صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۴ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۱۸۶۲۶
تاریخ انتشار: ۳۱ : ۲۰ - ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۰
خاطرات سعید نفیسی از ‌روزنامه‌نویسان قدیمی؛
در جنگ جهانی اول... روزنامه‌نویسی [در ایران] رونقی پیدا کرده بود... در همین زمان بود که بهار برای تحقیر و تخفیف رقیبان مخالف خود اصطلاح «هوچی» را به کار برد و در این مورد به‌خصوص امروزی رواج یافت... یکی از روزنامه‌هایی که در آن زمان بسیار خوانده می‌شد روزنامه‌ای به دو زبان فرانسه و فارسی که قسمت فرانسه آن «انفرماسیون» و قسمت فارسی آن «اطلاعات» نام داشت و البته به جز این روزنامه اطلاعات امروز است... قسمت فارسی آن را مردی اداره می‌کرد [به نام] میرزا علی‌خان زنجانی... مرد بسیار آرام و بسیار فروتن باذوقی بود. هر شب تا لبی تر نمی‌کرد و به اصطلاح شنگول نمی‌شد طبعش گل نمی‌کرد و بر سر ذوق نمی‌آمد.../ مرحوم شیخ یحیی‌ کاشانی... در آغاز مشروطیت که روزنامه مجلس دایر شده بود سردبیر آن شده بود... به افیون معتاد بود و با آن سادگی مفرط این عادت را هم پنهان نمی‌کرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در جنگ جهانی اول که دو سیاست متضاد در سراسر ایران هر یک به گونه‌ای بازار خود را گرم کرده بودند روزنامه‌نویسی رونقی پیدا کرده بود. موتلفین یعنی انگلستان و فرانسه و روسیه بیش از متحدین یعنی آلمان و اتریش دست و پا می‌کردند و وسیله داشتند. من نخستین روزهایی که وارد میدان ادب شدم بیش از دیگران با عالم مطبوعات رابطه به هم زدم. در آن زمان این کار را هنوز بسیاری از کسان و حتی هم‌سن‌های من نوعی از گستاخی و اگر روزنامه‌نویسان امروز نرنجند نوعی از ماجراجویی می‌دانستند. در همین زمان بود که بهار برای تحقیر و تخفیف رقیبان مخالف خود اصطلاح «هوچی» را به کار برد و در این مورد به‌خصوص امروزی رواج یافت.

یکی از روزنامه‌هایی که در آن زمان بسیار خوانده می‌شد روزنامه‌ای به دو زبان فرانسه و فارسی که قسمت فرانسه آن «انفرماسیون» و قسمت فارسی آن «اطلاعات» نام داشت و البته به جز این روزنامه اطلاعات امروز است. مدیر آن مردی بود ارمنی و باسواد به نام میشل حاجیان که فرانسه را خوب می‌دانست. مستشاران بلژیکی هنوز در گمرک ایران بودند و وی نخست که از ترکیه به ایران هجرت کرده زیردست آن‌ها کار کرده بود و شاید این روزنامه را برای خوش‌آمد ایشان می‌نوشت.

حاجیان مرد ملایم باذوقی بود که سرانجام در پایان زندگی سردبیر ژورنال دوطهران امروز شد و به همین سمت سکته کرد و از جهان رفت.

فرانسه را روان و بی‌غلط می‌نوشت و روزنامه‌اش قهرا هواخواه موتلفین بود. قسمت فارسی آن را مردی اداره می‌کرد که من هرگز او را فراموش نخواهم کرد و رسما سمت سردبیری و مسئولیت قسمت فارسی را داشت. این مرد جالب میرزا علی‌خان زنجانی که من در آن زمان بسیار وی را می‌دیدم فرانسه را تا اندازه‌ای خوب می‌دانست و مقالات حاجیان را به فارسی روانی ترجمه می‌کرد. اداره این روزنامه در یکی از کوچه‌های فرعی ضلع شرقی لاله‌زار بود که به آن کوچه حاج معین‌التجار بوشهری می‌گفتند. درب پنج درگاه دکان کف کوچه، چاپخانه و دفتر روزنامه را جا داده بودند و چون این روزنامه صبح‌ها منتشر می‌شد ناچار هر شماره آن را اول شب آماده می‌کردند و من هم بیش‌تر شب‌ها با ایشان همکاری می‌کردم. دست من از همان زمان به همکاری با مطبوعات باز شد.

مرحوم میرزا علی‌خان زنجانی مرد بسیار آرام و بسیار فروتن باذوقی بود. هر شب تا لبی تر نمی‌کرد و به اصطلاح شنگول نمی‌شد طبعش گل نمی‌کرد و بر سر ذوق نمی‌آمد. در می‌خانه‌ای که مجاور اداره روزنامه بود خود را برای این کار آماده می‌کرد و عجب این است که گاهی با پاهای لغزان و سر و گردن لرزان وارد اداره می‌شد اما این بی‌خودی مانع او نبود که خط پیچیده درهم حاجیان را بخواند و ترجمه کند و بنویسد. یگانه اثری که روز بعد از این می‌گساری روی کاغذ دیده می‌شد این بود که در نوشتن دستش لرزیده بود، اما خللی در حافطه او وارد نمی‌آمد.

اشاره به او مرا به یاد مرد دیگری انداخت که او هم از مردان جالب عالم مطبوعات بود. مرحوم شیخ یحیی‌ کاشانی یکی از کهنه‌کارترین نویسندگان روزنامه‌های طهران بود. در آغاز مشروطیت که روزنامه مجلس دایر شده بود وی سردبیر آن شده بود و در اواخر عمر سردبیر روزنامه نیم‌رسمی ایران بود و هر مدیر دیگری که وزارت داخله آن روز بر سر این روزناه می‌گماشت وی را در کار خود نگاه داشت.

این مرد دانشمندی به تمام معنی بود و ذوق سرشاری داشت و خدا می‌داند چند هزار کتاب خوانده بود. زبان عربی را بسیار خوب می‌دانست و از نویسندگان متجدد مصر و سوریه و لبنان تقریبا همه چیز را خوانده بود. او هم مانند مرحوم میرزا علی‌خان زنجانی دائما حاجت به آن محرک مایع سیال سفید داشت و این فسق خود را از کسی پنهان نمی‌کرد. قد کوتاه و اندام کوچک داشت. دستار سفیری بر سر می‌گذاشت و ریش متوسط جوگندمی او یکی از امتیازات او بود. در آن زمان همه دستاربندان بر روی لباده خود عبا می‌پوشیدند ولی من هرگز او را با عبا ندیدم. شاید عبا را منافی با عادت خود به آن مایع سیال می‌دانست.

به افیون معتاد بود و با آن سادگی مفرط این عادت را هم پنهان نمی‌کرد. وی نیز تا روز آخر عمر از محیط روزنامه‌نویسی بیرون نرفت و یکی از باوفاترین خدمت‌گزاران این فن بود.

این دو تن سومی هم داشتند که پیش از این اشاره مختصری به او کرده‌ام. وی میرزا علی‌اکبرخان خراسانی بود که نمی‌دانم به چه جهت به او «میرزا علی‌اکبرخان میکرب» می‌گفتند. سال‌ها مترجم زبان فرانسه در وزارت داخله بود و من در آن‌جا با او آشنا شدم. در ضمن اخبار را از فرانسه برای روزنامه‌های مهم طهران ترجمه می‌کرد و همین انس و آشنایی او با روزنامه‌نویسی بود که در پایان زندگی چندی مدیر روزنامه نیم‌رسمی ایران بود و گویا به همین سمت از جهان رفت. وی نیز مانند دو همکار دیگر خود تا لبی تر نمی‌کرد بر سر ذوق نمی‌آمد. قدی بلند و باریک و چهره‌ای گندم‌گون تیره و چانه‌ای تیز و پیشانی بلند داشت و از کسانی بود که عادت به افیون زنگ چهره‌اش را تیره‌تر کرده بود. صفت بارز و آشکار وی منتهای حجب و سکوت و فروتنی بود. طهران ۲۴ اردی‌بهشت ‌ماه

 

منبع: سعید نفیسی، خاطرات ادبی یک استاد، مجله سپید و سیاه، شماره مسلسل ۲۹۸، جمعه ۳۱ اردی‌بهشت ۱۳۳۸، ص ۳۰.