیش‌تر از آن بود که فکر می‌شد. چرا که ایشان می‌تواند دنباله رسالت امام خمینی را در کشورهای عربی پیاده کند، از طرف شیعیان غرب شناخته شده و محبوب و کلامش نافذ است، به روحیه عرب و عادات و افکار آن‌ها و زیر و بم تلاطم روحی آن‌ها آشنایی دارد، عقده‌ها و دره‌ها و رنج‌های آن‌ها را می‌شناسد و از نزدیک با آن‌ها در تماس بوده است، و لذا برای انفجار شیعیان عرب و اسقاط نظام‌های موجود عربی عامل موثری به شمار می‌رود.

 

ه- چگونگی خطف (ربوده شدن): روابط امام صدر با لیبی دوستانه نبود، و سازمان‌های وابسته به لیبی در لبنان زیاد به او فحش و ناسزا می‌گفتند و اتهامات عجیب می‌زدند، روزنامه‌های اخیر لیبی در لبنان و رادیوهای وابسته به لیبی از هیچ اهانتی و تهمتی به امام صدر فروگذار نبودند. در وسط تابستان ۱۹۷۸ امام صدر سفری به الجزایر رفت و با مسئولین آن‌جا و به‌خصوص شخص بومدین مذاکرات زیادی شد و توافق‌های کلی به عمل آمد و از آن به بعد سازمان امل و جبهه آزادی‌بخش الجزایر با هم هم‌پیمان (حلیف) شدند و اعلامیه مشترک صادر کردند.

ضمنا بعضی از مسئولین بزرگ الجزایر به روابط تیره امام صدر و قذافی اشاره کرده و پیشنهاد نمودند که این تیرگی برطرف شود، امام پذیرفت، اتصالاتی صورت گرفت،‌ و از طرف دولت لیبی دعوتی خاص برای امام صدر به عمل آمد – و امام صدر در تاریخ ۲۵ اوت ۱۹۷۸ رهسپار لیبی شد. امام تا ۳۱ ماه در آن‌جا بود ولی ملاقاتی با قذافی صورت نگرفت (بر اساس اطلاع رسمی لیبی) و امام صدر تصمیم داشت که در ۳۱ ماه بازگردد. و تا ساعت ۲.۵ بعدازظهر در جلوی هتل دیده شد – ولی بعد از آن ساعت مفقود گردید.

اطلاعیه رسمی دولت لیبی اعلام می‌دارد که امام در هواپیمای ایتالیایی ۸۸۱ شب ۳۱ از لیبی به رم سفر کرده است و اسم امام و دو نفر همراهی او شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین در لیبی مسافرین هواپیما موجود است.

اما بعد از تحقیقات مفصلی که به عمل آمد، هیچ‌یک از مسافرین هواپیما و خلبان و دختران مهمان‌دار هواپیما امام و همراهان او را در هواپیما ندیده‌اند – و با نشان دادن عکس و فیلم امام و ههراهان هیچ کسی در هواپیما او را به خاطر نمی‌آورد.

دولت ایتالیا نیز رسما دخول امام صدر و همراهان او را چه از راه زمینی، چه دریایی، چه هوایی نفی کرده است.

چمدان‌های امام و همراهان او تا سوم ماه سپتامبر در هتل لیبی بوده است و بعد به یکی از هتل‌های رم منتقل می‌شود، توسط جوانی سیاه‌چرده و کوتاه‌قدر و باریک‌اندام که خود را سید موسی معرفی می‌کند و به اسم امام اسم خود را در هتل ثبت می‌نماید!

بعضی از روزنامه‌های وابسته به لیبی (مثل سفیر در لبنان) بعد از نامید شدن از ایتالیا، با آب و تاب نوشتند که امام صدر برای هم‌کاری با انقلاب ایران و مبارزه علیه شاه مخفیانه به ایران رفته است! خواستند افکار را از حقیقت منحرف کنند ولی کسی نپذیرفت. دستگاه‌های اطلاعاتی سوریه و الجزایر و مقاومت فلسطین اطمینان می‌دهند که امام صدر زنده است و در لیبی می‌باشد و حتی محل او را نیز می‌دانند. اما قذافی با کمال سماجت مدعی است که امام صدر، که مورد احترام شدید اوست، در ۳۱ اوت لیبی را به قصد رم ترک کرده است شایعات فراوانی نیز در مدت چهار ماه گذشته، همه روزه از طرف لیبی انتشار داده شده تا قضیه منتفی شود و از یادها برود، حتی تهمت‌ها و دروغ‌های زیادی نیز انتشار یافته ولی هیچ‌کدام قادر نبوده است که از اهمیت قضیه بکاهد.

 

و- انعکاس مردم: به محض انتشار خبر گرفتاری آقای صدر، لبنان به هیجان درآمد، رهبران دینی، شیعه و سنی و دروز یک روز را برای اعتصاب عمومی اعلام کردند و قسمت‌های مسلمان‌نشین لبنان همه جا بسته شد، به طوری که در تاریخ نظیر نداشته است، و تظاهرات بی‌سابقه‌ای در نقاط مختلف مثل بعلبک و صیدا و صور به وقوع پیوست. در شهر ماتم‌زده صور که به مدت سه سال تحت سیطره احزاب چپ (ضد امام صدر) و هم‌چنین زیر بمباران‌های اسرائیل و تاخت و تازه‌های مداوم بوده است آن‌چنان تظاهرات و پیاده‌روی به وقوع پیوست که به کلی بی‌سابقه بود – بیش‌تر از ۱۰۰ هزار نفر شرکت کردند، حتی زن‌ها و مردهای پیر با چشم‌های گریان، بچه‌های کوچک با احساسات پرشوری که برای یک پدر انجام می‌دادند...

پس از مدتی، دو بار تظاهرات جدیدی شروع شد و در همه مساجد لبنان مردم و بزرگان و رهبران دینی روزه گرفتند... و پس از مدتی دیگر، سه باره برای اثبات وفاداری خود مسیره‌ای بزرگ و طولانی از همه لبنان به شام تشکیل دادند، روزی که سران کشورهای عربی برای کنگره صمود در شام تشکیل جلسه می‌دادند، و بومدین و قذافی و یاسر عرفات و حافظ اسد همه حضور داشتند. مسیره‌ای طویل که یک سر آن در حدود مرزهای لبنان بود و سر دیگر به شام رسیده بود، و فریادهای شیعیان لبنان در طرفداری امام صدر شام را می‌لرزانید و اعضای کنگره همه متوجه این مسیره ۳۰۰ هزار نفری شده بودند و از همه مهم‌تر قذافی مدهوش این عظمت و قدرت و وفاداری شیعیان شده بود، و از پشت پنجره مقر کنگره به این ماشین‌ها و اتوبوس‌ها و جوانان پرشور نگاه می‌کردند.

نمایندگان شیعیان به کنگره داخل شدند، و قضیه صدر را مطرح کردند. به درخواست حافظ اسد، جلسه‌ای خاص بین قذافی و نمایندگان در اتاقی دیگر به عمل آمد – اول حرفی که قذافی زد این بود که «آیا شما همه شیعه هستید؟» که شیخ احمد زین، مفتی سنی صیدا بپا خاست و گفت: «من سنی هستم، و امام صدر فقط برای شیعه نیست، بلکه او رهبر همه ماست...» و بعد قذافی گفت: «آخر او ایرانی، است چرا شما از یک ایرانی‌ این‌قدر دفاع می‌کنید؟» و شیخ عبدالامیر قبلان مفتی شیعه بیروت به او پاسخ‌های دندان‌شکن داد...

این تظاهرات و مسیره‌ها محبوبیت آقای صدر را به همه ثابت کرد و پشتیبانی اکثریت مطلق مردم را در هواداری به او آشکار نمود، و محکم‌ترین مشتی بود به دهان احزاب چپ و راست که فکر می‌کردند با سه سال تبلیغات دروغ و تهمت‌ها و افتراها محبوبی او را از بین برده‌اند، و حتی عده‌ای به قذافی گفته بودند که امام صدر دیگر طرفداری ندارد و خطف و نابودی او امری ساده و بدون اشکال است، اما این پشتیبانی عظیم و تحرک جوانان افتخاری امل برای انتقام همه را به وحشت انداخت.

توطئه‌گران سعی کردند که شیعه عصبانی و خروشان را علیه فلسطینی و سنی به جنگ بکشانند، و با انفجار داخلی همه نیروها را تحلیل ببرند که بر اثر هشیاری و بیداری بزرگان شیعه این توطئه نیز خنثی شد، شیعیان خود را یتیم‌شده احساس می‌کنند، ولی به هیچ وجه در مقابل توطئه‌ای این‌چنین ناجوانمردانه سکوت نخواهند کرد.

 

ز – انعکاس خارج: حافظ اسد و بومدین و یاسر عرفات فعالیت زیادی برای اقناع قذافی در اخراج امام مبذول کردند. حافظ اسد در جلسه‌ای خطاب به قذافی گفته بود: «مواظب باش که حادثه کربلا تکرار خواهد شد» و یاسر عرفات سه بار شخصا به لیبی رفت و به قذافی فشار آورد، در مرحله اخیر مناقشه شدیدی بین او و قذافی به وقوع پیوست. و قذافی در جواب یاسر عرفات فهمانده بود که امام موجود است اما نمی‌خواهد با او معامله کند، ولی حاضر است با اشخاص خیلی بزرگ‌تر از او معامله کند... و بنا به گفته یکی از مسئولین بزرگ فلسطینی، منظور قذافی از شخص بزرگ، همان امام خمینی است.

مرجع بزرگ شیعیان، امام خمینی، بعد از اطلاع از دست‌گیری امام به شدت ناراحت شد و فورا تلگرافی به یاسر عرفات مخابره کرد و ناراحتی خود را اظهار نموده خواستار شد که تحقیق کند و قضیه را حل نماید. و هنگامی که سران کنگره صمود در شام جلسه داشتند مجددا امام خمینی تلگرافی به حافظ اسد رئیس کنگره مخابره کرده خواستار تحقیق و فعالیت اعضای کنگره برای قضیه صدر شد. و هنگامی که دولت لیبی از امام خمینی دعوت کرد که به لیبی برود، او همه چیز را تعلیق بر بازگشت آقای صدر نمود، و از دخول در هر نوع کاری با لیبی، تا بازگشت سالم آقای صدر سرباز زد.

بعد از تلگراف‌های امام خمینی سیلی از طرف مراجع دیگر و بزرگان و سازمان‌های اسلامی به سمت لیبی و الجزایر و سوریه سرازیر شد، و حتی سخن‌گویان زیادی در جلسات خود در ایران قضیه صدر را مطرح کردند. و حتی عکس او در میان تظاهرکنندگان در این ماه‌های پرتلاطم روی دست‌ها دیده می‌شد.

در حال حاضر اعتقاد بر این است که قذافی قادر به کشتن صدر نیست، زیرا پشتیبانی بی‌دریغ مردم و بعضی از سران دولت‌ها و به‌خصوص مرجع بزرگ شیعیان امام خمینی مانع از آن است که هیچ مجنونی دست به چنین جنایتی بزند.

 

ح- قذافی چه می‌خواهد؟ در مقابل این همه فشارها، چطور قذافی امام صدر را آزاد نمی‌کند؟ ابعاد این مسئله به مراتب عمیق‌تر از احساسات مذهبی، و یا اتهامات بعضی احزاب و یا حتی جنون شخصی قذافی است (آن‌طور که عده‌ای توجیه می‌کنند): باید دید قذافی چه می‌خواهد؟ و اصولا چه چیزهایی مهم است که او برای آن این همه فشار را تحمل می‌کند؟... در جواب می‌توان موارد زیر را نام برد:

۱- گویا در اثر محبت خالصانه به انقلاب ایران می‌خواهد امام خمینی را به لیبی ببرد و به انقلاب ایران کمک کند و هیچ نظر سوئی هم ندارد. در این صورت این سوال مطرح می‌شود که چرا به درخواست امام خمینی در آزادی آقای صدر ترتیب اثر نمی‌دهد، و راستی نمی‌داند که دستگیری صدر به گسترش انقلاب ایران صدمه می‌زند؟ و احتمالا انفجاری بین شیعیان و فلسطینی‌ها در لبنان به وجود می‌آید که اسرائیل و کتائب از آن بهره‌برداری خواهند کرد. بنابراین در دعوت امام خمینی به لیبی بویی از اخلاص به مشام نمی‌رسد.

۲- تجارت با انقلاب ایران: یعنی آقای قذافی برای اثبات انقلابی‌گری خود می‌خواهد انقلاب ایران را دنباله‌روی خود قلمداد کند، خود را حامی انقلاب‌های اصیل دنیا معرفی نماید و بر انقلابیون دنیا فخر بفروشد،... و هیچ علت دیگری در این کار دخالت ندارد، در این صورت نیز لازم بود که به خواسته امام خمینی و انقلاب ایران ترتیب اثر می‌داد و آقای صدر را آزاد می‌کرد.

۳- درخواست سازش از آقای صدر... یعنی ممکن است که آقای قذافی با فشار می‌خواهد امام صدر را وادار به سازش کند، درخواست‌هایی دارد که امام صدر راضی به قبول آن‌ها نیست و او به زور می‌خواهد او را وادار به قبول کند.

۴- می‌خواهد صدر را وسیله قرار دهد تا بر امام خمینی فشار وارد آورد، و امام خمینی را وادار به قبول درخواست‌هایی نماید... و اکنون که بعد جهانی امام خمینی روشن‌تر می‌گردد و اصرار آقای قذافی در دعوت خمینی به لیبی آشکار می‌شود، بنابراین امکان ۴ اهمیت خاص به خود می‌گیرد. یعنی قذافی می‌خواهد جوری با امام خمینی کنار بیاید و با فشار او را وادار به سازش با قذافی نماید. در این‌جا این سوال مهم مطرح می‌شود که موضوع سازش چیست؟ و قذافی می‌خواهد چه چیزی را به امام خمینی بقبولاند؟ این چه خواستی است که امام خمینی نمی‌پذیرد، قذافی می‌خواهد با زور به او بقبولاند؟ اگر خواسته او منطقی بود و به مصلحت انقلاب و مردم و اسلام بود که برای قبولاندن آن احتیاجی به فشار و زور نبود، و امام خمینی خود داوطلبانه آن خواسته را می‌پذیرفت بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که قذافی می‌خواهد درخواستی را به امام خمینی تحمیل کند که امام در حالت عادی آن را نمی‌پذیرد، و بنابراین احتیاج به زور و فشار هست و قذافی با ربودن و رهین کردن آقای صدر می‌خواهد فشار وارد آورد.

 

ط- وساطت با امام خمینی: آن‌چه به عیان دیده می‌شود، اوج انقلاب مردمی ایران و شکست حتمی شاه، و نابودی مصالح آمریکا در منطقه است، اما آمریکا تلاش می‌کند که از این شکست جلوگیری کند، گاهی با عناد و خشونت وارد معرکه می‌شود و گاهی که کاملا بی‌چاره می‌شود دست سازش و هم‌کاری دراز میکند. از آن‌جا که بی‌چارگی آمریکا حتمی است،‌ خیلی سعی کرده و می‌کند که با امام خمینی از در مصالحه درآید، حاضر شده است شاه را ببرد، حاضر شده است حتی نظام را تغییر دهد، اما می‌خواهد مصالح خود را در منطقه حفظ کند. ولی تا به حال در همه آن‌ها شکست خورده است.

۱- اصلاح شاه: آمریکا سعی کرد تا به فشار زیاد شاه را تغییر و تحول دهد، تا او شخصا به مردم آزادی و دموکراسی دهد و مردم را راضی کند.

۲- امینی – حتی حاضر شد که دکتر امینی با آب و تاب فراوان بیاید و شاه را تادیب و حتی سرنگون کند. بر اثر مقاومت امام خمینی همه راه‌ها و پیشنهادها به بن‌بست رسیده است. بعد از این شکست‌ها آمریکا سعی کرد که مستقیما با امام خمینی وارد مذاکره شود و نوعی سازش کند... و برای این کار راه‌های زیادی انتخاب کرد، شخصیت‌های بزرگی را واسطه قرار داد. آن‌گاه ملک حسین را رسما وارد معرکه کرد، و ملک حسین حتی از قضیه آقای صدر استفاده کرده و به طرفداری صدر پیشنهاد کرد که جناحی از ملک حسین – حافظ اسد – خمینی تشکیل شود که این سه نفر مشترکا نامه‌ای به قذافی نوشته او را تهدید کنند... و مسلما این نظر برای نزدیکی با امام خمینی و اشتراک طرفین در یک امر مهم پیشنهاد شده بود که مدخلی برای وساطت بعدی باشد همه این امور و حقایق نشان می‌دهد که آمریکا با دستپاچگی زیاد می‌خواهد وسیله‌ای برای نزدیکی و فشار به امام خمینی به دست آورد...

ولی آمریکا می‌خواهد تسلیم رای امام خمینی شود؟ آیا حقیقتا آمریکا می‌خواهد با آقای خمینی کنار بیاید؟ ... خیلی بعید است – زیرا اولا جناح امام خمینی با طرز تفکر انقلابی اسلامی برای آمریکا بسیار خطرناک است، و ثانیا اگر آمریکا می‌خواست تسلیم رای امام خمینی شود، چرا این همه دست به کشت و کشتار می‌زد، این همه در دفاع از نظام شاه اصرار می‌ورزید و این همه امام خمینی را تحت فشار قرار می‌داد...

واضح است که آمریکا می‌خواهد با امام خمینی وارد مذاکره شود، اما نه برای تسلیم به اوامر امام، بلکه برای داد و ستد و معامله و حفظ مصالح خود به حداکثر ممکن و حتی فشار بر امام برای قبول بعضی نظرات آمریکا در منطقه...

فورا این سوال مطرح می‌شود، آیا قذافی دست‌نشانده آمریکاست؟ او الان با روسیه دوست و هم‌پیمان است، و لیبی پایگاهی بزرگ برای روس‌ها و جبهه شیعه و مارکسیست‌ها و تروریست‌های چپی است، پس چطور ممکن است که دست‌نشانده آمریکا باشد؟

در جواب این سوال عده‌ای از متفکرین با دلایل زیاد و منطقی معتقدند که قذافی واقعا با آمریکا هم‌کاری می‌کند و شرح این دلایل و وقایع تاریخی خود شرحی مفصل است و شاید در آینده به رشته تحریر درآید، ولی برای اقناع خاطر پیش‌برد برنامه‌های استعماری خود راه‌های زیادی دارد، و یکی از این راه‌ها تحریک عده‌ای انقلابی با شعارهای تند و انحرافی و تخریب هر نوع برنامه سازنده است. جبهه شعبیه در مقاومت فلسطین چنین نقشی را بازی می‌کند، همیشه کارهایی کرده که به انفجار و قتل‌عام فلسطینی‌ها و مقاومت فلسطین تمام شده است ولی با شعارهای تند انقلابی که هیچ‌کس قادر به اجرای آن نیست و لذا آن‌ها همیشه معارض برنامه‌های معمولی مقاومت فلسطین هستند. قذافی می‌خواهد امام موسی را رهینی برای سازش با امام خمینی قرار دهد – نظراتی را بر امام خمینی تحمیل کند – نظراتی که برای امام قابل قبول نیست، و او به خیال خودش قادر است که با فشار و رهینه قرار دادن صدر قادر است امام خمینی را وادار به سازش کند، کاری را که آمریکا توسط ملک حسین‌ها نتوانست انجام دهد، او تحت شعار انقلابی‌گردی پیاده کند، امام خمینی را یا نابود کند (لاسمح‌الله «خدای نکرده») و یا در برابر فشار نرم نماید... فشاری عجیب و حساب‌شده و به ضرر اسلام و انقلاب مردمی این عصر...

ولی به صراحت و جرأت می‌توان گفت که آقای قذافی امام خمینی را درست نشناخته است.