صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۰ مهر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۲۰۶۰۷
تاریخ انتشار: ۰۸ : ۰۰ - ۱۰ خرداد ۱۴۰۰
خلاصه بعد از طی ۴ فرسنگ به قریه صدخرو که مشهور به سودخر است و در وسط جعده [جاده] واقع است رسیدیم. قاضی سبزوار که در سودخر ملک و علاقه دارد جلو آمده، قدری صحبت شد. ده سودخر آباد و معمور است. حاصل و زراعت زیاد دارد. جو را درو کرده بودند. باغات توت [و] کرم ابریشم دارند و ابریشم زیاد عمل می‌آورند در این‌جاها و خراسان. مردهای خراسانی و زن‌ها و غیره ماورای مخلوق عراق هستند. سرها بسیار بسیار بزرگ، ریش و موها کلفت زخیم [ضخیم]، استخوان [و] اعضای بسیار قوی، پوست‌کلفت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح سر دسته از خواب برخاستم رفتم حمام، آمده رخت پوشیدم. اهل این منزل شکوه داشتند که به ما تعدی شده است. قدری شده بود. سوار کالسکه شده با نوکرهای معین، وزرا و غیره صحبت شد. بعد راندیم. هوا امروز ابر بود و نسیم می‌آمد.

طرف دست چپ به فاصله نیم فرسنگ یک فرسنگ، دو فرسنگ – سه فرسنگ مسافت کوه است نه پُر بلند، نه پُر کوتاه. دو مزرعه و ده در دامنه بالای کوه پیدا بود. اول که از منزل بیرون می‌آیند کوه‌ها نزدیک‌تر است، رفته رفته دور می‌شود. طرف دست راست به مسافت پنج فرسنگ ده فرسنگ کوه می‌رسد که کوهمیش سبزوار است.

امروز صحرا جلگه بسیار بسیار وسیع خوب، حُجب و ماورایی ندارد، همه جا پیدا؛ صحرا هم بدون سوراخ و سنگ، جای اسب‌تازی است. بوته هم دارد اما کوچک کوچک. آخر صحرای طرف دست راست به کبیر [کویر] منتهی می‌شود. بعد از کبیر کوهمیش است.

دهاتی که در طرف دست راست و چپ واقع بود اسامی آن‌ها از این قرار است:

دهات طرف دست راست: بلوک کاه سبزوار که دهاتش بعضی از این قرار است: ماهیان، بروغن‌آبان، بادغیس، شهرآباد، مغیسه – مغیثه – چوبین، خسروآبادة چشُم، کوشک‌باغ – به سودخر نرسیده در صحرا ناهار خورده شد.

طرف دست چپ دامنه کوه: بهاردان، بیزه، کلاته سادات، داورزن‌آباد.

خلاصه بعد از طی ۴ فرسنگ به قریه صدخرو که مشهور به سودخر است و در وسط جعده [جاده] واقع است رسیدیم. قاضی سبزوار که در سودخر ملک و علاقه دارد جلو آمده، قدری صحبت شد. ده سودخر آباد و معمور است. حاصل و زراعت زیاد دارد. جو را درو کرده بودند. باغات توت [و] کرم ابریشم دارند و ابریشم زیاد عمل می‌آورند در این‌جاها و خراسان. مردهای خراسانی و زن‌ها و غیره ماورای مخلوق عراق هستند. سرها بسیار بسیار بزرگ، ریش و موها کلفت زخیم [ضخیم]، استخوان [و] اعضای بسیار قوی، پوست‌کلفت.

از ده که گذشتم، اردو که در مهر بود پیدا شد. از سودخر به مهر یک فرسنگ است. نزدیک منزل مزرعه دیده شد، در طرف دست چپ. کالسکه را به طرف مزرعه راندیم. قدری که رفت زمین سنگلاخ بود، سوار اسب شده راندم. رسیدیم به مزرعه کلاته سیدها می‌گفتند؛ جای کوچکی بود، توت ابریشم داشت، درخت انار و غیره داشت. صاحب مزرعه داد می‌زد سرباز خراب کرد. تفحص شد، هفت هشت سرباز برای دَلِگی این‌جا کرده بودند؛ گفتم بیرون کردند از این‌جا. به اردو نزدیک است؛ نیم فرسنگ راه بود.

هوا خیلی گرم بود. کوه‌ها این‌جا همه بدترکیب و سوخته، خشک بی‌علف. آبی می‌آمد از دره به قدر سه سنگ، رنگ آبش خوب نبود. هوا ابر بود، قدری دم آم نمد انداخته نشستیم. خیار سکنجبین خورده شد، چای خوردم. محمدعلی‌خان، محقق، میرزا علی‌خان، پسر اعتمادالسلطنه، موچول‌خان، میرزا علی‌نقی، آقا علی، آقا ابراهیم و غیره بودند. میرشکار را فرستادم کوه، بگردد شاید چیزی باشد. رفت و آمد چیزی نبود.

امروز بره آهوی زیاد گرفته بودند، به طوری که قدغن شد دیگر بره آهو نگیرند. توله مشکی سیاچی هم یک بره آهو گرفته بود. خلاصه سوار شده رفتم منزل. این دره درخت فلفل سفید زیاد داشت. میرزا علی‌خان می‌گفت زن‌ها فلفل سفید را جادو می‌کنند. شرح جادو را هم میرزا علی‌خان نوشت؛ در منزل برای زن‌ها خواندم. محمدعلی‌خان می‌گفت: «زراعتم ضایع شد، آغایم این آیه را خواند: اذا وقع قریته افسدوها. مقصود این آیه این بوده است: ان‌الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله.»

خلاصه وارد منزل شدیم. دو ساعت به غروب مانده نماز کرده، چای مجددی خورده، ریواس بسیار خوبی آورده بودند. زردآلو و غیره خورده شد. غروبی قُرُق شد. همان آب دره به چادر می‌آمد، درخت فلفل سفید هم در سراپرده بود. زمین سراپرده سنگلاخ است. خلاصه زن‌ها آمدند، صحبت شد. گربه‌ها – خماری و غیره – بازی کردند. شب بعد از شام مردانه شد. حکیم آمد قدری کتاب فرنگی خواندم بعد خوابیدم.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۹۴-۱۹۶.