پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح میرزا محمدخان اینجا آمد و به هندیها وعده داده بودیم که آنها را بپذیریم. تفصیل هندیها این است که سه چهار روز قبل کاغذی از سید سلیمان الندوی به فارسی رسید که ما چهار نفر هندی هستیم اعضای وفد خلافت هندی و احوال شما را از پروفسور برون شنیدم و میل دارم شما را ببینم، همچنین میرزا محمدخان را. این بود که به آنها وعده داده بودیم بیایند. ساعت یازده وعده بود، دوازده آمدند و عذر خواستند که محمدعلیپاشا آمد و ما را مانع شد. پس از آن تا ساعت یک و نیم نشستند و لاینقطع حرف میزدند مبنی بر اینکه باید ملیت را کنار گذاشت. ایرانی و ترک و عرب و هندی بودن را فراموش کرد. اسلام را باید گرفت و خلافت را باید قوت داد و نباید نظر کرد به اینکه خلیفه سلطان عثمانی است. حرفها همه بیمغز و متناقض. یک جا میگفت ما زیاد روحانی هستیم و باید دنیا را هم نگاه داشت، یک جا میگفت زخارف دنیا به چه درد میخورد؟ باری من دیدم جز اینکه حرفها را گوش بدهم و سکوت بکنم چاره ندارم. چهارشنبه هم ما را به شام دعوت کردند، ناچار قبول کردیم.
ناهار با انتظامالملک خوردیم. امروز ظهر نصرتالدوله [وزیر خارجه] به لندن رفت. میرزا حسینخان هم رفت. بعد از ناهار با انتظامالملک قصد تفرج کردیم و به ورسایل رفتیم، چون میرزا محمدخان و میرزا محمدعلیخان و معاونالسلطنه میدانستیم آنجا میروند. رفتیم و گردش کردیم و در یک رستوران که در پایین پارک است چای و بعد شام خوردیم. موقع شام رفقا را همانجا دیدیم که قبل از ما آمده غذا خورده بودند. با آنها صحبت کرده نزدیک نصف شب مراجعت کردیم.
هوا گرم اما باغ باصفا بود. افسوس که خیال ما از جهت اوضاع ایران خیلی ناراحت است. کاغذ هم که از طهران دیگر نمیرسد و منتظر هم نیستیم برسد. از من هم به طهران کاغذ نمیرسد و هر دو طرف در کمال نگرانی و پریشانخیالی باید سر کنیم و عجب اینکه یک جماعتی احمق هستند از ایرانیها که از این پیشآمد خوشوقت هستند و به واسطه عداوت و ضدیتی که با وزرای حالیه دارند نمیتوانند مخاطراتی که از این راه برای مملکت هست بفهمند و معاونالسلطنه از آن قبیل است.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، صص ۳۸۶ و ۳۸۷.